مریم سقلاطونی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۰۸ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''مریم سقلاطونی،''' فرزند حسین در مرداد ماه 1354 در شهر مقدس قم چشم به جهان هستی...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مریم سقلاطونی، فرزند حسین در مرداد ماه 1354 در شهر مقدس قم چشم به جهان هستی گشود. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

مریم سقلاطونی
زادروز مرداد ماه 1354 ه.ش
قم
پدر و مادر حسین سقلاطونی
ملیت ایرانی
کتاب‌ها «از نام‌ها خبری نیست»، «گزیده ادبیات معاصر»، «بادها از جنوب می‌آیند»، «خرچنگ‌ها برای ماهی‌ها آواز می‌‏خوانند» مجموعه داستان دفاع مقدس، «تو را گل‌های عالم دوست دارند» مجموعه نثر ادبی با موضوع امام عصر (عج)، «فردا صبح است» گردآوری اشعار پیرامون امام عصر، 16 مجموعه آثار در حوزه رسانه ملی با موضوعات: زن و خانواده، سلامت و بهداشت، پیام‌‏های صبحگاهی، انتخابات، ورزش، شعار سال، دفاع مقدس




زندگینامه

مریم سقلاطونی به‌طور جدی از سال 1375 وارد عرصه شعر شده و هم‌اکنون در حوزه نویسندگی در رسانه و به‌طور اخص در مرکز پژوهش‌‏های اسلامی صدا و سیما فعالیت می‌کند. ایشان کارشناسی ارشد ادبیات فارسی، پژوهشگر، نویسنده و شاعر، عضو انجمن قلم ایران و هیأت نظارت کتاب کودک و نوجوانان است. سقلاطونی در چندین کنگره و جشنواره مانند کنگره سراسری شعر صحیفه سجادیه، شعر حج، شعر عاشوراییان، شعر رضوی و... حائز مقام اول گردید. همچنین برگزیده جشنواره بین‌المللی خوارزمی، برنده جایزه ادبی دکتر طاهره صفارزاده، سردبیر برتر جشنواره بین‌المللی رادیو و... از دیگر رتبه‌هایی است که موفق به کسب آن‌ها شده است. کتاب «از نام‌ها خبری نیست» که مجموعه شعر دفاع مقدس است، برنده جایزه کتاب سال دانشجویی و کتاب دفاع مقدس در سال 1385 گردیده است.

آثار مریم سقلاطونی

آثار منتشر شده مریم سقلاطونی عبارتند از: «گزیده ادبیات معاصر»، «بادها از جنوب می‌آیند»، «خرچنگ‌ها برای ماهی‌ها آواز می‌‏خوانند» مجموعه داستان دفاع مقدس، «تو را گل‌های عالم دوست دارند» مجموعه نثر ادبی با موضوع امام عصر (عج)، «فردا صبح است» گردآوری اشعار پیرامون امام عصر، 16 مجموعه آثار در حوزه رسانه ملی با موضوعات: زن و خانواده، سلامت و بهداشت، پیام‌‏های صبحگاهی، انتخابات، ورزش، شعار سال، دفاع مقدس و... ‏

پیشکش به راوی مویه‌‏های بلند زیارت ناحیه مقدسه:

... أَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ، سلام بر آن گونه خاک‌آلوده، ألسَّلامُ عَلی مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، سلام بر آن کسی که عهد و پیمانش شکسته شد، أَلسَّلامُ عَلَی الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ سلام بر آنکه از جام‏‌های نیزه‌‏ها جرعه نوشید، أَلسَّلامُ عَلَیک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِکَ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایـتِکَ، .. سلام بر تو سلامِ آن کسی که به حُرمتِ تو آشنا و در ولایت تو مُخلص و بی‏‌ریا است، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ، سلام کسی که قلبش از مصیبت تو جریحه‌دار و اشکش به هنگام یاد تو جاری است، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ، سلام کسی که دردناک و غمگین و شیفته و فروتن است، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ، لَوَقاک َبِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیوفِ، سلام کسی که اگر با تو در کربلا می‌‏بود، با جانش در برابر تیزی شمشیرها از تو محافظت می‏‌نمود، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً وَ لاََبْکِینَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، ... (در عوض) صبح و شام بر تو مویه می‌‏کنم و به جای اشک برای توخون گریه می‏‌کنم.

اشعار

غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش
سلام کرد به جدش... سلامی از سر صدق سلام آن‏که کند جان فدای جانانش
سلام کرد بر آن‏ گونه‏‌های خاک‌آلود بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش
سلام کرد بر آن بوسه‏‌گاه نورانی سلام آن‏که کند جان خویش قربانش
سلام آن‏که دلش زخمی مصیبت‌‏هاست سلام آن‏که اگر بود کربلا، جانش
میان طف، سپر نیزه و سنان می‌‏کرد و می‏‌سپرد به شمشیرها گریبانش
سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده بر آن کسی که شکستند عهد و پیمانش
سلام آن‏که اگر نی‏نوا حضور نداشت علی‌الدوام شده ناله فراوانش
سلام آن‏که سرازیر می‌‏شود هر روز به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش ...


أَلسَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْهُ مَلائِکه السَّمآءِ

مانده بر دوش زمین، رنج مسیر سفرت آسمان هم شده با گریه خود نوحه‏‌گرت
سفر کوفه و دروازه ساعات و حلب چه سفرها... چه سفرها که نکرده‌‏ست سرت!
چه سفرها که نکرده‏‌ست سرت بر نیزه! چه ستم‌‏ها که ندیده‏‌ست دو چشمان ترت
مجلس شام و تنور و طبق و تشت طلا چند تابوت که افتاده به آن‌ها گذرت؟
کوهی از درد سراسیمه دوان است پی‏‌ات رودی از ناله سرازیر شده پشت سرت
راه افتاده به تشییع سرت، شهر به شهر پا به پای تو نسیمی که شده همسفرت
شهر آذین شده و بر سر نی دیدنی است رقص هفتاد و دو پروانه بی‌بال و پرت
...آه دریا! چه گذشته‌‏ست به روزت که چنین مانده بر دوش زمین رنج مسیر سفرت؟


پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غم‌زده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه می‌دهد گفتند: «غاضریه» و گفتند «نینوا»ست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: «کربلا»ست
توفان وزید از وسط دشت، ناگهان افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست
یحیای اهل بیت در آن روشنای خون بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست
توفان وزید، قافله را برد با خودش شمشیر بود و حنجره و دید در «منا»ست
باران تیر بود که می‌آمد از کمان بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست
افتاد پرده، دید به تاراج آمده‌ست مردی که فکر غارت انگشتر و عباست
برگشت اسب از لب گودال قتلگاه افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست


باید به دنبال صدایی در خودم باشم در جست‌وجوی کربلایی در خودم باشم
بعد از هزار و سیصد و خورشید ... عاشورا باید به فکر جابه‌جایی در خودم باشم
زینب شوم در سعی زنجیر و صفای خون میراث‌دار کربلایی در خودم باشم
باید سرا پا زخم باشم بگذرم از خویش تا صاحب خون خدایی در خودم باشم
غمگینم و از غم بساط گریه‌ام جور است باید شب ماتم سرایی در خودم باشم

منابع

طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1056-1059.

پی نوشت