مختار ثقفى

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۶ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۵۲ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مختار بن ابوعبید ثقفی
پرونده:Mukhtar al-Thaqafi's tomb.JPG
مقبره مختار
زادروز سال یکم هجری، 622 (میلادی)
طائف
درگذشت سال 67 قمری (678 (میلادی))
کوفه
آرامگاه گوشهٔ شرقی مسجد کوفه، جنوب آرامگاه مسلم بن عقیل.مسجد کوفه
محل زندگی طائف، مدینه، مدائن (41ق)، لفقا، کوفه، طائف، مکه، کوفه
نام‌های دیگر ابواسحاق[۱]
پیشه دهقان، جنگجو
لقب کَیِّس، کَیسان به معنای زیرک و تیزهوش[۲]. «لقب کَیِّس را علی به مختار داد.»[۳]
دوره صدر اسلام
مذهب علوی
همسر عمره بنت نعمان بن بشیر انصاری، ناریه بنت ثمرة بن جندب
فرزندان اسحاق، ثابت، حکم، نائله (ناریه)حره (عمره)
والدین ابوعبید، دومه
جایزه‌ها دریافت لقب کیس به معنی باهوش


مختار بن ابی‌عبیده ثقفی (ابواسحاق[۱]) رهبر چهارمین قیام بعد از حادثهٔ عاشورا بود. پنج سال بعد از آن حادثه او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و 18 ماه به حکومت رسید. در این مدت جنگ‌های زیادی کرد و در اولین جنگ خود عبیدالله بن زیاد را نیز کشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطهٔ عراق آورد. اما سرانجام با همکاری اشراف کوفه سپاه مصعب پسر زبیر از بصره او را شکست داد و کشت.

مختار در سال 686 میلادی قیام کرد.[۴][۵] ایرانیان در این قیام در سپاه مختار مشارکت داشتند.[۶]

اگرچه فرقهٔ کیسانیه منسوب به او است، امّا مورّخان در صحت این ادعا اختلاف دارند.[۷]

تولد و خاندان

مختار در سال اول هجری (622 پس از میلاد) زاده شد. مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. قبیله نامدار و گسترده‌ای از هوازن، از اعراب منطقه طائف می‌باشد. خاندان مختار از شیعیان وفادار به اهل بیت بودند. لقب مختار کیسان به معنی باهوش و زیرک است، وجهه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب مختار اتخاذ شده‌است. کنیه مختار ابو اسحاق است. لقب کیسان را علی بن ابی طالب به او داد.[۸].

پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.[۹] او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش ایران در زمان عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یوم‌الجسر به همراه پدرش شرکت کرد.[۱۰] ماجرای او در واقعه یوم‌الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.[۱۱]

مادر مختار دومه است که از زنان با شخصیت بود و او را صاحب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند. مادر مختار هنگامی که او از عبدالله بن زبیر به صورت عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود. او ادب و فضائل اخلاقی را از اهل بیت محمد آموخت[۱۲] و در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند. مختار در کنار علی بود و پس از کشته شدن او، برای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجا ساکن شد.[۱۳]

پیش از حادثهٔ عاشورا

مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود از سال 37 هجری قمری یعنی در 37 سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. در صلح ساباط در سال 41 با پناه آوردن حسن بن علی از خیانت و ترور به عمارت مدائن، یکی از نکته‌های تاریک زندگی مختار رقم خورده‌است.

مختار بعد از صلح حسن بن علی به کوفه رفت و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود برای جبران این اتفاق او در زمره کسانی بود که از کوفه به حسین بن علی نامه نوشت.[۱۴] خانه مختار محل ورود مسلم بن عقیل بود[۱۵]. پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیماً به خانه مختار رفت، مختار او را گرامی داشت، رسماً از او پشتیبانی کرد[۱۶] و با او بیعت کرد. با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، مسلم صلاح دید به خانه هانی بن عروه نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع‌آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. امّا با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.[۱۷][۱۸]

ابن زیاد دستور داد که دعوت کنندگان حسین و طرفداران مختار با وی بیعت کنند، وگرنه دستگیر و اعدام می‌شوند.الگو:ثابت/رده[نیازمند منبع] وی طی ماجرایی طولانی هانی و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن اثیر در این زمینه گفته‌است: «ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، به شدت در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزه‌ای معین کرد»[۱۹].

وی همچنین گفته‌است: «هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد و فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند، زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد»[۲۰]. یکی از دوستان مختار به نام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: «به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر می‌باشد». مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقتی چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم[۲۱]. به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را کتک زد[۲۲] و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که عبیدالله را تکه تکه کند. حتی گفته می‌شود او چشم خود را به دلیل شلاق‌هایی به او زده شد، از دست داده بود.[۲۳]. عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعهٔ کربلا در زندان بود. مختار، زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و به او گفت که ماجرا را به عبدالله بن عمر بگوید و او از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار) بود، یزید و دیگر امویان برایش احترام و ارزش قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، که برادر زنش بود، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه یزید از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را می‌کشتم، ابن زیاد به او گفت از کوفه خارج شو. مختار به ابن زیاد گفت برای انجام زیارت کعبه به مکه می‌رود و با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیر رفت[۲۴].

در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین

او بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه که در ستیز با امویان بود بیعت کرد؛ به شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال شصت و سه هجری سپاهیان یزید به فرماندهی حصین بن نمیر، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم دفاع کرد و شجاعتی کم نظیر از خود نشان داد. تا اینکه به علت مرگ یزید محاصره پایان یافت و سپاه شام بازگشتند و خلافت عبدالله پسر زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید؛ 5 ماه در کنار ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از پسر زبیر جدا کرد و مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند.

مختار جهت قیام خود، ابتدا می‌خواست از علی بن حسین تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با محمد حنفیه مذاکره کرد. محمد حنفیه جواب مبهمی به او داد. مختار این جواب را نشانه تایید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهی کوفه شد. وی 6 ماه پس از مرگ یزید و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله پسر زبیر افتاده بود.الگو:ثابت/رده[نیازمند منبع]

وی در این زمان فقط به دو چیز فکر می‌کرد: بدست گرفتن قدرت و انتقام از قاتلین حسین بن علی[۲۵]

ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین به فرماندهی سلیمان پسر صرد خزاعی برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به سلیمان بن صرد و قیام توابین نکرد.[۲۶]

پس از خروج توابین از شهر، قاتلان حسین بن علی که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد.[۲۷] در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.[۲۸]

گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او می‌گفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط می‌خواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاش‌های مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده ساخت و از ده هزار نفر سپاه او فقط چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند.[۲۹]

دوران قیام و زمامداری

مختار خود را نماینده محمد حنفیه در کوفه معرفی کرد.[۳۰] و مردم را به قیام دعوت کرد. علی بن حسین امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت؛ عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»[۳۱]

هنگامی که عده‌ای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمّد حنفیه آمدند، وی گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه؛ در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد».[۳۲]. آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژه‌ای یابد. لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند. و از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل قدرتمند شیعه فراهم شد. شامل:

  1. قبایل قدرتمند نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر. او تاثیر زیادی در پیروزیهای مختار و شکست او داشت.
  2. دیگر قبایل قدرتمند شیعه، مانند قبایل یمنی.
  3. موالی: بیشتر اعراب به دلیل تعصّب نژادی و قبیله‌ای از عجم، یعنی غیر عرب متنفّر بودند. ظهور اسلام و «برابری مسلمانان» این اخلاق را قدری تغییر داد، امّا کسانی که پس از اشغال کشورشان اسیر می‌شدند، و در مقابل آزادی مسلمان می‌شدند، گاه برای تحقیر «موالی» به معنای «آزاد شدگان» نامیده می‌شدند. اکثر موالی کوفه ایرانی بودند و در بدترین وضعیت ممکن زندگی می‌کردند. آنها بدلیل خشم عمیق از امویان و اعراب و قاتلین اهل بیت به مختار پیوستند. آنها اکثریت پیروان مختار را تشکیل می‌دادند. به طوری که تاریخ نگاران قیام توابین را عربی و قیام مختار را عجمی می‌دانند. به طوری که وقتی یکی از سرداران شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوگاه او می‌رفت از ابتدای لشکر تا خیمه ابراهیم، حتی یک کلمه عربی نشنید[۳۳]. این گروه به جند الحمراء یا لشکر سرخ معروف شدند.[۳۴]
  4. اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت و در مقابل اشراف استفاده کند.

وی با شعار توابین؛ «یا لثارات الحسین» (به فارسی: به خونخواهی حسین) و شعار «یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران» که پس از پیروزی در جنگ بدر رایج شده بود، در چهارشنبه 16 ربیع‌الثانی 66 (قمری)[۳۵] و به نقلی در شب 14 ربیع‌الاول سال 66 هجری[۳۶] در کوفه به پاخاست. عبدالله بن مطیع فرماندار مصعب بن زبیر در کوفه مخفیانه گریخت و پنج سال بعد از واقعه کربلا دوران زمامداری هجده ماهه مختار آغاز شد.

او تجهیز و جمع‌آوری سپاهی به کمک ابراهیم پسر مالک اشتر قلمرو کوفه را تا موصل گسترش داد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، و قلمرو ارمنیان- آذربایجان- اردلان - ری- اصفهان- حلوان (سر پل ذهاب)-حوران- ماهیان نیز زیر سلطه عراق قرار گرفت؛ و فقط بصره و حجاز زیر سلطهٔ آل زبیر بود.[۳۷]الگو:پایان عربی

در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود:

  1. سپاه شام
  2. از مسببان واقعه کربلا خصوصاً اشراف کوفه
  3. زبیریان بصره

اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به بصره گریختند، در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود 3000 نفر را ذکر کرده‌اند.الگو:ثابت/رده[نیازمند منبع] البته در بحار الانوار این تعداد 18٬000 نفر بیان شده.[۳۸] امّا از آنجا که لشکر عمر سعد 10٬000 نفره بوده الگو:ثابت/رده[نیازمند منبع]، بسیاری گریخته‌اند، بسیاری به اجبار در لشکر عمر سعد بوده‌اند و بعدها با توابین قیام کردند[۳۹]، این عدد بعید است.

نبرد با عبید اللّه بن زیاد

سپاه او سپس لشکر عبیدالله بن زیاد را در موصل شکست داد که عبیدالله نیز در این نبرد کشته شد.[۴۰]

مجازات شدگان قیام

برخی از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات شدند:[۴۱]

فرد جنایت کیفر
شمر فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین را از تن جدا کرد گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند
خولی او سر حسین را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند[۴۲] کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد
ابن زیاد حاکم کوفه در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند[۴۳]
عمر بن سعد فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند
شرحبیل بن ذی الکلاع از پشت سر سیلی به حسین زده بود او را به آتش سوزاندند
حصین بن نمیر از فرماندهان گروه تیرانداز به سپاه حسین در نزدیکی موصل کشته شد
نافع بن مالک کسی‌که آب را بر حسین بست مشخص نیست
عمرو بن حجاج فرمانده جناح راست لشکر عمر بن‌سعد پس از فرار از دست مختار در بیابانی از شدت تشنگی، مرد.
بشر بن خوط قاتل جعفر بن عقیل گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند.
بحدل بن سلیم انگشت حسین را برای انگشترش برید هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا مرد.
زید بن ورقاء با شمشیر، دست راست عباس بن علی را از کار انداخت او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند
حکیم بن طفیل پس از قطع دست راست عباس، دست چپ عباس را از کار انداخت آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند خارپشت شد و کشته شد
سنان بن انس نخعی کسی‌که نیزه بر پشت حسین زد دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشت که او را در دیگ روغن جوشان افکندند[۴۴][۴۵]
عبدالله بن اُسَید کسی‌که خیمه‌ها را آتش زد مشخص نیست
مالک بن نسیر با شمشیر بر سر حسین زد دست و پای او را بریدند و به خود پیچید تا مرد
اسحاق بن حیوه پیراهن حسین را به سرقت برد و پوشید مشخص نیست
حارث بن نوفل کسی‌که تازیانه به زینب زد مشخص نیست
مرة بن منقذ قاتل علی اکبر اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند و بعد تنش را در آتش سوزاندند
حرمله قاتل علی اصغر دست و پای او را بریدند، سپس او را به آتش سوزاندند[۴۶]
اخنس بن مرثد از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
اسحاق بن حیوه از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
صالح بن وهب از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
هانی بن ثبیت حضرمی از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند

سرکوب کردها

در سال 66 هجری قمری (686 میلادی) کردهای منطقۀ حلوان (سرپل ذهاب کنونی) شورش کردند. مختار برای سرکوب آنان حاکمی به حلوان فرستاد که شورش کردهای را سرکوب کرد.[۴۷]

نبرد با زبیریان

الگو:شروع عربی مختار ابتدا لشکری را با فرماندهی بن شمیط راهی جنگ حرورا کرد[۴۸] بن شمیط با همراهی عبدالله بن کامل شاکری و همچنین کیان ایرانی به این جنگ رفت که با حیله مهلب، بن شمیط فریب یکی از دوستانش به نام بن وهب را خورد و به خاطر شک به عجمان به کیان دستور داد که پیاده به جنگ بروند و علی‌رغم اصرارهای کیان که لشکریانش در جنگ سواره ماهرتر هستند متقاعد نشد و دستور داد که پیاده به میدان بروند ایرانی‌ها پیاده به میدان رفتند و همگی کشته شدند. پس از ان جنگ روحیه سربازان ضعیف شد و عبدالله بن کامل برای تلافی یار ایرانیش کیان به میدان جنگ رفته و او هم کشته شد، پس از بن کامل خود بن شمیط به اشتباه خود اقرار کرده و پیاده به میدان جنگ می‌رود دلیرانه می‌جنگد و کشته می‌شود در همین حین که لشکریان بی فرمانده مانده بودند خود مختار از راه می‌رسد در ابتدا لشکر مختار با فرماندهی خود او به پیروزی می‌رسند ولی مختار در شور با فرماندهانش به عقب نشینی به مزار به دشتی بین حرورا و کوفه بود عقب نشست و از موانع نیزار توانست دوباره به دشمن پیروز شده و بعد از آنجا به طور محرمانه لشکر را به عقب نشینی کوفه راضی می‌کند ولی کوفیان باز هم میدان را خالی می‌کنند و شهر کوفه را دو دستی تقدیم زبیریان می‌کنند. پس از عقب نشینی مختار نامه‌ای به ابراهیم بن مالک اشتر به موصل می‌فرستد نقلی است که ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت این امر جدایی توسط زبیریان و مکاتبات دروغینی که فی‌مابین مختار و ابراهیم انجام داده‌اند صورت گرفته و آخر هم از زبیریان نامه پیمان صلح را دریافت کرده و ابراهیم هم برای اینکه به مختار نرسیده و در امر کمک به امیر قیام تصمیم ریشه کن کردن دولت امویان به دست زبیریان را در سر می پروراند و در این راه او نیز به اشراف کوفه در بصره پیوست.[۴۹][۵۰][۵۱]

مختار سعی فراوان کرد تا محاصره شدگان را به قیام و خروج از دارالاماره وادار نماید؛ اما آنها توجهی نکردند مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران خود که مورخان تعدادشان را 19 نفر برشمرده‌اند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛ اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار هم جوانمردانه جنگید و در چهاردهم رمضان سال 67 هجری، در سن 67 سالگی به کشته شد پس از کشته شدن مختار یاران مختار که او را تنها گذاشته بودند و به امید امان به یاری مختار نرفته بودند همانطور که مختار پیش گویی کرده بود مصعب دستور داد همه را گردن بزنند و آن روز هفت هزار نفر از یاران مختار را گردن زدنند از عرب و عجم.

سر مختار را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله فرستاد. دست او را قطع کرده و به دار کشیدند او همچنان بر دار بود تا اینکه حجاج بن یوسف ثقفی پس از ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.

مدت زمام‌داری مختار در کوفه یک‌سال و نیم بوده‌است.[۵۲] هنگامی که کشته شد، 67 سال از عمرش سپری شده بود و کشته شدنش روز چهاردهم ماه رمضان سال 67 اتفاق افتاده‌است.[۵۳]

کشته شدن همسر مختار توسط مصعب

پس از او دو همسرش، یکی دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری دختر سمرة بن جندب، مورد بازجویی زبیری‌ها قرار گرفتند. دختر سمره درباره مختار گفت که هرچه شما درباره او عقیده دارید من نیز عقیده‌ام همان است، اما دختر نعمان درباره مختار گفت: «انه کان عبدا من عباد الله الصالحین» او بنده‌ای از بندگان صالح خداوند بود. همچنین عمره دختر نعمان درباره مختار گفت: ((مختار نه کذاب است و نه بد دین او راستگوترین و عادلترین مردی است که دیده‌ام چطور منکر مردی شوم که خدا ترس بود و تا سحر سر به سجده داشت آرزوی دوران جوانی‌ام داشتن همسری همچون او بود که خداوند اجابتم نمود و مردی را قسمتم نمود که فخر عرب بود و فخر دین مختار نشان لیاقت از زبان علی بن ابی‌طالب دارد بچه که بود علی او را کیس نامید و فرمود این بچه مرهمی خواهد شد بر جراحت دل اهل بیت. یدالله بود، دست با کفایت مختار که از قاتلین جگرگوشه رسول خدا انتقام ستاند.))

مصعب بن زبیر وقتی این سخنان را شنید دستور داد این زن را زبان ببرند و گردن بزنند.[۵۴] الگو:پایان عربی

آرامگاه

الگو:شروع عربی پس از کشته‌شدن مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه سید مهدی بحرالعلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب‌های مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین‌تر از دیگر سرزمین‌های منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می‌کرد، پیرو دستور بحرالعلوم زمین مسجد کوفه که عمر آن مساوی مقام پیامبر و خانه نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی‌ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب‌ها بر روی خاک محراب‌های جدید ساخته شد همان‌گونه که اکنون هم نمایان است.

در زمان بررسی‌ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شده‌ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه‌رو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.[۵۵]

پس از یافتن قبر، محسن الحاج عبود شلاش ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن‌را به رواق حرم مسلم بن عقیل از سمت جنوب ملحق کرد،[۵۶] و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راه‌رو که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی امیرکبیر، وقتی برای زیارت عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت. علامه امینی به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامه‌ای جالب برای مختار نقل می‌کند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کرده‌است، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده‌است.[۵۷] ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره‌ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می‌شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشته‌اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».[۵۸]الگو:پایان عربی

نظرگاهها درباره مختار

موضع اهل بیت و امامان شیعه در برابر مختار

پس از قیام، در روایتی آمده‌است: هیچ زن هاشمیه‌ای بعد از کشته شدن حسین موهایش را شانه و خضاب نکرد تا زمانی که مختار سر ابن زیاد را برای فرزندش فرستاد.[۵۹] چون امام سر عبیدالله را دید، گفت دوزخ جای او باد! بعضی گفته‌اند علی بن حسین را پس از کشته شدن پدرش جز آن روز خندان ندیدند.[۶۰] و ابن عبدریه نوشته‌است: «سر عبیدالله را هنگامی نزد علی بن حسین آوردند که نیم‌روز بود و او ناهار می‌خورد. چون سر را دید گفت: سبحان‌الله، کسی فریفته دنیا نمی‌شود مگر آنکه حق نعمت خدا در گردنش نباشد وقتی سر پدرم را نزد ابن زیاد آوردند غذا می‌خورد.»[۶۱][۶۲] در نقلی دیگر آمده‌است که سر به سجده نهاد و فرمود: «حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت؛ خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید.»[۶۳]

پس از مرگ. محمد بن علی (نوه حسین) فرمود: «به مختار ناسزا نگویید چون او قاتلین ما را به سزای عمل ننگین آن‌ها نشاند و زن‌های بی‌شوهر ما را شوهر داد و در شرایط تنگدستی مختار ما را کمک کرد.»[۶۴]

در کتاب رجالِ کشی به عنوان یکی از متون معتبر رجالی شیعه از زبان محمد بن علی، امام پنجم شیعیان در رابطه با مختار و خطاب به پسر مختار آمده‌است:

خدای پدرت را رحمت کند که خون‌های به ناحق ریخته شده ما را طلب کرد و قاتلان «عزیز ما» را کشت.

همچنین جعفر بن محمد امام ششم شیعیان در رابطه با مختار می‌گوید:

بانوان هاشمی پس از قتل حسین خود را نیاراستند و خضاب نکردند تا آنگاه که مختار سر عبیدالله و عمربن‌سعد و برخی دیگر را به مدینه فرستاد.[۶۵]

اختلافات تاریخ نگاران در مورد مختار

مورخین، اعم از شیعه و سنی در مورد شخصیت مختار اختلاف نظر دارند برخی او را مستحق لعن و نفرین می‌دانند و گروهی او را بسیار مدح و ستایش می‌کنند.[۶۶] اموی‌ها و زبیری‌ها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند. اتهاماتی چون ادعای «نبوت» برای خودش،[۶۷] ادعای «مهدویت» برای ابن حنفیه و تأسیس فرقه کیسانیه[۶۸] و شایع‌تر از همه نسبت دادن لقب «کذاب» به مختار است که اغلب این نسبت‌ها، بعد از مرگ مختار به او نسبت داده شده‌است.[۵۴]

مختار شیعه بود ولی امامت علی بن حسین قبول نداشت و معتقد بود که امامت باید از جناب محمد بن علی حنفی که برادر ناتنی حسین بود، ادامه بابد[۶۹]

مجلسی درباره مختار می‌گوید:

مختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان می‌کرد و حتی مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را برای مردم منتشر می‌ساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس برای امامت و حکومت پس از پیامبر سزاوارترند و از مصایبی که بر خاندان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.»[۷۰]

بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساختهٔ دشمنان مختار از زبیریان و امویان که از او ضربه خوردند دانسته‌اند، که پس از مرگش به وی نسبت داده‌اند.[۷۱][۷۲][۷۳] برخی می‌گویند مختار در باطن برای تصاحب حکومت عراق قیام کرد.[۷۴].

مختار قاتلان حسین را «مثله» می‌کرد، اعضایشان را می‌برید[۷۵] و این کار حتی در جنگ با کفار ممنوع است.الگو:ثابت/رده[نیازمند منبع]

سید جعفر شهیدی نیز در این باره آورده‌است:

... از نو قتل‌گاه، بلکه قتل‌گاه‌های دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایی بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.

امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابی‌عبیده ثقفی را می‌خوانیم، اگر سری به کتاب‌های حقوقی زده باشیم، ممکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فرزندی از فرزندان حسین(علیه‌السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را به زمین دوختند و اسبان را روی آن گذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چهل و هشت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما این داستان‌ها را می‌خوانیم و در آن نوعی قساوت می‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.[۷۶]

توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار می‌گوید:«تنها برخورد قاطع و خونباری که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.»[۷۷]

روایات رسیده درباره مختار بر دو قسم هستند، روایاتی که او را مدح و روایتی که او را سرزنش می‌کنند. روایات رسیده در مدح او روایاتی قوی‌تر هستند.[۷۸]

حضور مختار در متون تاریخی و سیره امامان شیعه را می‌توان به درک علی بن ابی‌طالب و برخی دیگر از بزرگان بنی‌هاشم و صحابه و راویانی مربوط دانست که مختار در نزد آنان شاگردی کرده و به نقل حدیث پرداخته‌است و البته که جزو مردانی است که امامان شیعه نیز پیرامون شخصیت و فعالیت‌هایش صحبت‌هایی داشته‌اند. اما دلیل اشاره نام مختار در متون کلامی متقدم شیعه چون مباحث کلامی شیخ مفید را باید در انتساب فرقه کیسانیه به مختار دانست، فرقه‌ای که آنگاه که شیخ مفید نیز درباره بطلان آن استدلال کلامی می‌کند.[۷۹]

پیوند به بیرون

منبع مقاله:ویکی پدیا دانشنامه آزاد

منابع

  • طبری، محمد بن جریر (1375)،تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر

پی نوشت

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 171٫
  2. بحارالانوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 172٫
  3. بحارالانوار، ج 45،؛ رجال کشی، ص 127٫از قول اصبغ بن نباته از یاران علی علیه‌السلام چنین می‌گوید.
  4. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  5. Islamic History (Chronology) barkati.net
  6. Sasanid Soldiers in Early Muslim Society: The Origins of 'Ayyārān and Futuwwa books.google.com
  7. مختار ثقفی (مختار بن ابی‌عبیده ثقفی)
  8. معجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 8، ص 303٫
  9. بحارالانوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 172٫
  10. الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج 2، ص 517؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 433٫
  11. انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350٫
  12. مقتل الحسین، عبدالرزاق موسوی مقرم، ص 167؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج 3، ص 454٫
  13. الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج 8، ص 70٫
  14. دو قرن سکوت. عبدالحسین زرین کوب
  15. روضة الصفا، ج3، ص 208
  16. الارشاد، ص 205؛ تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 355٫
  17. «فلسفه قیام مختار». www.findfa.com. بازبینی‌شده در 6 دسامبر 2010. 
  18. «درباره مختار ثقفی»(فارسی)‎. وب‌گاه خیمه. بازبینی‌شده در آبان 1389. 
  19. تاریخ طبری، ج 5، ص 381؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 36٫
  20. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 169٫
  21. مقتل الحسین(ع)، ابی مخنف، ص 268-270٫
  22. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص 160
  23. «قیام مختار»(فارسی)‎. وب‌گاه حوزه. بازبینی‌شده در آبان 1389. 
  24. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص 169
  25. عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)
  26. «مختار و توابین؛ (تأملی در دو جنبش و تعاملات آنها)»(فارسی)‎. 
  27. «مختار بن ابی عبید ثقفی»(فارسی)‎. دانشنامه رشد. 
  28. اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج2، ص 202
  29. عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)
  30. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 172
  31. «سیاست و حکومت در سیره امام سجاد». وبگاه راسخون. 
  32. تاریخ الطبری، ج 4، ص 393؛ الفتوح، ج 5، صص 91، 92، 93
  33. عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص 98
  34. الاخبار الطّوال، ص 293.
  35. «چه کسانی به دست «مختار» کشته شدند؟»(فارسی)‎. 
  36. عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)
  37. مختار ثقفی (مختار بن ابی عبید ثقفی)
  38. بحار الانوار، ج 45، ص 386: او قاتلان و مسببان واقعه کربلا را به مجازات رساند تا این که 18هزار نفر از آن‌ها را در دوران حکومتش که هیجده ماه بوده‌است کشت.
  39. مرتضی مطهری در کتاب خود حماسه حسینی می‌گوید هنگام حادثه عاشورا تمام مردان را با سپاه عمر سعد از کوفه برای جنگ با حسین بن علی خارج کردند.
  40. تاریخ اسلام، علی‌اکبر فیاض، چاپ سال 1374، دانشگاه تهران، ص 184.
  41. دشمنان امام حسین(ع) دائرةالمعارف طهور
  42. انقلاب تکاملی اسلام، ص 824
  43. انساب الاشراف، ج 6، ص 426.
  44. بحارالانوار، ج 45، ص 375
  45. حکایة المختار ص 45
  46. محجّة البیضاء، ج 4، ص 241
  47. اطلس فرهنگی ایران: پیشینۀ تاریخی استان کرمانشاه؛ بازدید در 12 نوامبر 2014.
  48. «قیام مختار»(فارسی)‎. کتاب‌همشهری - میرشکاک. 
  49. «عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)»(فارسی)‎. وبگاه تاریخ اسلام. 
  50. «نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی؛ در حوادث سیاسی عراق»(فارسی)‎. 
  51. ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج 6، ص 190
  52. تنقیح المقال، مامقانی، ج 3، ص 206
  53. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 278.
  54. ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ «قیام مختار». رسول جعفریان. 
  55. «ابو اسحاق». وبگاه رسمی مسجد کوفه وعتبات. 
  56. تنزیه المختار، ص 14 13
  57. رحله، ابن بطوطه، ص 232.
  58. «نقشه مسجد کوفه و آثار آن». کتابخانه تخصصی حج. 
  59. جامع الرواة، ج 2، ص 220
  60. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 6.
  61. عقد الفرید، ج 5، ص 143.
  62. بحار، ج 45، ص 334 336.
  63. بحارالانوار، ج 45، ص 336.
  64. اختیار معرفة الرجال، ص 125.
  65. روزنامه همشهری شماره 5446 صفحه 7، سرود آمدن مردی از سایه به روشنی
  66. معجم رجال الحدیث، ج19، ص 102
  67. «خاندان پیغمبر (ص)». بامداد اسلام، عبدالحسین زرین کوب. 
  68. ابن حزم اندلوسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ج 5، ص 35
  69. جعفری, حسین‌محمد. "پس از کربلا". تشیع در مسیر تاریخ (in فارسی). 
  70. بحارالانوار، ج 45، ص 352٫
  71. سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 105 110
  72. علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 343
  73. سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 93 95
  74. «داستان‌های ما». علی دوانی. 
  75. مناقب، ج 4، ص 133.
  76. پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه‌السلام)، سید جعفر شهیدی، ص 193 194.
  77. اهل بیت، توفیق اعلم، ص 517
  78. معجم رجال، آیت‌الله خویی، برگرفته شده از روزنامه همشهری شماره 5446 صفحه 7، سرود آمدن مردی از سایه به روشنی
  79. بحث‌های کلامی شیخ مفید، آقاجمال خوانساری، صفحه 555