کمال الدین اصفهانی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

کمال‌الدین اصفهانی‌ از شاعران ایرانی قرن هفتم هجری است.

کمال‌الدین اصفهانی‌
کمال الدین اصفهانی‌.gif
نام اصلی اسماعیل بن جمال‌الدّین محمّد بن عبدالرزّاق اصفهانی
مرگ ۶۳۵ هجری
اصفهان
علت مرگ در قتل عام مردم اصفهان در حمله مغولان به شهادت رسید.
لقب خلّاق‌المعانی

زندگینامه

اسماعیل بن جمال‌الدّین محمّد بن عبدالرزّاق اصفهانی ملقب به «خلّاق المعانی»، شاعر و قصیده‌سرای ایرانی است. پدرش جمال‌الدّین نیز شاعری معروف بوده‌است. سبب شهرت او را به خلّاق‌المعانی به این سبب است که در شعر او معانی دقیقه مضمر است که بعد از چند نوبت مطالعه، ظاهر می‌شود. از جمله‌ی ممدوحان او رکن‌الدّین مسعود از آل صاعد اصفهانی، جلال‌الدّین منکبرنی خوارزمشاه، حسام الدّین اردشیر از آل باوند و اتابک سعد بن زنگی هستند.

وی دوره‌ی وحشتناک حمله‌ی مغول را درک کرد و به چشم خویش قتل عام مردم اصفهان را به دست مغولان به سال ۶۳۳ ه. ق دید.

کمال‌الدّین در آوردن معانی دقیق و باریک‌اندیشی مهارت داشت و در التزامات صعب و تقیید به آوردن مفاهیم مشکل، چیره دست بود. دیوانی از او که منتشر شده است، [۱] نظم خوب دارد و خیالات شیرین انگیخته و رسائل را نیز به کمال دارد.

کمال‌الدّین به سال ۶۳۵ ه. ق در اصفهان به دست مغولان به شهادت رسید و با خون خود این دو رباعی را بر دیوار نوشت:

دل خون شد و شرط جان‌گدازی اینست‌ در مذهب ما کمینه سازی این است
با این همه هم هیچ نمی‌یارم گفت‌ شاید که مگر بنده نوازی این است
کو دل که دمی بر وطن خود گرید بر حال من و واقعه‌ی بد گرید
دی بر سر مرده‌ای دو صد گریان بود امروز یکی نیست که بر صد گرید[۲]


اشعار

کمال‌الدّین اصفهانی اشعاری در مرثیه‌ی عاشورا دارد که بعضی ابیات آن را می‌آوریم.

شعر ۱

این واقعه‌ی هایل جانسوز ببینید وین حادثه‌ی صعب جگر سوز ببینید
بر باز ببینید ستم کردن گنجشک‌ بر شیر، شغالان شده پیروز ببینید
آن سلطنت و قاعده‌ی حکم که دی بود وین عجز و پریشانی امروز ببینید
از دود دل خلق درین ماتم خونبار یک شهر پر از آتش دلسوز ببینید
ور عیسی یک روزه ندیدی که سخن گفت‌ نقّالی این طفل نوآموز ببینید

شعر ۲

چون محرم رسید و عاشورا خنده بر لب حرام باید کرد
وز پی ماتم حسین علی‌ گریه از ابر وام باید کرد
لعنت دشمنانش باید گفت‌ دوستداری تمام باید کرد
اگر کسی پسری را از آن تو بکشد به عمر خویش ره لعنتش رها نکنی
اگر کشنده‌ی فرزند مصطفی‌ست یزید حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنی؟
تو بر کشنده‌ی فرزند خود مکن لعنت‌ چو برکشنده‌ی فرزند مصطفی نکنی [۳]


منابع

پی نوشت

  1. فرهنگ معین.
  2. تاریخ گزیده؛ ص ۷۴۶.
  3. سیری در مرثیه عاشورایی؛ ص ۱۸۰ و ۱۸۱.