ابو القاسم الهامی (لاهوتی)

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابو القاسم الهامی یکی از شاعران معاصر ایرانی است. از تلاشهای بزرگ وی در خدمت به زبان فارسی «ترجمه‌ی شاهنامه‌ی فردوسی» به زبان روسی با همکاری همسرش و یکی از فردوسی شناسان شوروی بوده است.

ابو القاسم الهامی
زادروز 1264ه.ش
کرمانشاه
مرگ 1336ه.ش
مسکو
تخلص «لاهوتی»



زندگینامه

ابو القاسم الهامی فرزند احمد متخلّص به «لاهوتی» در سال 1305 ه ق در کرمانشاه متولد شد. علوم مقدماتی را در زادگاه خود فرا گرفت. از آن پس به عرفان و تصوف گرایید. اما در این وادی دیری نپائید و به ژاندارمری کشور وارد شد.

وی که با درجه‌ی سرگردی در ژاندرمری خدمت می‌کرد در سال 1301 شمسی با تنی چند از یارانش در تبریز دست به کودتا زد که به شکست انجامید و به روسیه متواری شد و تا پایان عمر یعنی سال 1336 شمسی در آن کشور ماند و پیکرش را در همانجا به خاک سپردند.

لاهوتی شاعری انقلابی و توانا و بلند آوازه بود. شعر وی شورانگیز و دلنشین است و در غزل‌سرایی نیز مهارت داشت و غزلیاتش از شور و حال خاصی مشحون است. ضمن اینکه او را باید یکی از پیشگامان شعر نو نیز به حساب آورد. بخش‌هایی از اشعارش در مسکو مکرّر به چاپ رسیده است. از ویژگیهای شعر لاهوتی این است که خود را از تنگنای قافیه تا اندازه‌ای آزاد کرده و اوزان عروضی را کم و بیش به هم ریخته تا بتواند سخنش را از کوتاهترین راه به گوش مردم برساند در غزل‌سرایی نیز مصرعها را بسته به کارایی کاربرد آنها کوتاه و بلند کرده است وی از شمار گویندگانی است که زبانش به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک است. دیدگاه وی میهن و میهن پرستی است. به زبانهای عربی، فرانسه، ترکی و روسی آشنایی داشته است.

دیوان کامل اشعار وی در سال 1358 شمسی به کوشش احمد بشیری با شرح حال او در تهران چاپ شده است.


اشعار

بیا در کربلا محشر ببین، کین گستری بنگر نظر کن در حریم کبریا، غارتگری بنگر
فروشنده حسین و جنس هستی، مشتری یزدان‌ بیا کالا ببین، بایع نگه کن، مشتری بنگر
به فکر خیر امّت بود وقت مرگ فرزندش‌ ز همّت کشته شد، امّت ببین، پیغمبری بنگر
ز بی‌آبی به وقت مرگ هم عبّاس نام‌آور خجل بود از سکینه، یادگار حیدری بنگر
به جای آب خون پاشیده شد در راه از غیرت‌ به دشت عشق فرمانده ببین، فرمانبری بنگر
به جای شاه دین، فرمانده‌ی خیل اسیران شد مقام زینبی را بین، وفای خواهری بنگر
برای گریه هم فرصت ندادند آل احمد را مسلمانی نگه کُن، رسم مهمان پروری بنگر
حسین را کشته بود و خونبها می‌داد مشتی زد ببین کار یزید بی‌حیا، زشت اختری بنگر
خدا محبوب خود را غرقه در خون دید «لاهوتی» نکرد این دهر را نابود، صبر داوری بنگر


رباعی:

خود تشنه، ولی ماء معین است، حسین‌ تنها و به عالمی، معین است، حسین
چون آینه‌ی اکمل نعبُد گردید مجلای اتمّ نستعین است، حسین



منابع

  • دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1039.

پی نوشت