محسن ابوالحب
محسن ابوالحب | |
---|---|
زادروز | 1235 ه. ق. |
مرگ | 1305 ه. ق. کربلا |
لقب | ابو الحب |
پیشه | شاعر |
محسن ابوالحب از شعرای عراقی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محسن بن محمّد حویزی حائری مشهور به «ابو الحب» به سال 1235 ه. ق. به دنیا آمد. او به خانوادهی معروف «آل ابی الحب» منتسب است که نسبت آنها به خثعم میرسد. این خانواده جهت فراگیری علم از هویزه به کربلا مهاجرت نمودند، او در محافل بزرگ حسینی به عنوان خطیبی بارز و ادیبی توانا شناخته شد. وی در سال 1305 ه. ق. در کربلا وفات یافت و از خود دیوان شعر مخطوطی به جای نهاد که پس از او به چاپ رسید. [۱]
نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
إن کان دین محمّد لم یستقمالّا بقتلی فیا سیوف خذینی [۲]
اگر دین جدّم رسول اللّه (ص) جز با کشته شدن من پابرجا نمیماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید.
لا أری کربلاء یسکنها الیومسوی من یری السرور محالا
سمیت کربلاء کی لا یرومالکرب منها إلی سواها ارتحالا [۳]
1- گمان نمیبرم که امروز کسی در کربلا مقیم باشد مگر آنان که شادی را محال پندارند.
2- این زمین کربلا نامیده شد تا اندوه و غم از این سرزمین به جای دیگر منتقل نگردد.
1- کلّهم فی الکمال فرد و حتّیذکرهم فی الزّمان جاء فریدا
2- وقفوا وقفة لو أن الرّواسیوقفت مثلها لکانت صعیدا
3- کانت امّ الحروب قبل عقیماصیّروها بعد العقام ولودا
4- ولدت منهم الوفاء فکانواوالدا و الوفاء کان ولیدا
5- کان طوفانهم لطوفان نوحذاک ماء یجری و هذا حدیدا
6- و لو زمان الخلیل کانوا لما ارتاع لهول و لم یخف نمرودا
7- سادة فی الزّمان کانوا و لکنلابن بنت النّبیّ صاروا عبیدا
8- لم یکن عندهم اعزّ من النّفسفجادوا بها و ناهیک جودا
9- کلّما بادو احد منهم قام اخوه مقامه کی یبیدا
10- کیف یسترضع الحدید دماهمو لهم هیبة تذیب الحدیدا!؟ [۴]
1- همهی آنها در کمال یگانه بودند و حدیث آنان نیز در طول زمان یگانه مانده است.
2- آنها در وضعیّت و موقعیّتی بودند که اگر کوهها در آن موقعیّت قرار میگرفتند خاک میشدند.
3- پیش از این مادر جنگ عقیم بود ولی آنها او را زاینده ساختند.
4- مادر جنگ از آنها فرزند وفا را به دنیا آورد. پس وفا فرزند آنها و آنها پدرش بودند.
5- آنها طوفانی چون طوفان نوح برانگیختند، ولی در آن طوفان به جای آب، آهن روان بود.
6- اگر آنها در زمان ابراهیم خلیل (ع) بودند، حضرت خلیل به حمایت آنان از نمرود نمیهراسید.
7- آنان (اصحاب) بزرگان و اشراف روزگار بودند. ولی در مقابل پسر دختر پیامبر (ص) عبد و برده شده بودند.
8- از جان خود چیزی گرامیتر نداشتند که آن را هم بخشیدند. این بخشش برایشان کافی است (بالاتر از آنچه میشود؟)
9- هرکدام که از پای افتاد، برادرش به جای او به پاخاست تا او هم از پا درافتاد.
10- در حالیکه هیبت آنها آهن را آب میکرد، آهن چگونه توانست خونشان را مانند شیر بمکد؟