نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمیشود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارکهای مرورگر خود را بهروزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیشفرض مرورگر خود استفاده کنید.
سیّد رضا مؤیّد
|
|
زادروز
|
1321 ه. ش مشهد
|
کتابها
|
«گلهای اشک»، «جلوههای رسالت» و «نغمههای ولایت»
|
تخلص
|
«مؤیّد»
|
سیّد رضا مؤیّد (1312 ه.ش) یکی از شاعران معاصر است.
زندگینامه
سیّد رضا مؤیّد فرزند سیّد محمد متخلص به «مؤیّد» در سال 1321 ه. ش در مشهد در خانوادهای مذهبی و علاقمند به امور دینی متولد شد، و پس از تحصیلات ابتدایی به شغل آزاد روی آورد.
مؤیّد با مطالعه اثر ادبی و دیوانهای سایر شعرا از آغاز جوانی به سرودن اشعار به ویژه مدایح و مراثی مذهبی پرداخت، وی از شاعران نامور اهل بیت پیامبر (ص) به شمار میرود.
از مؤید تاکنون سه دفتر به نام «گلهای اشک»، «جلوههای رسالت» و «نغمههای ولایت» منتشر شده است.
اشعار
حافظ خون شهیدان
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است |
|
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است |
شرح صدرش [۱] در نمیآید به فهم اهل دل |
|
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است |
رو «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» [۲] بخوان کاین آیه را |
|
عشق گفتا بعد پیغمبر ثنای زینب است |
باغبان گلشن سرخ ولایت اشک اوست |
|
حافظ خون شهیدان گریههای زینب است |
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد |
|
بر سر پا باز با صبر و رضای زینب است |
کوفه و روز اسیری دیدن زینب دریغ |
|
چون در و دیوار کوفه آشنای زینب است |
نی همین در شام و کوفه بلکه اندر کوی عشق |
|
هرکجا پا میگذاری جای پای زینب است |
خطبهی او افتخارِ ملّت اسلام شد |
|
بانگ «الإسلامُ یَعلُوا» [۳] در ندای زینب است |
پرچماش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزههاست |
|
ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است |
چون توانایی به ترک جان نبودش سر شکست |
|
قتلگاه کوچک محمل منای زینب است [۴] |
دریای ولایت
به دریای ولایت، گوهرم من |
|
بر اورنگ شهامت، افسرم من |
نگینم، گوشوار عرش دین را |
|
در انگشت شرف، انگشترم من |
به صورت شد علیّ اصغرم، نام |
|
به معنی خود ولیّ اکبرم من |
علی اکبر، نبی را بود مظهر |
|
علیّ مرتضی را مظهرم من |
حسین بن علی، فلک نجات است |
|
بر این پربار کشتی، لنگرم من |
حریم او بهشت آرزوهاست |
|
بهشت آرزوها را، درم من |
بُوَد حبل المتین، بند قماطم |
|
مخوان اصغر، که میر اکبرم من |
اگر عیسی، سخن در مهد میگفت |
|
مسیح عترت پیغمبرم من |
لبم سرچشمهی آب حیات است |
|
کجا محتاج شیر مادرم من؟ |
حسین اتمام حجت کرد با من |
|
خدای عشق را پیغمبرم من |
اگر امروز آب از تیر خوردم |
|
به فردا جرعه بخش کوثرم من |
ره صد ساله را شش ماهه رفتم |
|
ز همراهان در این وادی، سرم من |
پدر خون مرا بر عرش پاشید |
|
بلی، عرش خدا را زیورم من |
چو زهرا پای در محشر گذارد |
|
شفاعت را اساس دیگرم من [۵] |
زینب ای جلوهی آیات خدا |
|
سر و پا نور عنایات خدا |
زینب ای محیی [۶] آیین رسول |
|
حامی حکم حقّ و دین رسول |
زینب ای زینت سامان علی |
|
ناز پروردهی دامان علی |
زینب ای آیینهی روی حسن |
|
مظهر صبر حسن، خوی حسن |
زینب ای خواهر ممتاز حسین |
|
همدم و همره و همراز حسین |
زینب ای نابغه در فضل و کمال |
|
صبر را برده به سر حدّ کمال |
صبر از صبر تو بیتاب شده |
|
آتش از سوز غمت آب شده |
زینب ای امّ ابیّها [۷] مامت |
|
شده خوش زینِ ابیها [۸] نامت |
کمترین وصف تو تسلیم و رضاست |
|
قَدَرت امر بر و بنده قضاست |
روزها صائم [۹] و شبها قائم |
|
بر لبت نغمهی قرآن دائم |
باشدت خون خدا در رگ و پوست |
|
که سراپای وجودت همه اوست |
چشمهی علم تو، جاری از غیب |
|
ساحت قدس تو، عاری از عیب |
یاد تو زنده کند دلها را |
|
حل کند نام تو مشکلها را |
زینب ای شیر زن کرب و بلا |
|
و ای بلی گفته به پیمان بلا |
اندر آن نهضت پر جوش حسین |
|
همه جا همره و همدوش حسین |
چون حسین بن علی را کشتند |
|
دست در خون خدا آغشتند |
شدی از حکم قضای ازلی |
|
نایب خاصّ حسین بن علی |
رُخت از آتش دل چون مرجان |
|
داغ هفتاد و دو قربان بر جان |
ای بزرگ اسرا قافله را |
|
ترک ناکرده شبی نافله [۱۰] را |
بر سر نی، سر آن عرش سریر |
|
خواند قرآن و تو کردی تفسیر |
ای تو بانوی دوم در اسلام |
|
بر تو و روح دلیر تو سلام |
در مدیح تو سخن بسیار است |
|
لیک تقریر سخن دشوار است [۱۱] |
یادگار پیغمبر (ص)
آفتابی کز تجلّی بیقرینش یافتم |
|
در فلک میجستم امّا در زمینش یافتم |
ماه من تا پرده از رخسار نورانی گشود |
|
مهر را شرمندهی نور جبینش یافتم |
خرمن گیسو پریشان کرد و من عشاق را |
|
چنگها بر تار زلف عنبرینش یافتم |
کیست این محبوب دل، آرام جان، روح روان |
|
که آفرینش را به ذکر آفرینش یافتم |
این محمّد صورت و سیرت، علیّ اکبر است |
|
آنکه حق را در جمال نازنینش یافتم |
جان پیغمبر حسین و او بود جان حسین |
|
در دل دریای دین دُرّ ثمینش یافتم |
زادهی لیلا و مجنونش دل هر عاقلیست |
|
وارث «طاها» سلیلِ «یا» و «سین» ش یافتم |
گرچه نامش در شمار چارده معصوم نیست |
|
لیک در انگشتر عصمت نگینش یافتم |
در وجاهت، در بلاغت، در ملاحت، در کمال |
|
یادگار رحمة للعالمینش یافتم |
در شجاعت چون علی و در سخاوت چون حسن |
|
در عبادت همچو زین العابدینش یافتم |
هاشمی و در جلالت بینظیرش دیدهام |
|
فاطمی و با امامت همنشینش یافتم |
گر نبود او را شهادت بُد امامت را سزا |
|
کز ولایت چون امیر المؤمنینش یافتم |
چون ادب پروردهی دامان علم و حکمت است |
|
با علوم اولین و آخرینش یافتم |
کیست موسی در حضورش بندهی خدمتگزار |
|
کیست عیسی اندر اینجا خوشهچینش یافتم |
میستاید دشمنش بر همّت و آزادگی |
|
همّت او را ز عزم آهنینش یافتم |
از نبرد کربلایش با چنان استادگی |
|
دست و شمشیر علی در آستینش یافتم |
در مسیر کربلا کز «لا نُبالی» [۱۲] گل فشاند |
|
پای تا سر عشق و سر تا پا یقینش یافتم |
از اذانش صبح عاشورا برای اهل بیت |
|
موج تسکین در صدای دلنشینش یافتم |
تا زبان بنهاد مولا در دهان اکبرش |
|
با چنان لب تشنگی، ماء معینش یافتم |
شد روان بر رزم و با او شد روان روح حسین |
|
این حقیقت در وداع آخرینش یافتم |
من که سر تا پا گناهم دست حاجت میبرم |
|
در حضورش چون شفیع المذنبینش یافتم |
من کجا و مدح آن مولا که در توصیف او |
|
این همه گفتم، ولی بهتر از اینش یافتم |
ای «موید» عزّت و آزادی و اخلاص را |
|
از رسول اللّه و آل طاهرینش یافتم [۱۳] |
ترک عاشق
بار دیگر بند بندم نی شده است |
|
خونم اندر ساغر دل میشده است |
نی نوای نینوایی میزند |
|
سینه ساز کربلایی میزند |
نینوا و نالههای نای او |
|
کربلا و شور عاشورای او |
روز عاشورا هزاران راز داشت |
|
رازها در پردهی اعجاز داشت |
بود هر رازی نهان در سینهای |
|
چون که در ویرانهای گنجینهای |
عشق را فصل نوینی دیگر است |
|
نالههای آتشینی دیگر است |
چون جهاد روز عاشورا رسید |
|
فرصت یاران سرآمد تا رسید |
نوبت جانبازی اندر راه دین |
|
بر غلام ترک زین العابدین |
«جَون» نام او که بر جانش سلام |
|
زشت روی و خوبرویانش غلام |
آن ره اندر کوی دلبر یافته |
|
تربیتها از ابوذر یافته |
با علی دست ارادت داده بود |
|
سالها در خدمتش استاده بود |
آن چه از عشق و وفا تحصیل کرد |
|
در قیام کربلا تکمیل کرد |
پاسبان درگه مولا حسین |
|
او بلال امّا اذانش یا حسین |
از فضیلت اهل دل را قبلهگاه |
|
کعبه عرفان و روپوشش سیاه |
رنگ رویش خال روی کربلا |
|
خون سرخش آبروی کربلا |
معنی و اللیل و همگام سحر |
|
کعبهی بیعشق حسینی را حَجَر |
سنگ جانش در بغل آیینه داشت |
|
گوهر عشق خدا در سینه داشت |
همّتش سیراب و کامش تشنه بود |
|
شعلهی شوقش کم از آتش نبود |
دیدهی مردان حق را مردمک |
|
مانده از ایثار او حیران ملک |
رسم و راهِ بندگی در کار او |
|
شرمساری گرمی بازار او |
گرچه شرم از رنگ و خون خویش داشت |
|
انقلابی در درون خویش داشت |
درگه مولا به مُژگان رُفته بود |
|
تُرک عاشق تَرک دنیا گفته بود |
کای امام عشق بازان یا حسین |
|
پیشوای سرفرازان یا حسین |
اذن دیدار شهیدانم ببخش |
|
اذن جانبازی ده و جانم ببخش |
گم شدم در خویش پیدا کن مرا |
|
قطرهام واصل به دریا کن مرا |
رحمتی تا عقدهی دل وا شود |
|
نالهام فریاد عاشورا شود |
در حریمت گرچه محرم نیستم |
|
خاک پای اکبرت هم نیستم؟ |
دوست میدارم که قربانت شوم |
|
یا بلا گردان یارانت شوم |
من که از غمها فتادم از نفس |
|
تا به کی پرپر زنم در این قفس؟ |
بذل جان و ترک سر خواند مرا |
|
تیغ و خنجرها به برخواند مرا |
گفت مولا، ای به ما خدمتگزار |
|
وی تو را در وادی همّت گذار |
من تو را با خویش وا بگذاشتم |
|
بیعتم از گردنت برداشتم |
عافیت بگزین و زین جا درگذر |
|
سوی سامان شو ز صحرا درگذر |
جون گفت: ای بهتر از جان و تنم |
|
منّت آقاییات بر گردنم |
این که فرمودی که آزادی برو |
|
دست و پا برچین از این وادی برو |
این سخن در کام جان شیرین نبود |
|
مزد عمری خدمت من این نبود |
سر نسایم بر سرای دیگری |
|
غیر این جا نیست جای دیگری |
بندهام من بندهی این بارگاه |
|
نیستم هرگز رفتین نیمه راه |
ای مرا عشقت به دار آویخته |
|
رحمتی کاین جا شود آمیخته |
تیره خون من به خونهای شما |
|
اسم ناچیزم به اسمای شما |
ریزهخوارت را به خواری رد مکن |
|
باب رحمت را به رویم سد مکن |
چون حبیب و حُرّ سعیدم کن حسین! |
|
روسیاهم، رو سپیدم کن حسین! |
لابه کرد و فیض رحمانی گرفت |
|
در منایش اذن قربانی گرفت |
آمد و جنگید و کشت و کشته شد |
|
پیکرش در خاک و خون آغشته شد |
آسمان بر آن رشادت بوسه زد |
|
بندبندش را شهادت بوسه زد |
خواست تا خواند امامش را به بر |
|
کاید و گیرد غلامش را به بر |
گفت وای من جسارت تا کجا! |
|
من کجا و زادهی زهرا کجا! |
در وداع آخرینش با حسین |
|
زیر لب آهسته گفتا یا حسین |
ناگهان حس کرد روی صورتش |
|
گرمی لبهای خشک حضرتش |
کین دعا میخواند ای حیّ مجید |
|
برای او نیکو کن و رویش سفید |
در جوار رحمتت جاییش ده |
|
با رسول اللّه شناساییش ده |
آن دعا کز حجّت معبود بود |
|
در منای عاشقان مشهود بود |
صورت او چون قمر تابنده شد |
|
کربلا از عطر او آکنده شد |
برگ زرینی دگر امضا زدند |
|
بر کتاب سرخ عاشورا زدند |
دل نوازی بین که ننهاد آن امام |
|
امتیازی بین فرزند و غلام |
جون را تودیع با لبخند کرد |
|
کرد کاری را که با فرزند کرد |
جزء هفتاد و دو تن شد در مقام |
|
آن کش از هفتاد و دو ملّت سلام [۱۴] |
منابع
پی نوشت
- ↑ شرح صدر: گشادگی سینه که کنایه از صبر و طاقت بسیار است.
- ↑ اشاره به آیه 2 از سوره انشراح که خداوند متعال به پیامبر گرامیش میفرماید: «آیا سینهات را گشاده نکردیم؟».
- ↑ اشاره است به حدیث معروف نبوی «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه» اسلام برتری دارد و هیچ دین و آئینی را بر آن برتری نیست.
- ↑ گلهای اشک؛ ص 104.
- ↑ تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 245.
- ↑ محیی: احیاء کننده، زنده کنند.
- ↑ ام ابیها: مادر پدرش. این لقب را رسول اللّه (ص) به دختر بزرگوار خود فاطمه (س) داد.
- ↑ زینب: زینب مرکّب از زین (زینت) و
اب (پدر).
- ↑ صائم: روزهدار.
- ↑ نافله: نمازهای مستحبی، تهجّد و نماز شب منظور است.
- ↑ جلوههای رسالت؛ ص 64.
- ↑ اشاره است به سخن علی اکبر (ع) در جواب پدرش که: «اذا لا نبالی بالموت ان نموت محقّین» مرگ چه اعتباری دارد وقتی که ما بر حق هستیم؟.
- ↑ سخنوران نامی معاصر ایران؛ ص 3428 و 3429.
- ↑ رستاخیز لالهها؛ ص 159- 161.
شاعران |
---|
قرن اول | |
---|
قرن دوم | |
---|
قرن سوم | |
---|
قرن چهارم | |
---|
قرن پنجم | |
---|
قرن ششم | |
---|
قرن هفتم | |
---|
قرن هشتم | |
---|
قرن نهم | |
---|
قرن دهم | |
---|
قرن یازدهم | |
---|
قرن دوازدهم | |
---|
قرن سیزدهم | |
---|
قرن چهاردهم | |
---|
قرن پانزدهم | |
---|