کاظم نظری بقا

نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۵۷ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''کاظم نظری بقا،''' فرزند ولی الله در سال 1348 شمسی در شهر اردبیل دیده به جهان گش...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

کاظم نظری بقا، فرزند ولی الله در سال 1348 شمسی در شهر اردبیل دیده به جهان گشود. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

زادروز آبان ماه 1330 ه.ش
ملیت ایرانی


تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی در آنجا گذراند و سپس کارشناسی ارشد را در همان رشته از دانشگاه آزاد تبریز اخذ نمود و هم اکنون دوره دکترای خود را می‏گذراند. آثار:تا کنون شش جلد دفتر شعر ترکی، شش جلد دفتر شعر فارسی که سه دفتر آن شعر عاشورایی است با عناوین«با ترانه‏های زلال»، «روز دهم» و «اسفار آفتاب» و دو جلد نقد ادبی با عناوین«شعر واسطه بیان همه طبیعت» و «زوایای تاریک و روشن» از ایشان منتشر شده است. نظری بقا مسئولیت‏های ادبی و هنری در کانون‏های ادبی حوزه هنری استان، مدرس کارگاه شعر حوزه هنری، مدرس کارگاه شعر آیینی حوزه و... را بر عهده داشته است. ‏‌‏‏‏‏

                                                  ٭   ٭   ٭

غزل: چهل منزل چنین کژمژ ‏‌‏‏‏‏، مگر مست‏اند محمل‏ها چه محمل‏ها، که مدهوش‏اند و حیران‏اند منزل‏ها کدامین کاروان است این که مجنون وار می‏آید؟ وَ سالارش چنین برده است از افلاکیان دل‏ها از این لولی وشان آشوب مستامست می‏خیزد که مِی خواری این قوم است هر جا نقل محفل‏ها چه نوری از دهان خمره خورشید می‏جوشد؟ که مستان را، ز پیش دیده افتاده است حایل‏ها از این منزل به آن منزل به دام افتاده صدها دل دلا هرگز مشو غافل از این دردانه حاصل‏ها کدامین لب چه آبی از سبوی تشنگی خورده است؟ که مست افتاده در دریای طف تا امن ساحل‏ها به میدان جنون هردم سماعی تازه آغازد بشوید جان و تن در بارش شمشیر قاتل‏ها چهل منزل به یاد کربلا در ساغرم مِی ریز «الا یا ایهاالساقی ادر کاساً و ناولها»

                                                  ٭   ٭   ٭

فرات خم شده بر دست‏هاش لب برساند که بوسه بر لب اسطوره ادب برساند فرات می‏وزد از زخم‏های ساحل غربت که نعش ِخویش عجولانه بر مصب برساند فرات آمده از کوره چاههای کسالت که روح خسته به سرچشمه طرب برساند وَ مشک تشنه‏تر از پیش تا که جرعه آبی به دختران نجیب یل عرب برساند وَ تیری از دل نیزار برجهیده به ناگه دهان‌هاشمی‏اش را کمی رطب برساند فرات بال درآورده آه! وااسفاگو ستاره‏ای به لب ماه بوالعجب برساند فرات تشنه نشسته‏ست و فکر می‏کند اکنون چگونه بی لب او روز را به شب برساند

                                                  ٭   ٭   ٭

این روزها به زخم تنت فکر می‏کنم بر لاله‏های پیرهنت فکر می‏کنم امشب چقدر مو به تنم سیخ می‏شود وقتی به پای اسب و تنت فکر می‏کنم زخمی به شاخ و برگ دلم شعله می‏زند وقتی به باغ یاسمنت فکر می‏کنم شن‏های دشت کرب و بلا صیحه می‏کشند تا من به نرمی کفنت فکر می‏کنم سر می‏دهد به بادیه کوفه ناله، نی وقتی به رأس بی بدنت فکر می‏کنم جغرافیای زخم دلم می‏شود وسیع تا کوچه کوچه بر محنت فکر می‏کنم وقتی که خیمه خیمه به تاراج می‏روی بر کودکان مویه زنت فکر می‏کنم خون از نگاه سرخ غزل‏هام می‏چکد تا بر شقایق چمنت فکر می‏کنم ذهن و زبان شاعری‏ام گنگ می‏شود آن شب که بر نیامدنت فکر می‏کنم

منابع

طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 941-942.

پی نوشت