غلامرضا مرادی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

غلامرضا مرادی (1327 ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.

غلامرضا مرادی
غلامرضا مرادی.jpg
زادروز 1327ه.ش
صومعه سرا

درباره‌ی شاعر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

غلامرضا مرادی فرزند ابو القاسم متولد سال 1327 ه. ش در صومعه‌سرا می‌باشد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در صومعه‌سرا گذراند و سپس برای ادامه‌ی تحصیلات در مقطع کارشناسی در رشته‌ی فلسفه به دانشگاه تهران راه یافت و بعد از آن فوق لیسانس خود را در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه گیلان اخذ نمود و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد.

مرادی شعر گفتن را به طور جدی از دبیرستان شروع نمود که تحت راهنمائی‌های یکی از شاعران بلند پایه گیلان (سید رحمت موسوی) مراحل مقدماتی را طی نمود. غلامرضا مرادی هم اینک از شغل دولتی بازنشسته است ولی مدیر و صاحب امتیاز نشریه ماهنامه ادبی و هنری و همچنین هفته‌نامه خبری تحلیلی «پیام شمال» می‌باشد.

وی در سبک کلاسیک بیشتر شاعری غزل‌سراست گرچه در تمام زمینه‌های شعر کلاسیک طبع‌آزمایی کرده است ولی شعر نو نیز می‌گوید که نمونه‌های اشعار نیمایی و سپید او در مجموعه‌های منتشر شده دیده می‌شود.

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

غلامرضا مرادی تاکنون کتب متعددی به چاپ رسیده است که از مجموعه‌های شعریش می‌توان از «لحظه‌های آبی عشق» و «پرواز مرغ سلیمان» نام برد اشعار مرادی در مجموعه شعرهای گردآوری شده از شاعران گیلان چون «گهوارگی خاک» و «خورشید بر بام شرف» نیز به چشم می‌خورد. کتب دیگری چون «بررسی شیوه‌های عمومی مدیریت» و «این رودخانه جاری است» که مجموعه نقد ادبیات داستانی است را نیز به بازار نشر عرضه نموده است.

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تا خون خدا، در همه جا این همه جاری‌ست‌ در حنجره‌ی زخم زمین، علقمه جاری‌ست
در جان تو، ای سرخ‌ترین قافله‌ی گل‌ یک قطره ز خوناب دل قافله جاری‌ست
طی کرد شب‌نامه سیاهان زمین را خونبارش ابری که ز چشم همه جاری‌ست
در شام غریبان پی رسوایی‌ات ای تیغ‌ این وحشت خون چیست که در محکمه جاری‌ست؟
هفتاد دو خون نامه نوشتند و نگفتند جانهای عزیز که در این مظلمه جاری‌ست
ای شطّ شب کرب و بلا، باز هم امروز در هر نفست، سایه‌ی سرخ قمه جاری‌ست


تا کند تازه رنگ و بوی عطش‌ آب می‌نوشد از سبوی عطش
کعبه را وانهاد و آمده است‌ جانب کربلا و کوی عطش
شطّ خونش هنوز هم جاری‌ست‌ تا غروب زمین، به سوی عطش
باز هم در نماز آخر خویش‌ ایستاده‌ست، با وضوی عطش
کودکانش هنوز می‌ریزند آب، از چشم‌ها، به جوی عطش
کاروان شقایق آورده‌ست‌ باز، گلهای سرخ روی عطش
گرچه سیراب گشته، دشمن او گو بمیرد، در آرزوی عطش
وای از آن دشت تفته و لب خشک‌ ما و بیگانگی و بوی عطش
در شب دشنه‌ها، چه خواهد کرد غیرت عشق با گلوی عطش؟


تا خیمه به خون زنند در یاری عشق‌ دادند صلای سرخ بیداری عشق
در کرب و بلای عاشقان پرپر شد هفتاد و دو لاله در هوا داری عشق


گر سر ندهد حسین با سر چه کند؟ با خرمن لاله‌های پرپر چه کند؟
گیرم که به خیمه مشک آبی هم برد با دست بریده‌ی برادر چه کند


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]