غلامرضا آذر حقیقى (آذر): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۷۲: خط ۷۲:
====شِبه احمد (ص)====
====شِبه احمد (ص)====
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| بر زمین شیرازۀ امّ الکتاب افتاده است | یا که شبه احمد از پشت«عقاب»افتاده است؟ }}
{{ب| بر زمین شیرازۀ امّ الکتاب افتاده است | یا که شبه احمد از پشت «عقاب» افتاده است؟ }}


{{ب| این علىِّ اکبر است افتاده در دریاى خون | یا که عکسِ ماهِ غرق خون در آب افتاده است؟ }}
{{ب| این علىِّ اکبر است افتاده در دریاى خون | یا که عکسِ ماهِ غرق خون در آب افتاده است؟ }}
خط ۸۲: خط ۸۲:
{{ب| گشت ظاهر در رُخَش آثار پیرى تا که دید | نو خطش از پا در ایام شباب افتاده است }}
{{ب| گشت ظاهر در رُخَش آثار پیرى تا که دید | نو خطش از پا در ایام شباب افتاده است }}


{{ب| بر سرش بنشست و بر زانو نهاد از غم سرش | خواند نور دیده را،دید از جواب افتاده است }}
{{ب| بر سرش بنشست و بر زانو نهاد از غم سرش | خواند نور دیده را، دید از جواب افتاده است }}


{{ب| خم شد و صورت به صورت،لب به لب بنهاد و گفت: | آتش داغت على!بر جانِ باب افتاده است }}
{{ب| خم شد و صورت به صورت، لب به لب بنهاد و گفت: | آتش داغت على! بر جانِ باب افتاده است }}


{{ب| یا على!بعد از تو بادا خاک بر فرق جهان | بى‌تو شهد زندگانى در سراب افتاده است <ref>همان،ص 42.</ref> }}
{{ب| یا على! بعد از تو بادا خاک بر فرق جهان | بی تو شهد زندگانى در سراب افتاده است <ref>همان،ص 42.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}



نسخهٔ ‏۱۸ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۵۴

غلامرضا آذر حقیقى
زادروز 1280 ه.ش
مشهد
مرگ 1358 ه.ش
مشهد
محل زندگی مشهد
تخلص آذر

حاج غلامرضا آذر حقیقى (زاده 1280 در مشهد- درگذشته 1358) شاعر آئینی ایرانی است.

زندگینامه

او فرزند محمد ولى و تخلّصش «آذر» است که در قریۀ کاهو از دهات کوهپایۀ مشهد متولد شد.وى پس از آموختن خواندن و نوشتن به سرودن شعر و نوحه‌هاى سینه‌زنى پرداخت. آذر سال‌ها در مشهد به تعلیم و تربیت مدّاحان اهتمام ورزید و شیوۀ نوحه‌خوانى را به علاقمندان آموخت و این سنّت پسندیده را از انحصار بیرون آورد و گسترش داد. متانت، بردبارى، تواضع و اخلاص او زبانزد خاص و عام بود. در صحن نو در جوار امام على بن موسى الرضا (ع) به خاک سپرده شد.

آثار

مجموعه اشعار و نوحه‌هاى آن مرحوم در 5 جلد منتشر و بارها تجدید چاپ شده است.[۱]

اشعار

سفیر کوفه

به زیر تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه! سوى تو این پیام من است
به کوى عشق، نخستین فدایى تو منم هزار شکر که سربازى‌ات مرام من است
لبم به ذکر تو گویاست تا توان دارم که عشق روى تو کارِ علَى الدّوام من است
به جرم یارى دین گر شوم شهید چه غم که این عقیده و این علت قیام من است
به راه عشق تو جان مى‌دهم ولى شادم از این که قرعۀ جان باختن به نام من است [۲]

شِبه احمد (ص)

بر زمین شیرازۀ امّ الکتاب افتاده است یا که شبه احمد از پشت «عقاب» افتاده است؟
این علىِّ اکبر است افتاده در دریاى خون یا که عکسِ ماهِ غرق خون در آب افتاده است؟
رو عقابا در حرم آهسته با لیلا بگو: قرص ماهت در میانِ آفتاب افتاده است
سرور لب‌تشنگان از داغ جانسوز پسر در سراپاى وجودش انقلاب افتاده است
گشت ظاهر در رُخَش آثار پیرى تا که دید نو خطش از پا در ایام شباب افتاده است
بر سرش بنشست و بر زانو نهاد از غم سرش خواند نور دیده را، دید از جواب افتاده است
خم شد و صورت به صورت، لب به لب بنهاد و گفت: آتش داغت على! بر جانِ باب افتاده است
یا على! بعد از تو بادا خاک بر فرق جهان بی تو شهد زندگانى در سراب افتاده است [۳]

منابع

پی نوشت

  1. صد سال شعر خراسان، على اکبر گلشن آزادى، به کوشش احمد کمالپور (کمال)، ص 41 تا 43.
  2. همان، ص 41 و 42.
  3. همان،ص 42.