جوهرى سنندجى

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جوهرى سنندجى
نام اصلی خسرو بیگ جوهری سنندجی
زمینهٔ کاری شعر آئینی
زادروز 1218 ه.ق
سنندج
مرگ 1250 ه.ق
کردستان
ملیت ایرانی
پیشه شاعر
سبک نوشتاری سبک عراقى
تخلص «جوهرى»

جوهری سنندجی (زاده 1218 ه.ق در سنندج- درگذشته 1250 ه.ق در کردستان) مرثیه سرای ایرانی دوره قاجار بود.

زندگینامه

نامش خسرو بیگ فرزند محمد بیگ و تخلص شعرى‌اش «جوهرى» است. او مردى بوده است نیکو نهاد، خوب سیرت و شخص درست اعتقاد پاکیزه فطرت که نسل اندر نسل در خدمت ولات کردستان صاحب مناصب بلند بوده‌اند. خود نیز در خدمت والى ناکام -خسرو خان- به شغل کتابدارى مفتخر بوده در فن شاعرى از ذوقى سلیم برخوردار بوده و در فصاحت سخن و متانت طبع پایدار داشته است. او در زادگاه خود مشهور بوده و مراثى وی با اقبال اهالى رو به رو بوده است.

سبک شعرى

جوهری در سبک عراقى طبع‌آزمایى مى‌کرده و از طبع روانى برخوردار بوده است.

اشعار

مثمّن ترکیب عاشورایى

باز این چه شیون است و چه زارى است در جهان؟ کز دیده سپهر بود جوى خون روان
باز این چه ماتم است که اندر ظهور او در گریه چشم پیر و به ناله دل جوان
باز این چه شورش است و چه ماتم؟ که صبح و شام از مهر و ماه اشک فرو ریزد آسمان
باز این چه نوحه و چه فغان و چه ماتم است؟ کز آب چشم چرخ روان رود کهکشان
بهر عزاى آل رسول خدا حسین شاه عرب امام عجم نور مشرقین
روزى که شد به دهر چنین ظلم آشکار در حیرتم که چرخ چرا ماند پایدار؟
در ماتم حبیب خدا زاده بتول اى سینه آه سر کن و اى دیده خون ببار
ریزد فلک ز دیده انجم سرشک خون هر صبحدم ز کینه آن قوم نابکار
مهرى که بود رونق افلاک دین ازو شد منکسف به خاک ز بیداد روزگار
اى چرخ پرستیزه ز جور تو داد! داد! صحبت چو شام زینب و زین العباد باد!
چون نخل قامت شه دین بر زمین افتاد افغان و گریه در فلک هفتمین فتاد
از توسن سپهر مه و مهر شد نگون آن ساعتى که شاه شهیدان ز زین فتاد
از وحش و طیر و انس صداى فغان و آه برخاست از زمین و به عرش برین فتاد
ایام بى‌ سکون شد و افلاک بیقرار چون چشم اهل بیت به سلطان دین فتاد
مهر و مه و ستاره همه گشت غرق خون از ذو الجناح گشت چون آن شاه سرنگون
اندر عزاى آل نبى آسمان گریست افلاک اشک ریخت زمین و زمان گریست
از شورش و فغان عزادار اهل بیت وحش و طیور و ارض و سما انس و جان گریست
دید آن شهید را چو فتاده به خاک و خون جبریل با معاشر کرّوبیان گریست
بر اهل بیت این ستم از چرخ چون رسید؟ مهر و مه و سپهر و مکین و مکان گریست
نبود دلى ز غم که نسوزد درین ملال چشم سپهر کور و زبان هلال لال[۱]

منابع

پی نوشت

  1. همان، ص 64 و 65.