سید مهدی حسینی‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۲۹ توسط Kashani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سیّد مهدی حسینی رکن‌آبادی شاعر معاصر ایرانی است.

سیّد مهدی حسینی رکن‌آبادی
سیدمحسن حسینی.jpg
زادروز 1348 ه.ش
قم







درباره‌ی شاعر

سیّد مهدی حسینی رکن‌آبادی، فرزند سیّد جعفر، در سال 1348 ه. ش در شهر قم چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید. از آن پس برای ادامه‌ی تحصیلات راهی تهران شد و در رشته‌ی ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت.

حسینی از سال 1366 به شعر و شاعری روی آورد. از سال 1368 رسما کار شاعری را آغاز کرد، و با شرکت در «انجمن ادبی محیط» که تحت سرپرستی و ریاست شاعر بلند پایه محمد علی مجاهدی (پروانه) اداره می‌شود با رموز شعر و فنون آن آشنا گردید. و از راهنمایی‌های وی در شعر بهره‌مند شد و از این رهگذر به شکوفایی شعر خود رونق بخشید.

حسینی در میان شعرای متقدم به حافظ و بیدل بیش از دیگر شاعران علاقه نشان میدهد. [۱]

اشعار

نیزه‌ها:

عشق تا گل کرد چون خورشید، روی نیزه‌ها شانه‌های آسمان لرزید، روی نیزه‌ها
بوی خون پیچید در پس کوچه‌های آسمان‌ ابرهای غصّه تا بارید روی نیزه‌ها
باغی از آتش فراهم بود و، در آشوب خون‌ شعله‌های داغ می‌رقصید روی نیزه‌ها
یک طرف فوج ستاره، خسته در شولای خون‌ یک طرف انبوهی از خورشید روی نیزه‌ها
این کدامین دست گلچین بود آیا کاین چنین‌ دسته گلها را یکایک چید روی نیزه‌ها
چشم‌هایی مضطرب می‌دید در بهت عطش‌ چشمه‌ی خون خدا جوشید روی نیزه‌ها
در میان پرده‌های خون و در حجم سکوت‌ بانگ سرخ نینوا پیچید روی نیزه‌ها
زخمه‌زخمه در سکوت و پرده‌پرده در غروب‌ آسمان در آسمان خورشید روی نیزه‌ها
در طلوع داغ زینب چشم مبهوت زمان‌ باغی از گل‌های پرپر دید روی نیزه‌ها
در هجوم بادهای فتنه در طوفان خشم‌ باغ سرخ کربلا رویید روی نیزه‌ها


پیچید در فضای حرم بانگ آب، آب‌ دشمن چو بست بر حرم بو تراب، آب
در وادی عطش زده دریا خروش داشت‌ اما به چشم تشنه لبان شد سراب، آب
آوای العطش به ثریّا رسیده بود از سوز غصّه آمده در پیچ و تاب، آب
فریاد استغاثه‌ی طفلان بلند بود از روی تشنگان ز خجالت شد آب، آب
عباس این شرار عطش را کند خموش‌ در خیمه‌ها رساند اگر با شتاب، آب
آن ماه هاشمی چو به دریا نهاد پای‌ الماس نور سُفت از آن ماهتاب، آب
در التهاب داغ عطش بر لب فرات‌ از حنجری فسرده شنید این خطاب، آب
ای رو سیاه! حنجر خشکیده‌ی حسین‌ می‌سوزد از برای تو و شد کباب، آب
پژمرده نوگلان حسینی ز تشنگی‌ از روی تشنگان حرم رخ متاب، آب
این خیل تشنگان همه از آل کوثرند فردا چه می‌دهی تو به زهرا جواب، آب
بیرون شد از فرات ابو الفضل با شتاب‌ رو سوی خیمه‌هاست بر او هم رکاب، آب
آنجا که تیر خصم تن مشک را درید ساقی فسرده گشت و گرفت اضطراب، آب
با آن همه امید دگر ناامید گشت‌ ساقی چو دید ریخت از آن مشک آب، آب
با یاد کام تشنه‌ی طفلان در حرم‌ لب تشنه داد جان و نخورد آن جناب، آب
در دشت کربلا گذری کن هنوز هم‌ پیچیده در فضای حرم بانگ آب، آب


اندوه شیرین:

که بود این موج، این توفان، که خواب از چشم دریا برد و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد
کدامین آفتاب از کهکشان خود فرود آمد که این‌گونه زمین را تا عمیق آسمان‌ها برد
صدای پای رودی بود، و در قعر زمان پیچید و بهت تشنگی را از عطشناک دل ما برد
کسی آمد، کسی آن سان که دیروز توهم را به سمت مشرق آبی‌ترین فردای فردا برد
کسی که در نگاهش، شعله‌ی آیینه می‌رویید و تا آن سوی حیرت، تا خدا، تا عشق ما را برد
به خاک افکند ذلّت را، شرف را از زمین برداشت‌ و او را تا بلندای شکوه نیزه، بالا برد
دوباره شادی‌ام آشفت با اندوه شیرینش‌ مرا تا بی‌کران آرزو، تا مرز رویا برد
بگو با من، بگو ای عشق، گرچه خوب می‌دانم‌ که بود این موج، این توفان که خواب از چشم دریا برد


بت ساقی:

آسمان، مات و مبهوت مانده است، در سکوت مه‌آلود صحرا یک بیابان عطش گشته جاری، پای دیوار تردید دریا
غوطه‌ور مانده در حیرت دشت، پیکر مردی از نسل طوفان‌ مردی از دوده‌ی خون و آتش، مردی از تیره‌ی روشنی‌ها
کربلا غوطه‌ور در غم اوست، او که بنض بلوغ زمانه‌ست‌ غربت ساقی تشنگان است، آنچه در دشت جاری‌ست هرجا
هفت پشت عطش سخت لرزید، آسمان ابرها را فرو ریخت‌ شانه‌های زمین را تکان داد، هق‌هق گریه‌ی تلخ سقّا
آه ای غربت بی‌نهایت! آه ای خواهش بی‌اجابت‌ زخم‌های بیابان شکفته‌ست. دشت در دشت، صحرا به صحرا
شرمسار لبانت فرات است، بر دل آب افتاده آتش‌ کرده دریا به روی نگاهت، باز آغوش گرم تمنّا
زخم‌هایم دوباره شکفتند، آنچه باید بگویند، گفتند زخم‌های من، این شعرهایم. زخم‌هایی همیشه شکوفا
در دل: اندوه، اندوه، اندوه! انبوه، انبوه، انبوه‌ عشق: بشکوه، بشکوه، بشکوه! که نبرده‌ست از یاد، ما را


رباعی:

ز شرم روی ماهش آب شد آب‌ ز شوق دیدنش بی‌تاب شد، آب
نه بر لب‌های خود آبی رسانید نه از لب‌های او سیراب شد، آب




منابع

  • دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1657-1658.
  1. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 2، ص 1149.