محمد مهدی الجواهری‌

محمد مهدی الجواهری از شعرا و علمای شیعه معاصر است.

محمد مهدی الجواهری‌
مرگ 1997 میلادی
لقب متنبّی عصر، بلبل العراق و آوازه‌ی فرات
پیشه شاعر
دیوان سروده‌ها «برید العورة»، «حلیة الادب» در دو جلد، «دیوان بین الشعور و العواطف»، «دیوان الجواهری» در دو جلد، «دیوان الجواهری» در چهار جلد، «قصائد مختاره» و «المجموعة الشعریه» در دو جلد

زندگینامهویرایش

محمّد مهدی فرزند شیخ عبد الحسین نجفی معروف به جواهری ملک الشعرای شیعه و از علمای ادب عصر حاضر که به سال 1317 ه. ق. در نجف اشرف متولد شد. وی ایرانی‌تبار بود. ولادت او در خاندان علم بود. جدّ بزرگ او شیخ محمّد حسن صاحب کتاب معروف «جواهر الکلام» است و ازاین‌روست که این خانواده به صاحب جواهر و به مرور زمان به «جواهری» و «جواهر الکلام» شهرت می‌یابد. محمد مهدی به دلایل گوناگونی از مسیر پاک خاندان خویش فاصله می‌گیرد. گاه به سوسیالیست متمایل می‌شود، و گاه نیز به لاابالی‌گری کشیده می‌شود ولیکن مانند برخی دیگر از شعرای معاصرش چندان به دشمنی و مخالفت با دین شناخته نمی‌شود، در برخی اشعارش نیز به مسلمان بودن خویش افتخار می‌کند و قصایدی در امور دینی می‌سراید. [۱]

وی از کودکی به سرودن شعر روی آورد و نزد بزرگانی بسیار درس خواند. قوّت شعر، متانت الفاظ و استحکام معانی در قصایدش او را زبانزد ادبای معاصر نموده است، به‌گونه‌ای‌که او را «متنبّی عصر» حاضر نامیده‌اند و برخی ناقدین مانند «علی جواد الطاهر» او را بزرگتر از آن دانسته‌اند که در مقوله‌های درسی بگنجد. [۲]

همه‌ی آلودگیها و تیرگیهایی که برخی جریانات انحرافی در او به‌وجود آورد، نتوانست فروغ تابناک حسین (ع) را که از کودکی با گوشت و خونش عجین گشته بود، خاموش سازد، این شعله‌ی پنهان هرازگاهی او را به خویش می‌خواند و با نمایاندن جلوه‌ای از حقیقت خویش، او را به تسلیم و تواضع می‌کشاند.

بارقه‌ای از این دست، سروده‌ی زیبای او را در اظهار عشق و علاقه به حسین (ع) جاودانه ساخت.

قصیده‌ی «آمنت بالحسین» یکی از قصاید درخشانی است که با صفا و صداقت از حسین (ع) و با حسین (ع) سخن گفته است. ابیات در عین سادگی و روشنی از صنایع محکم ادبی برخوردار می‌باشد. این اشعار از چنان استقبالی در میان مردم برخوردار گردید که آن را با آب طلا بر در ورودی حرم امام حسین (ع) نوشتند.

جواهری تلاش می‌کند در یادآوری روز عاشورا و آنچه بر اهل بیت گذشت، ماجرا را به دور از نقل راویان و پاک از عنادی که روزگار بر آن نشانده است، جستجو نماید.

برخی از آنچه را که از کودکی و ایام عزاداری ابا عبد اللّه (ع) به خاطر دارد برایش قابل توجیه نیست. او عزاداری‌های ظاهری و تهی از معنی را از سیاست‌بازانی می‌داند که در ادامه‌ی جنایات خویش نسبت به محبّین امام حسین (ع) رنگ دلخواه خود را به این مراسم پاشیده‌اند. رنگی که به ظاهر دلپذیر و مردم‌پسند است.

آنچه به وضوح شعر «جواهری» را ممتاز می‌سازد، صدق عاطفه و گفتار اوست. از آنچه در درون او را به جدال و کشمکش وا می‌دارد، بی‌پیرایه سخن می‌گوید، در اثبات آنچه پذیرفته و نفی آنچه را پرده‌ای بر حقایق می‌شمارد به صراحت احتجاج می‌کند.

جواهری سفری به ایران داشت و در این سفر با مدین الموسوی شاعر و ادیب معاصر عرب مؤانست و همراهی داشت به او گفت: «این قصیده مرا به بهشت می‌برد، مگر بهشت فقط برای کسانی است که نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند، من به راه خاص خودم اعتقاد دارم. این قصیده در دل من جای دارد و هرگاه با خود خلوت می‌کنم آن را زمزمه می‌کنم». [۳]

محمد مهدی پس از اخذ مقدمات، ادب و صرف و نحو و منطق و حساب و علوم غریبه و معانی بیان و فقه و اصول را از علمای عصر خویش فراگرفت. جواهری در شعر و ادب عرب از تمام شعرای آن دیار پیشی گرفت و شیوه‌های عالی و قدرت بیان او در جهان عرب نظیر نداشت و بزرگان شعرای عرب را حیرت‌زده نمود و مجذوب خود کرد، امروزه از مصر و شمال آفریقا گرفته تا سوریه و لبنان و سایر کشورهای عربی همه‌ی شعرا در مقابل او سر تعظیم فرود آورده و سبک او عظمت مکتب ادبی تشیّع را منعکس می‌کند.

جواهری یکی از شاگردان مدرسه‌ی شیعی است. او را بلبل العراق و آوازه‌ی فرات می‌خوانند. شیخ جعفر آل محبوبه او را ستوده می‌گوید: [۴] قبل از ده سالگی سرودن شعر را شروع کرد و در جرگه‌ی شیوخ نظم وارد شد و از همه سبقت گرفت و یکّه تاز میدان ادب گردید و اضافه می‌کند که اگر او نجفی و فراتی نبود در جهان درفش ادب و پرچم شعر را به نام او می‌افراشتند و او را در اعلا مکان جای داده و بر همگان مقدمش می‌داشتند و به حق می‌گویم و هر منصفی قبول دارد که وی ملک الشعراء است.

جواهری به ریاست تشریفات دربار سلطنتی عراق انتخاب شد و سپس از مقام خویش استعفا کرد و بعدها روزنامه‌های الفرات، الانقلاب، الرأی العام، البغدایه و الجهاد را به تناوب منتشر کرد که اغلب به‌وسیله‌ی دولت عراق تعطیل می‌شد.

در سال 1366 ه. ق. به عضویت مجلس شورا انتخاب گشت و بر اثر اختلاف شدید با دولت عراق نزد دوست خود دکتر طه حسین در مصر پناه برد و پس از مدتی مجددا به عراق بازگشت و بعد به دولت سوریه پناهنده شد. جواهری آثار بسیاری از خود باقی گذاشته است که از مشهورترین آنها «برید العورة»، «حلیة الادب» در دو جلد، «دیوان بین الشعور و العواطف»، «دیوان الجواهری» در دو جلد، «دیوان الجواهری» در چهار جلد، «قصائد مختاره»، «المجموعة الشعریه» در دو جلد و ....

در سال 1924 میلادی به ایران سفر کرد. دومین سفر او در سال 1926 میلادی انجام گرفت. محمد مهدی در سال 1997 میلادی وفات یافت.

نمونه اشعارویرایش

و قدّست «ذکراک»، لم انتحل‌ثیاب التّقاة و لم ادّع [۵]


تقدیس من از حسین (ع) از صورت‌های ساختگی و ادعاهای تقواپیشگی مبراست.


اظهار عشق و علاقه به حسین (ع):


1- فداء لمثواک من مضجع‌تنوّر بالأبلج الأروع

2- بأعبق من نفحات الجنان‌روحا، و من مسکها أضوع

3- ورعیا لیومک یوم «الطفوف»و سقیا لارضک من مصرع

4- و حزنا علیک بحبس النّفوس‌علی نهجک النّیّر المهیع [۶]


1- فدای جایگاه تو که همه‌جا را به روشن‌ترین شکل روشن کردی.

2- با خوش‌بوترین بو از نفحات بهشتی و از خوش‌بوترین عطر آن به بالاترین جایگاه روشنی.

3 و 4- و در رعایت روز تو که روز طف است و آبیاری زمینت با اشک دیده و غم اندوه بر تو به خاطر حبس جانها بر راه روشن و وسیع تو حرکت می‌کنم!


1- و عفّرت خدّی بحیث استراح‌خدّ تفّری و لم یضرع

2- و حیث سنابک خیل الطّغاةجالت علیه و لم یخشع

3- و خلت و قد طارت الذّکریات‌بروحی إلی عالم ارفع

4- و طفت بقبرک طوف الخیال‌بصومعة الملهم المبدع

5- کأنّ یدا من وراء الضّریح‌حمراء «مبتورة الإصبع»

6- تمدّ إلی عالم بالخنوع‌و الضّیم ذی شرق مترع

7- تخبّط فی غابة أطبقت‌علی مذئب منه أو مسبع

8- لتبدل منه جدیت الضّمیربآخر معشوشب ممرع

9- و تدفع هذی النّفوس الصّغارخوفا إلی حرم أمنع [۷]


1 و 2- گونه را غرقه در خاکی می‌سازم که چهره‌ی سازش‌ناپذیر امام (ع) بر آن افتاده است و سم ستوران بر آن فرود می‌آید. ولی هرگز تن به خواری نداد.

3- این یادها و یادآوری‌ها مرا به عالمی دیگر پرواز می‌دهد.

4- و در خیال خود قبرت را طواف می‌کنم خاک مدفنت را می‌بویم و نسیم کرامتش را استشمام می‌کنم.

5- 7- من دستی خونین با انگشتان بریده را می‌بینم که از درون ضریح به سوی این عالم پست و مملو از ظلم و طغیان، دراز می‌شود.

8 و 9- و می‌خواهد جان‌های خالی از وجدان و نفوس حقیر را به آبادی و حریم امن رهنمون گردد.


1- و یا واصلا من نشید الخلودختام القصیدة بالمطلع

2- یسیر الوری برکاب الزّمان‌من مستقیم و من اظلع

3- و انت تسیّر رکب الخلودما تستجدّ له یتبع [۸]


(سرود جاودانگی حسین (ع) در حرکت مداوم او در خلق است)

ای کسی‌که مردم را بر مرکب زمان نشانده‌ای و آنان را به سمت جاودانگی سوق می‌دهی و دست همه را می‌گیری و هرآنچه از راه می‌رسد نیز تابع این اصالت است و به دنبال آن روان است.


1- تمثّلت یومک فی خاطری‌و ردّدت صوتک فی مسمعی

2- و محّضت أمرک لم أرتهب‌بنقل «الرّواة» و لم أخدع

3- و قلت لعلّ دویّ السّنین‌بأصداء حادثک المفجع

4- و مارتّل المخلصون الدّعاةمن «مرسلین» و من «سجّع»

5- و من «ناثرات» علیک المساءو الصّبح بالشّعر و الأدمع

6- لعلّ السّیاسة فیما جنت‌علی لاصق بک او مدّعی

7- و تشریدها کلّ من یدّلی‌بحبل لأهلیک أو مقطع

8- لعلّ لذاک- و کون الشّجیّ‌ولوعا بکلّ شجا مولع

9- یدا فی اصطباغ حدیث «الحسین»بلون أرید له ممتع

10- و کانت و لمّا تزل برزةید الواثق الملجأ الألمعی

11- صناعا متی ما ترد خطّةو کیف و مها ترد تصنع [۹]

12- و لمّا ازحت طلاء القرون‌و ستر الخداع عن المخدع

13- ارید الحقیقة فی ذاتهابغیر الطّبیعة لم تطیع

14- وجدتک فی صورة لم ارع‌باعظم منها و لا اروع [۱۰]

15- تقحّمت صدری و ریب الشّکوک‌یضجّ بجدرانه الأربع

16- وران سحاب صفیق الحجاب‌علیّ من القلق المنزع

17- وهبّت ریاح من الطّیّبات‌و الطّیّبین و لم یقشع

18- إذا ما تزحزج عن موضع‌تأبّی و عاد الی موضع

19- و جازبی الشّکّ فیما مع«الجدود» الی الشّکّ فیما معی

20- الی أن أقمت علیه الدّلیل‌من «مبدأ» بدم مشبع

21- فأسلم طوعا الیک القیادو اعطاک اذعانه المهطع

22- فنوّرت ما اظلمّ من فکرتی‌و قوّمت ما اعوجّ من أضلعی

23- و امنت إیمان من لا یری‌سوی «العقل» فی الشّک من مرجع [۱۱]


روز تو در خاطر من چون واقعه‌ای زنده است و صدای تو در گوش من همواره جاری است و من تنها به نقل راویان فریب نمی‌خورم و حقیقت را جستجو می‌کنم و معتقدم که گذشت سالها، گردوغبار روزگار را بر این حادثه نشانده است.

گرچه در خاطر من از کودکی مواردی از ایّام عزاداری ابا عبد اللّه به جای مانده که برایم قابل توجیه نیست.

در پشت مراسم عزاداری‌های ظاهری و تهی از معنی دستهای سیاستمداران زیرکی است که از عشق مردم سوءاستفاده نموده و سعی در رنگ‌آمیزی عاشورا به میل خویش می‌نمایند. رنگی که به ظاهر دلپذیر و مردم‌پسند است.

آنها، با این سیاست، هدف والای حسین (ع) را در لابلای غوغای عزا، خاموش می‌نمایند و می‌خواهند آنان که به ریسمان او چنگ زده‌اند را از او جدا کنند.

چیره‌دستان زیرکی که از اندوه دردناک عشاق برای مقاصد خود بهره جسته‌اند و سوگواری‌های تصنعی و آمیخته با سجع و پریشان نمودن مو و ... غباری را بر حقیقت بزرگ عاشورا پوشانده است.

من زنگار سالیان متمادی و حجاب پرده‌های نیرنگ را از چهره عاشورا به سویی می‌زنم و به دنبال حقیقت حقیقی حسین (ع) که از همه‌ی تصنعات به دور است، می‌گردم و او را چنانکه هست می‌یابم، شخصیتی که هرگز کسی را به هیبت و جذابیت او، ندیده‌ام.

در حالی‌که شک، دیوانه‌وار خود را به چهار دیواری سینه‌ام می‌کوبد، یاد حسین (ع) دلم را مالامال می‌سازد، این یاد پاک، ابر حجاب‌گونه‌ای را که وحشت و نگرانی بر او پوشانده به یک‌سو می‌زند، اما هربار از جهتی کنار می‌رود و جهتی دیگر را می‌پوشاند،

نوگرایی و تجدّد روزگار بر پرده‌های تردیدم می‌افزاید و نمی‌گذارد نسیم‌های پاکی که از انفاس قدسی برمی‌خیزد،

این غبار را بزداید، تا اینکه دلیلی محکم و بنیادین که با خون سیراب گردیده است مرا به تسلیم می‌کشد، طوق انقباد به گردنم می‌نهد و به او با تعقّل و منطق ایمان می‌آورم.

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. رحلتی مع الجواهری، مجله القصب، السنه الثالثه، العدد الحادی عشر؛ ص 55 و 56.
  2. همان؛ ص 55.
  3. همان؛ ص 109.
  4. ماضی النجف و حاضرها؛ ج 2، ص 136.
  5. ذکریاتی؛ ج 1، ص 575.
  6. همان؛ ص 573.
  7. همان؛ ص 537 و 538.
  8. ذکریاتی؛ ج 1، ص 575.
  9. همانجا.
  10. ذکریاتی؛ ج 1، ص 575.
  11. همانجا.