نصرالله مردانی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نصر اللّه مردانی (1326 ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

نصر اللّه مردانی
نصر اللّه مردانی.jpg
زادروز 1326 ه. ش
کازرون
ملیت ایرانی
پیشه شاعر
سبک نوشتاری غزل سرا
تخلص ناصر

زندگینامه

نصر اللّه مردانی «ناصر» به سال 1326 ه. ش در سرزمین کهن و باستانی کازرون دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در همان جا به پایان برد و هم اکنون نیز ساکن کازرون است. اما به دلیل دارا بودن مسئولیت‌های فرهنگی بسیاری از اوقات خود را در تهران می‌گذراند. از دوران کودکی شعر گفتن را آغاز کرد و خیلی زود در مطبوعات جایی برای خود باز کرد. به غزل بیشتر از سایر قوالب شعر پارسی گرایش دارد و معتقد است غزل سرایی حسّاسیّت و ذهنیتی وسیع و تخیّلی قوی می‌طلبد. خیال نیز در ساختار مضامین بدیع شعر مردانی نقش اساسی دارد. وی طبعی روان دارد. [۱]

آثار

  • آثار چاپ شده‌ی وی عبارتند از:
  • «قیام نور»،
  • «خون نامه‌ی خاک»
  • «آتش نی»
  • «شعر اربعین»
  • «قانون عشق»
  • «گزیده ادبیات معاصر، شماره 11»
  • «شهیدان شاعر»
  • «منظومه شهادت»

اشعار

بانوی اسلام

زینب، ای بانوی اسلام! سلام‌ ای پیام‌آور خونین قیام
زینب! ای اسوه ایثار و خروش‌ بیرقِ داد گرفتی تو به دوش
زینب ای شیر زن کربُ بلا جوش با خون تو زد خون خدا
زینب! ای آینه‌ی روشن حق‌ خرّم از اشک تو شد گلشن حق
زینب! ای زاده‌ی زهرای بتول‌ از تو پاینده بود دین رسول
زینب! ای عصمت تو شوکت زن‌ وارثی، وارث هفتاد و دو تن
زینب! ای گوهر دریای وقار صبر از صبر تو، بی‌صبر و قرار!
زینب! ای خواهر آزاد حسین‌ بود فریاد تو، فریاد حسین
زینب! ای پاکتر از چشمه‌ی نور کس نیامد به جهان چون تو صبور
سینه‌ات سوخته از داغ حسن‌ سرخ از اشک تو، گل‌های چمن
خطبه‌ات رونق بیداد شکست‌ کاخ بیداد ز بنیاد شکست [۲]

میدان عطش

آنچه در سوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت‌ نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه‌ی تلخ چه دید که زمان مویه‌کنان از گذر خاک گذشت
سر خورشید بر آن نیزه‌ی خونین می‌گفت‌ که چه‌ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه‌ی روح خدا در افق خون تو دید آن که با پای دل از قلّه‌ی ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمتت راه نیافت‌ هرکجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حُرّ آزاده، شد از چشمه‌ی مهرت سیراب‌ که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده‌ی ایثار علمدار تو شد که چرا تشنه از او این همه بی‌باک گذشت
بود لب تشنه‌ی لبهای تو صد رود فرات‌ رود بی‌تاب کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سوارانِ سراب‌ دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند سخن از قصّه‌ی عشق تو ز لولاک گذشت [۳]


گل اختر

به طاق آسمان امشب گل اختر نمی‌تابد بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمی‌تابد
به شام کربلا افتاده در دریای شب، ماهی‌ که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمی‌تابد
به دنبال کدامین پیکر صد پاره می‌گردد که از گودال خون خورشید بی‌سر در نمی‌تابد؟
به پهنای فلک بعد از تو ای ماه بنی هاشم‌ چراغ مهر دیگر تا قیامت بر نمی‌تابد؟
فرات مهربانی، تشنه‌ی لبهای عطشانت‌ تو آن دریای ایثاری که در باور نمی‌تابد
کنار شطّ خون دستی و مشکی پاره می‌گوید که، عباس دلاور از برادر سر نمی‌تابد
علمداری که بر دوشش علم بی‌دست می‌ماند عطش، اشکی به رخسارش ز چشم تر نمی‌تابد
ز خاک تیره هفتادُ دو کوکب آسمانی شد که بر بام جهان نوری از این برتر نمی‌تابد


فرات اشک

بخوان حماسه‌ی خونین کربلا با ما که شد بسیط زمین جمله همصدا با ما
سربریده به میدان عشق می‌گوید حدیث خون شهیدان نینوا با ما
دوباره پیکر صد چاک لاله آوردند به داغ گاه بهشتی، فرشته‌ها با ما
فرات اشک ز چشمان خاک می‌جوشد به سوگواری گلهای کربلا با ما
ز موج خیز خطر فاتحانه می‌گذریم‌ که هست معجز موسایی و عصا با ما
لهیب آتش نمرودیان گل افشاند به زور حادثه باشد اگر خدا با ما
اگر جهان همه دشمن شود، ظفر یابیم‌ به عرصه‌یی که بود تیغ مرتضی با ما
پیِ سلامت سردار عاشقان دیدیم‌ که دست غیب بلندست در دعا با ما



منابع

پی نوشت

  1. تذکره شعرای معاصر؛ ص 270.
  2. بال سرخ قنوت؛ ص 337.
  3. تذکره شعرای معاصر؛ ص 271 و 272.