محمدرضا محمدی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۸: خط ۸۸:
{{ب| تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست‌|ای شب تار عدم شام غریبان عزایت }}
{{ب| تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست‌|ای شب تار عدم شام غریبان عزایت }}


{{ب| عطش و آتش و تنهایی و شمشیر شهادت‌|خبری مختصر از حادثه‌ی مرگ کرب و بلایت }}
{{ب| عطش و آتش و تنهایی و شمشیر [[شهادت‌]]|خبری مختصر از حادثه‌ی مرگ [[کربلا|کرب و بلایت]]}}


{{ب| همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز|که درخشید خدا در همه‌ی آینه‌هایت }}
{{ب| همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز|که درخشید خدا در همه‌ی آینه‌هایت }}

نسخهٔ ‏۱۶ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۸

محمدرضا محمدی (١٣٤٠ ه. ش) از شاعران ایرانی معاصر است.

محمد رضا محمدی
زادروز ١٣٤٠ ه.ش
تهران
لقب نیکو
کتاب‌ها «گزیده ادبیات معاصر، شماره ٩١»، «شعر امروز»، «خداوندگار داستانهایی از زندگی مولانا» و «آرش کمانگیر»

زندگینامه

محمدرضا محمدی (نیکو) در سال ١٣٤٠ ه. ش در تهران چشم به جهان گشود. پس از گذرانیدن تحصیلات ابتدایی، مقطع متوسطه را در دبیرستان دارالفنون و سپس لیسانس خود را در رشته‌ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی اخذ نمود.

محمدی علاوه بر فیلمنامه‌نویسی کارگردانی چند کار مستند تلویزیونی را تاکنون انجام داده‌است.

محمدی تاکنون به کشورهای متعددی سفر کرده‌است که بخشی از سفرنامه‌های وی در پاورقی روزنامه اطلاعات، انتشار یافته‌است.

آثار

نخستین اثر وی مجموعه شعری با نام «سرزمین بی‌آسمان» است که در سال ١٣٧٤ ه.ش چاپ گردید. شعرهای این شاعر در نشریات مختلف کشور و برخی از جنگ‌های ادبی منتشر شده‌است.

سایر آثار محمدی عبارتند از: «گزیده ادبیات معاصر، شماره ٩١»، «شعر امروز» که کار مشترکی با آقای ساعد باقری باشد. کتابی شامل «خداوندگار داستانهایی از زندگی مولانا»، «آرش کمانگیر» و ...

اشعار

ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت‌ یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت
تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست‌ ای شب تار عدم شام غریبان عزایت
عطش و آتش و تنهایی و شمشیر شهادت‌ خبری مختصر از حادثه‌ی مرگ کرب و بلایت
همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز که درخشید خدا در همه‌ی آینه‌هایت
کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو ابو الفضل‌ می‌فشاندیم سبک‌تر ز کفی آب، به پایت
از فراسوی ازل تا ابد، ای خلق بریده‌ می‌رود دایره در دایره، پژواک صدایت [۱]

رباعی

ذکر دل و جان عاشقان مردی توست‌ وردِ لب مردان جهان مردی توست
تاریخ عطشناک دل شیعه هنوز سیراب شریعه‌ی جوانمردی توست [۲]
او روز شهود خویش را می‌دانست‌ گودال فرود خویش را می‌دانست
چون شاعر چیره‌ای از آغاز سخن‌ پایان سرود خویش را می‌دانست [۳]

منابع

پی نوشت

  1. نغمه‌های رود عطش؛ ص ۲۰۳.
  2. آیینه ایثار؛ ص ۲۷۴.
  3. رباعی امروز؛ ص ۳۲.