عبدالرحمن الشرقاوی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۲ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)

عبد الرّحمن الشّرقاوی، نویسنده و ادیب معاصر است.

عبدالرحمن الشرقاوی‌
زادروز 1920 میلادی
روستای «الدلاتون» کشور مصر
پیشه نویسنده و ادیب
دیوان سروده‌ها «علی امام المتقین» «الفتی مهران» و «فتح عکّا»
مدرک تحصیلی حقوق

زندگینامه

عبدالرحمان الشرقای به سال 1920 میلادی در روستای «الدلاتون» در کشور مصر به دنیا آمد، و از دانشگاه حقوق در سال 1943 میلادی فارغ التحصیل شد؛ دو سال به عنوان وکیل و چند سال به عنوان بازرس وزارت معارف به کار مشغول گردید. از مهمترین آثار او: «علی امام المتقین» «الفتی مهران» و «فتح عکّا» را می‌توان نام برد.

عبد الرحمن به نوشتن نمایشنامه پرداخت. امّا در نمایشنامه خود به شعر روی آورد. البتّه شعر نمایشی که به مرور زمان خود را در تغییر اسلوب شعری و فاصله گرفتن از شعر غنایی تثبیت نموده بود و شعر آزاد را که بستر مناسب‌تری برای القاء مفاهیم درامی بود برگزید، و بدین‌گونه این نوع ادبی در میان ادبای عرب پذیرفته شد و بدون شک عبد الرحمان الشرقاوی نقش عمده‌ای را در این تحول و شکوفایی ایفا نمود. نمایشنامه‌ی مشهور او «الحسین تأثرا شهیدا» نام دارد. جنبه‌ی سیاسی اجتماعی کاملا غالب است. و شاعر تلاش می‌کند برای مشکلات عصر خویش از طریق قصّه و نمایش راه حل ارائه نماید.

شرقاوی در اثر خود تلاش نموده حوادث را آنگونه که اتفاق افتاده از میراث تاریخی دینی برگیرد و چنانکه خود می‌گوید از سبکی بین «قصیده» و «قصّه» برای ترسیم حادثه استفاده نمود تا تأثیر آن را در جان مخاطب بیفزاید او با این سبک تاریخ گذشته را بازسازی نموده و خود می‌گوید: «اگرچه امکان عبور از گذرگاه زمان وجود ندارد ولی می‌توانیم آنچه را در تاریخ اتفاق افتاد به آینده پیوند زنیم. لحظاتی در تاریخ وجود دارد که با ارزشها و اشاراتش به‌گونه‌ای خاص می‌درخشد و به تو این احساس دست می‌دهد که گویا از واقعیات زندگی خود سخن می‌گویی و نسبت به آینده از آن حوادث کسب بینش می‌کنی و یقین می‌کنی انسان می‌تواند وضع فاسد را دگرگون و بازسازی کند.» [۱]

شرقاوی در این نمایشنامه به حقیقت تلاش کرده با توجه به واقعیت‌های سیاسی- اجتماعی عصر خود، آفت‌های جامعه و شیوه‌ی مقاومت و ایستادگی در برابر آن را بیان نماید و ارزش آزادگی و عزّت را به مردم تفهیم کند.

نمایشنامه شرقاوی در سالهای شکست عبد الناصر نوشته شده از همین‌روست که مؤلف احساس می‌کند جامعه‌اش به الگوهایی نیاز دارد که قهرمانی، شرافت و فداکاری را از آنان بیاموزد و با ورود در معرکه‌های جانکاه ارزشها و فضایل را حیاتی دوباره بخشد. [۲]

از سوی دیگر شیوه نقل و روایی از امور مشهور در این نمایشنامه است و شرقاوی با هنرمندی تمام، اشعار خود را با این روایات هماهنگ می‌سازد، به‌گونه‌ای که با توجه به همسانی موسیقی و هموزنی اشعار با روایات، تشخیص نصّ روایی از بقیّه‌ی اشعار دشوار می‌باشد. شرقاوی در تبیین شخصیت و حرکت امام حسین (ع) بسیار موفق بود و باوجود اینکه از زمره‌ی نویسندگان اهل سنّت است، روح شیعی و پیام‌های بنیادین امام را در بسیاری از مواضع به خوبی دریافته و با زیبایی به خواننده منتقل نموده است. دکتر عبد العزیز الموافی، پیام و محور اصلی نمایشنامه را بدین‌گونه می‌بیند «قضیه اساسی که بر این نمایشنامه حاکم است و حسین «رض» به خاطر آن جهاد کرد، و برای برپایی آن خون شریفش را اهدا نمود، جنگ و جانفشانی برای احیای این سخن است که حکومت براساس امامت باشد نه وراثت.» [۳]

باید توجه داشت که برخلاف شیوه‌ی رایج در اشعار عرب، شعر نمایشی فاقد جنبه‌ی غنایی یا به زبان دیگر از این جنبه کم بهره است. شعر نمایشی شعر گفتگو و حرکت است؛ اعمال، رفتار و حرکت بازیگر مکمل شعر و الفاظ می‌باشد. از دیگر ویژگیهای شعر نمایشی همراهی و آمیختگی آن با درگیری و جدال است. درگیری، روح نمایشنامه یا به عبارت بهتر، جوهره‌ی آن است.

عناصر مؤثر دیگر که در شعر و نمایش مشترک است تخیّل می‌باشد که از ارکان اصل جاذبه و ابداع در شعر و نمایش به حساب می‌آید و عاطفه را که لازمه‌ی تأثیرگذاری این دو فن بر مخاطب می‌شمارند این دو فن در نمایشنامه‌های تراژدی به وضوح جلوه‌گری می‌کند.

نمونه اشعار

روح نمایش درگیری و کشمکش است. این درگیری در تراژدی به اوج می‌رسد و در اشعار حماسی تأثیر فوق‌العاده‌ای بر مخاطب به جای می‌گذارد و این هر دو در نمایشنامه منظوم شرقاوی درآمیخته و جلوه‌ای خاص به نمایش بخشیده است.

زیباترین تصویر را شرقاوی در ترسیم درگیری درونی و مراحل پیشرفت جدال نفسانی حرّ که در نهایت به تغییر کامل حرّ انجامید، دارد.


از لحظه‌ی آغازین برخورد حرّ با امام حسین (ع):


الحرّ: انا ذا الحرّ الرّیاحی اتیت

الحسین (ع): اعلینا ام لنا؟

الحرّ: بل علیک

الحرّ: لنفسه، اعفنی یا ربّ من هذا القتال!


امام از حرّ بن یزید ریاحی می‌پرسد: آیا با مایی یا بر علیه ما؟

حرّ اعلام می‌کند: بر علیه شما!

اما در همین حال زیر لب زمزمه می‌کند و از خدا می‌خواهد که او را از این قتال معاف بدارد.

حرّ و سپاهش مورد ملاطفت امام حسین (ع) قرار می‌گیرند و به دست ایشان سیراب می‌شوند و حرّ بار دیگر شرمسارانه با خود می‌ستیزد که چگونه بر روی حسین (ع) شمشیر بکشد؟!


الحرّ: اثرانی اشهر السّیف علی وجه الحسین اعفنی یا ربّ من هذا البلاء.

و إذن یا ابن رسول اللّه فاذهب فی طریق یجهلونه

لا یؤدّی بک، أو ترجع منه للمدینة! [۴]


حر به جهت اینکه مأمور است و باید مأموریت خویش را به انجام رساند، لذا برای رهایی از این تکلیف و نجات از عذاب وجدان، تلاش می‌کند امام را از ادامه‌ی حرکت باز دارد یا مسیر حضرت را تغییر دهد.


شرقاوی ستیز درونی حرّ را به خوبی نشان می‌دهد و سرانجام اولین نمود بیرونی آن در درگیری لفظی با عمر سعد جلوه می‌کند. عمر سعد از او می‌خواهد که بماند اما شمشیر نزند و نزد هر دو گروه آبرو داشته باشد و حرّ می‌گوید:


(مستنکرا) لست ممّن یخدمون السّیّدین ....

فعلیّ الآن أن أعمل إمّا لضمیری أو أمیری .... [۵]


نمی‌تواند برای دو فرمانده کار کند و بین وجدان و امیرش یکی را انتخاب خواهد کرد.


أنا ذاک اشکو من غباء الصّالحین

و من ذکاء الفاسدین

و من التّواکل فی نفوس الخیّرین

و من التّحفّز فی قلوب الجائرین [۶]


(پیمان‌شکنی کوفیان و خیانت آنان به مسلم را در نجوای مسلم بن عقیل با خویش چنین بیان می‌کند): مسلم از حماقت صالحان و زیرکی فاسدان و بی‌مسئولیتی خوبان و خیز برداشتن ستمگران می‌نالد.


در بخش‌های دیگر نمایشنامه نیز، صحنه‌ها مملو از درگیری بیرونی و اجتماعی است، از جمله این جدال؛ درگیری بین اصحاب امام حسین (ع) و سرسپردگان یزید، اصحاب امام (ع) و دنیاطلبان، امام (ع) و عمر بن سعد، امام (ع) و شمر، مسلم بن عقیل و ابن زیاد، یزید و زینب (س)، یزید و همسرش و ....

هدف اصلی شرقاوی از نگارش این نمایشنامه‌ی منظوم، ایجاد انگیزه‌ی قیام و بیداری اجتماعی در جامعه‌ی خویش از طریق تبیین اهداف امام (ع) می‌باشد. شرقاوی هوشیارانه نقطه‌ای را برگزید که در جان و روان مصریان، سابقه‌ی دیرینه داشته است. وجود زیارتگاههای «رأس الحسین» و «السیدة زینب» زمینه‌ی مساعدی را برای وصول به این هدف فراهم آورده بود.


الرّجال و النّساء: لا تطلبوا رأس الحسین بشرق ارض او بغرب.

فالرّأس مثواه بقلبی

رأس الحسین هنا بقلبی

فلتأخذ و اثأر الحسین

یا لثارات الحسین [۷]


به دنبال سر حضرت در شرق و غرب عالم نگردید. سر حسین در قلب ماست و رمزی و نشانی از خونخواهی و مبارزه است.


شرقاوی در یک تصویر خیالی زیبا و در آخرین صحنه‌ی نمایش، پیام خویش را در جنبه‌های گوناگون به مخاطب القاء می‌نماید:


او یزید را در صحرایی داغ و سوزان که تمثیلی از صحرای سوزان کربلاست، نشان می‌دهد:


یزید: العطش؟ یا الهی کدت أقضی فی العطش

الحسین: نحن أیضا قد هلکنا عطشا

یزید: (یفزع الیه) من هنا؟ ... من أنت؟!

هل عندک ماء ....؟

الحسین: ما أنا إلّا خیال للحسین بن علیّ [۸]


یزید فریاد تشنگی سر می‌دهد و می‌گوید که خیلی تشنه هستم.

امام حسین (ع) می‌فرماید: ما نیز تشنه به شهادت رسیدیم.

یزید در حالی‌که به ایشان جزع و فزع می‌کند می‌گوید:

چه کسی اینجاست؟ تو کیستی؟

آیا در نزد تو آبی یافت می‌شود؟

امام حسین (ع) فرمود: من جز خیالی از حسین بن علی (ع) نیستم.


و یزید همچنان در وحشت، اضطراب، تشنگی و ترس به هرسو می‌دود و طنین صدای زینب که فریاد می‌زند:


أین تمضی أیّها السّلطان من عارک ....

لا مهرب لک

إنّ طوفان دم الأبرار حولک [۹]


ای پادشاه که بر تو عاروننگ ابدی است، کجا می‌روی؟

تو هیچ راه فراری نداری!

همانا طوفان خون پاکان تو را دربر گرفته است.


اشعاری از زبان حسین بن علی (ع):


فلتذکرونی عندما تجد الفضائل نفسها أضحت غریبة و إذا الرّذائل أصبحت هی وحدها الفضلی الحبیبة فاذکرونی فلتذکرونی حین تختلط الشّجاعة بالحماقة و إذا المنافع و المکاسب صرن میزان الصّداقة و إذا غد النّبل الأبیّ هو البلاهة و بلاغة الفصحاء تقهرها الفهاهة فلتذکرونی حین تشتبه الحقیقة بالخیال و اذا غدا جبن الخنوع علامة الرّجل الحصیف و إذا غدا البهتان و التّزییف و الکذب المجلجل هنّ ایات النّجاح. [۱۰]


مرا یاد کنید زیرا تمامی فضایل را در من می‌یابید!

من غریبی هستم که مظلوم واقع شده‌ام.

اکنون زمان به‌گونه‌ای است که تنها رذایل باقی مانده است و فضایل ستوده از بین رفته است.

پس مرا یاد کنید در زمانی‌که شجاعت با حماقت درآمیخته است و منفعت میزان راستگویی شده است، و بلاغت فصیحان مانند کسانی است که از گفتار درمانده و عاجز شده‌اند.

پس مرا یاد کنید در زمانی‌که حقیقت با خیال مشتبه شده است.

هنگامی‌که ترس انسان فاجر و بدکار علامت مرد فرزانه و خردمند شود و هنگامی‌که تهمت و بهتان و کذب از نشانه‌های پیروزی باشد.


سأظلّ أقتل کلّما رغمت أنوف فی المذلّة و یظلّ یحکمکم یزید ما ... و یفعل ما یرید! و ولاته یستعبدونکم و هم شرّ العبید و یظلّ یلعنکم و إن طال المدی جرح الشّهید لانّکم لم تدرکوا ثأر الشّهید فأدرکوا ثأر الشّهید! [۱۱]


هنگامی‌که سکوت در برابر فریب را دیدید، یا شاهد تن دادن انسان به ذلّت بودید، بدانید که مرا دوباره سر می‌برند و هر روز هزاران هزاربار به خون می‌غلتم.

آری مرا هم‌چنان سر می‌برند تا زمانی که گروهی در خواری و ذلّت به سر می‌برند.

تا هنگامی‌که مثل یزیدی بر آنان حکومت می‌کند و هرچه می‌خواهد انجام می‌دهد و حاکمانی که از پست‌ترین بندگانند مردم را به بردگی می‌کشانند؛

تا روزگار چنین است زخم شهید شما را لعنت می‌کند. چراکه پیام خون او را نیافتید. پس خون شهید را دریابید!

نمایش منظوم در خاتمه پیام پرطنین و جاودانگی شاعر را به مخاطب می‌رساند.

«فادرکوا ثار الشّهید»، «ثورة» و «شهادة» را دریابید! [۱۲]

منابع

پی نوشت

  1. المسرح الشعری بعد شوقی؛ ص 83.
  2. همانجا.
  3. همان؛ ص 84.
  4. همان؛ ص 272.
  5. همان؛ ص 323.
  6. همان؛ ص 208.
  7. همان؛ ص 434.
  8. همان؛ ص 346.
  9. همان؛ ص 445.
  10. همان؛ ص 440 و 441.
  11. همان؛ ص 447.
  12. امام حسین (ع) در شعر معاصر عربی.