زندگینامه امام حسین (ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بعضی ازکلمات بهم چسبیده را جداکردم
جزبدون خلاصۀ ویرایش
(بعضی ازکلمات بهم چسبیده را جداکردم)
خط ۶: خط ۶:
براساس برداشتهایی از متن روایات، حسین بن علی (ع) شباهت، نزدیکی و ارتباط شایان توجهی با پدر داشته است.<ref>نک: طبرانی، 20/269؛ ابنشهرآشوب، 3/158؛ ذهبی، تاریخ ... ، 5/99</ref> دل نگرانیهای همیشگی مادر برای او و برادرش نیز گاه در منابع بازتاب پیدا کرده است.<ref>ابن ابیعاصم، 5/370؛ قاضینعمان، 2/374؛ حسین بن عبدالوهاب، 52-53 ابنبابویه، همانجا؛ طبرانی، 22/423؛ راوندی، سعید، 1/240</ref>، و حتی در نمود و بروزی متفاوت در روایات تفسیری، رشتهی این دلواپسیها و نگرانیها به پیش از تولد فرزند برمیگردد<ref>برای نمونه، نک: کلینی، 1/464‏</ref>؛ در میان افراد خانواده، شاید رابطهی تنگاتنگ او با برادرش، امام حسن (ع)، بیشتر توجهبرانگیز است. حتی براساس احادیثی، این دو برادر هر کدام به نیمی از پیکر پیامبر اسلام (ص) شبیه دانسته شدهاند<ref>مفید، 2/27؛ ابنشهرآشوب، 3/165؛ طبرسی، فضل، 1/425؛ فتال، 165‏</ref> در واقع در این روایات ضمن بیان همپوشانی شخصیتی ایشان، شباهت هر دو آنها به پیامبر (ص) از نظر روحیات و شخصیت که هر کدام مکمل دیگری است، مورد توجه واقع شده است.  
براساس برداشتهایی از متن روایات، حسین بن علی (ع) شباهت، نزدیکی و ارتباط شایان توجهی با پدر داشته است.<ref>نک: طبرانی، 20/269؛ ابنشهرآشوب، 3/158؛ ذهبی، تاریخ ... ، 5/99</ref> دل نگرانیهای همیشگی مادر برای او و برادرش نیز گاه در منابع بازتاب پیدا کرده است.<ref>ابن ابیعاصم، 5/370؛ قاضینعمان، 2/374؛ حسین بن عبدالوهاب، 52-53 ابنبابویه، همانجا؛ طبرانی، 22/423؛ راوندی، سعید، 1/240</ref>، و حتی در نمود و بروزی متفاوت در روایات تفسیری، رشتهی این دلواپسیها و نگرانیها به پیش از تولد فرزند برمیگردد<ref>برای نمونه، نک: کلینی، 1/464‏</ref>؛ در میان افراد خانواده، شاید رابطهی تنگاتنگ او با برادرش، امام حسن (ع)، بیشتر توجهبرانگیز است. حتی براساس احادیثی، این دو برادر هر کدام به نیمی از پیکر پیامبر اسلام (ص) شبیه دانسته شدهاند<ref>مفید، 2/27؛ ابنشهرآشوب، 3/165؛ طبرسی، فضل، 1/425؛ فتال، 165‏</ref> در واقع در این روایات ضمن بیان همپوشانی شخصیتی ایشان، شباهت هر دو آنها به پیامبر (ص) از نظر روحیات و شخصیت که هر کدام مکمل دیگری است، مورد توجه واقع شده است.  
==همسر و فرزندان==
==همسر و فرزندان==
با بررسی زندگینامه امام حسین (ع) و در نظر گرفتن گرایش به تعدد زوجات در آن زمان، شیوهی همسرگزینی وی و شمار اندک ایشان در حد 4 ‏تن، دستکم توجهبرانگیز است. همسران او که منابع به نام ایشان اشاره کردهاند <ref>نک: مفید، 2/135؛ اربلی، 2/244-249؛ مجلسی، 45/329-332‏</ref>، عبارتاند از:  
با بررسی زندگینامه امام حسین (ع) و در نظر گرفتن گرایش به تعدد زوجات در آن زمان، شیوهی همسرگزینی وی و شمار اندک ایشان در حد 4 ‏تن، دستکم توجه برانگیز است. همسران او که منابع به نام ایشان اشاره کردهاند <ref>نک: مفید، 2/135؛ اربلی، 2/244-249؛ مجلسی، 45/329-332‏</ref>، عبارتاند از:  


*رَباب دختر امرؤالقیس
*رَباب دختر امرؤالقیس
خط ۱۲: خط ۱۲:
*شهربانو
*شهربانو


* لیلی دختر ابومره بن عروهی ‏ثقفی
*لیلی دختر ابومره بن عروهی ‏ثقفی


* اماسحاق دختر طلحه بن عبیدالله
*ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله


برخی از منابع زنی قضاعی را نیز به این نامها افزودهاند <ref>مفید، همانجا</ref>. امام از ایشان، صاحب فرزندانی شد که نشانههای عظمت را در خاندان او به نمایش گذاردند. امام سجاد (ع) که بنا به غالب روایات از مادری ایرانی به نام شهربانو زاده شد، ادامهدهنده امامت شد و دیگر فرزندان، پشتیبان وی در نبرد با ظلم بودند و در کربلا به یاری پدر شتافتند. امام سجاد (ع) در منابع گاه علی اوسط و گاه علیاصغر نامیده شده و همین امر سبب تشتت آرا دربارهی پسران حضرت گشته است؛ ضمن آنکه در منابع روایی، میان علیاصغر و عبدالله نین خلطی صورت گرفته است. در محافل شیعی، در دورههای متأخرتر با برخی دقتها در تشخیص و تمییز ایشان، امام سجاد (ع) را علیاوسط، و علیاصغر را کودک شیرخوار شهید در کربلا دانسته‌اند؛ در این میان عبدالله که یادکردهای تاریخی و ثبت نامش در وقایع عاشورا، عملا سبب شناسایی‌اش گشته، از مادری قضاعی و برادر تنی وی جعفر، فرزند دیگر امام معرفی شده است. همچنین است فاطمه دختر بزرگ امام از ام اسحاق، که حضرت حسین (ع) پس از شهادت، ودایع امامت را به وی داد و نیز سپس آن را به برادرش، امام سجاد  (ع) تحویل نمود.<ref>صفار، 182-183؛ کلینی، 1/303</ref> دختر دیگر امام، سکینه، دختر کوچک امام از رباب بود. برخی از منابع به اختلاف بسیار از محمد، زینب و رقیه نیز نام برده‌اند. واقعیت این است که تداوم شخصیت فردی و اجتماعی امام حسین (ع) در قالب تربیت فرزندان را می‌توان در شهادت برخی از ایشان و نیز عملکرد دیگر فرزندان و افراد خاندان در مقطع اسارت به سمت شام ملاحظه نمود.  
برخی از منابع زنی قضاعی را نیز به این نامها افزودهاند <ref>مفید، همانجا</ref>. امام از ایشان، صاحب فرزندانی شد که نشانه های عظمت را در خاندان او به نمایش گذاردند. امام سجاد (ع) که بنا به غالب روایات از مادری ایرانی به نام شهربانو زاده شد، ادامه دهنده امامت شد و دیگر فرزندان، پشتیبان وی در نبرد با ظلم بودند و در کربلا به یاری پدر شتافتند. امام سجاد (ع) در منابع گاه علی اوسط و گاه علیاصغر نامیده شده و همین امر سبب تشتت آرا دربارهی پسران حضرت گشته است؛ ضمن آنکه در منابع روایی، میان علی اصغر و عبدالله نین خلطی صورت گرفته است. در محافل شیعی، در دورههای متأخرتر با برخی دقتها در تشخیص و تمییز ایشان، امام سجاد (ع) را علی اوسط، و علی اصغر را کودک شیرخوار شهید در کربلا دانسته‌اند؛ در این میان عبدالله که یادکردهای تاریخی و ثبت نامش در وقایع عاشورا، عملا سبب شناسایی‌اش گشته، از مادری قضاعی و برادر تنی وی جعفر، فرزند دیگر امام معرفی شده است. همچنین است فاطمه دختر بزرگ امام از ام اسحاق، که حضرت حسین (ع) پس از شهادت، ودایع امامت را به وی داد و نیز سپس آن را به برادرش، امام سجاد  (ع) تحویل نمود.<ref>صفار، 182-183؛ کلینی، 1/303</ref> دختر دیگر امام، سکینه، دختر کوچک امام از رباب بود. برخی از منابع به اختلاف بسیار از محمد، زینب و رقیه نیز نام برده‌اند. واقعیت این است که تداوم شخصیت فردی و اجتماعی امام حسین (ع) در قالب تربیت فرزندان را می‌توان در شهادت برخی از ایشان و نیز عملکرد دیگر فرزندان و افراد خاندان در مقطع اسارت به سمت شام ملاحظه نمود.  




==جایگاه اجتماعی==
==جایگاه اجتماعی==
زندگینامه اامام حسین (ع) پس از حضرت محمد (ص)، و در زمان خلافت ابوبکر و عمر بن خطاب، حضور امام حسین (ع) در برخی مقاطع همچون گواهی دادن پیرامون قضیه فدک، در منابع بازتاب یافته است.<ref>ابن رستم، 507-506؛ عاملی، 55-53</ref>. هم زمان با گذار از دوره کودکی به جوانی، خلافت عثمان آغاز گشت. بر پایه روایت برخی از منابع اهل سنت، نخستین ایفای نقش حسین بن علی (ع) در این دوره، در فتح طبرستان ضبط شده است <ref>طبری، 3/323</ref> خلافت عثمان که با انتقادهایی تند همراه بود، بسیاری از جمله ابوذر غفاری را نسبت به نوع عملکرد وی و کارگزارانش در مدینه و دمشق به خشم آورده بود. در این میان در طول رخدادهای مرتبط با مخالفت‌های ابوذر که در نهایت به تبعید او به رَبَذه منجر شد. امام حسین (ع) در کنار او بود. هنگام اخراج ابوذر از شهر و به رغم تأکید حکومتیان به اینکه کسی با وی سخن نگوید، امام به همراه پدرش، حضرت علی (ع) و برادرش، امام حسن (ع) به پاسداشت شخصیت و تأیید حقانیت ابوذر، به کنار او رفتند و به سخن پرداختند؛ عملی که سبب درگیری ایشان با عثمان نیز شد.<ref>نک: ه د، 5/477</ref>. سخنان شیوای حسین بن علی (ع) با ابوذر هنگام تبعید در منابع آمده است که وی را به صبر و بردباری دعوت نموده، و پیروزی را نزدیک دانسته است.<ref> برای نمونه، نک: مجلسی، 22/436؛ امینی، 8/301</ref>  
زندگینامه امام حسین (ع) پس از حضرت محمد (ص)، و در زمان خلافت ابوبکر و عمر بن خطاب، حضور امام حسین (ع) در برخی مقاطع همچون گواهی دادن پیرامون قضیه فدک، در منابع بازتاب یافته است.<ref>ابن رستم، 507-506؛ عاملی، 55-53</ref>. هم زمان با گذار از دوره کودکی به جوانی، خلافت عثمان آغاز گشت. بر پایه روایت برخی از منابع اهل سنت، نخستین ایفای نقش حسین بن علی (ع) در این دوره، در فتح طبرستان ضبط شده است <ref>طبری، 3/323</ref> خلافت عثمان که با انتقادهایی تند همراه بود، بسیاری از جمله ابوذر غفاری را نسبت به نوع عملکرد وی و کارگزارانش در مدینه و دمشق به خشم آورده بود. در این میان در طول رخدادهای مرتبط با مخالفت‌های ابوذر که در نهایت به تبعید او به رَبَذه منجر شد. امام حسین (ع) در کنار او بود. هنگام اخراج ابوذر از شهر و به رغم تأکید حکومتیان به اینکه کسی با وی سخن نگوید، امام به همراه پدرش، حضرت علی (ع) و برادرش، امام حسن (ع) به پاسداشت شخصیت و تأیید حقانیت ابوذر، به کنار او رفتند و به سخن پرداختند؛ عملی که سبب درگیری ایشان با عثمان نیز شد.<ref>نک: ه د، 5/477</ref>. سخنان شیوای حسین بن علی (ع) با ابوذر هنگام تبعید در منابع آمده است که وی را به صبر و بردباری دعوت نموده، و پیروزی را نزدیک دانسته است.<ref> برای نمونه، نک: مجلسی، 22/436؛ امینی، 8/301</ref>  
==بینش نافذ سیاسی و اجتماعی==
==بینش نافذ سیاسی و اجتماعی==
در بینش نافذ اجتماعی – سیاسی و امکان تفکیک موضوعات از یکدیگر، شاخه‌ای مهم در رفتار اجتماعی اهل بیت (ع) است و بر همین پایه، به‌رغم ناخرسندی از عملکرد خلیفه عثمان بن عفان، هنگامی که مردم در برابر ظلم خلافت سر به شورش برمی‌دارند و به سمت منزل عثمان برای کشتن او هجوم می‌برند، امام حسین (ع) به همراه برادرش، حسن (ع) و به فرمان امام علی (ع)  به محافظت از حریم عثمان می‌پردازد.<ref>همانجا؛ بلاذری،3/206-217؛ الامامة، 1/40 بب ؛ مالقی، 194-119؛ مقدسی، 5/206؛ عاملی، 140 بب</ref> اگرچه مقابله با شورشیان چندان دشورا بود که در نهایت عثمان کشته شد، اما تلاش برای نجات جان مخالفان، تنها به امر پدر و برای پاسداری از کیان برخی ارزش‌های جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است که نمود آن در عملکرد امام حسین (ع) بروز یافته است.   
در بینش نافذ اجتماعی – سیاسی و امکان تفکیک موضوعات از یکدیگر، شاخه‌ای مهم در رفتار اجتماعی اهل بیت (ع) است و بر همین پایه، به‌رغم ناخرسندی از عملکرد خلیفه عثمان بن عفان، هنگامی که مردم در برابر ظلم خلافت سر به شورش برمی‌دارند و به سمت منزل عثمان برای کشتن او هجوم می‌برند، امام حسین (ع) به همراه برادرش، حسن (ع) و به فرمان امام علی (ع)  به محافظت از حریم عثمان می‌پردازد.<ref>همانجا؛ بلاذری،3/206-217؛ الامامة، 1/40 بب ؛ مالقی، 194-119؛ مقدسی، 5/206؛ عاملی، 140 بب</ref> اگرچه مقابله با شورشیان چندان دشورا بود که در نهایت عثمان کشته شد، اما تلاش برای نجات جان مخالفان، تنها به امر پدر و برای پاسداری از کیان برخی ارزش‌های جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است که نمود آن در عملکرد امام حسین (ع) بروز یافته است.   
خط ۳۳: خط ۳۳:
امام حسین (ع) بیعت با یزید را نپذیرفت و گرچه کسانی چون عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابی بکر از بیعت خودداری کرده بودند، اما منزلت و پایگاه هیچ یک از آنان با امام حسین (ع) محل قیاس نبود. خودداری امام حسین (ع) از بیعت با یزید، شعله‌ای از امید در دل مسلمانان برافروخت. چندان که از زمان معاویه، کسانی از مردم عراق و حجاز نزد امام حسین (ع) می‌رفتند و برای یاری آن حضرت اعلام آمادگی می‌کردند، اما گویا مخالفان در انتظار مرگ معاویه بودند.<ref>بلاذری ، انتساب ... . 3/366؛ دینوری، 221-222</ref> با این همه، رفت و آمد نزد امام حسین (ع) چنان افزایش یافت که مروان، والی وقت مدینه، بر اثر هشدار یکی از پسران عثمان، به معاویه در این خصوص نامه نوشت. اما معاویه به او فرمان داد که به حسن بن علی (ع) گزندی نرساند.<ref>بلاذری، همان، 3/367</ref> گفته‌اند که خلیفه نامه تهدیدآمیزی برای امام حسین (ع) فرستاد و ایشان را از «فتنه» بر حذر داشت و امام حسین (ع) هم در پاسخی به تندی تمام، از جمله برای او نوشت: «من فتنه ای بالاتر از ولایت تو بر این امت نمی شناسم».<ref>همانجا، نیز 5/1128-129؛ نیز نکـ: ابن سعد، 6//423؛ دینوری، 224-225؛ ذهبی، تاریخ ... ، 2/572، سیر ... ، 33/294، به نقلاز واقدی</ref> یزید بلافاصله پس از مرگ پدرش در رجب 60/آوریل 680، در نامه‌ای به ولید بن عتبه، عامل وقت مدینه، مرگ معاویه را اعلام داشت و در نامه محرمانه دیگری، به او فرمان داد بر حسین (ع) و چند تن دیگر که از بیعت خودداری کرده بودند، سخت گیرد و آن‌ها را رها نکند تا بیعت کنند.<ref>طبری، 5/338؛ نیز نکـ: یعقوبی، 2/215</ref> به همین سبب، ولید امام حسین (ع) را به مقر خویش دعوت کرد و نامه حاوی خبر مرگ معاویه را بر آن خواند. سپس سخن از بیعت در میان آورد، اما امام حسین (ع) بیعت پنهانی را رد فرمود و آن را به بیعت آشکار عمومی موکول کرد. والی مدینه که گویا نمی خواست کار خود او با امام حسین (ع) به نزاع و درگیری بینجامد، پذیرفت. امام مروان که حضور داشت و چنان که خود تصریح کرد، می‌دانست در صورت خروج امام حسین (ع) از آنجا، دستیابی به آن حضرت، بدون جنگ و خونریزی ممکن نخواهد شد، به ولید توصیه کرد امام حسین (ع) را به حبس افکند تا بیعت کند، وگرنه هر چه زودتر و در همان جا ایشان را به قتل آورد.<ref>طبری، 5/339-340؛ نیز نکـ : خلیفه، 1/282-283؛ دینوری228؛ یعقوبی، همانجا؛ مفید، 2/32؛ بیهقی، 1/90، به نقل از ابومعشر سندی؛ ذهبی، تاریخ، 2/470</ref>
امام حسین (ع) بیعت با یزید را نپذیرفت و گرچه کسانی چون عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابی بکر از بیعت خودداری کرده بودند، اما منزلت و پایگاه هیچ یک از آنان با امام حسین (ع) محل قیاس نبود. خودداری امام حسین (ع) از بیعت با یزید، شعله‌ای از امید در دل مسلمانان برافروخت. چندان که از زمان معاویه، کسانی از مردم عراق و حجاز نزد امام حسین (ع) می‌رفتند و برای یاری آن حضرت اعلام آمادگی می‌کردند، اما گویا مخالفان در انتظار مرگ معاویه بودند.<ref>بلاذری ، انتساب ... . 3/366؛ دینوری، 221-222</ref> با این همه، رفت و آمد نزد امام حسین (ع) چنان افزایش یافت که مروان، والی وقت مدینه، بر اثر هشدار یکی از پسران عثمان، به معاویه در این خصوص نامه نوشت. اما معاویه به او فرمان داد که به حسن بن علی (ع) گزندی نرساند.<ref>بلاذری، همان، 3/367</ref> گفته‌اند که خلیفه نامه تهدیدآمیزی برای امام حسین (ع) فرستاد و ایشان را از «فتنه» بر حذر داشت و امام حسین (ع) هم در پاسخی به تندی تمام، از جمله برای او نوشت: «من فتنه ای بالاتر از ولایت تو بر این امت نمی شناسم».<ref>همانجا، نیز 5/1128-129؛ نیز نکـ: ابن سعد، 6//423؛ دینوری، 224-225؛ ذهبی، تاریخ ... ، 2/572، سیر ... ، 33/294، به نقلاز واقدی</ref> یزید بلافاصله پس از مرگ پدرش در رجب 60/آوریل 680، در نامه‌ای به ولید بن عتبه، عامل وقت مدینه، مرگ معاویه را اعلام داشت و در نامه محرمانه دیگری، به او فرمان داد بر حسین (ع) و چند تن دیگر که از بیعت خودداری کرده بودند، سخت گیرد و آن‌ها را رها نکند تا بیعت کنند.<ref>طبری، 5/338؛ نیز نکـ: یعقوبی، 2/215</ref> به همین سبب، ولید امام حسین (ع) را به مقر خویش دعوت کرد و نامه حاوی خبر مرگ معاویه را بر آن خواند. سپس سخن از بیعت در میان آورد، اما امام حسین (ع) بیعت پنهانی را رد فرمود و آن را به بیعت آشکار عمومی موکول کرد. والی مدینه که گویا نمی خواست کار خود او با امام حسین (ع) به نزاع و درگیری بینجامد، پذیرفت. امام مروان که حضور داشت و چنان که خود تصریح کرد، می‌دانست در صورت خروج امام حسین (ع) از آنجا، دستیابی به آن حضرت، بدون جنگ و خونریزی ممکن نخواهد شد، به ولید توصیه کرد امام حسین (ع) را به حبس افکند تا بیعت کند، وگرنه هر چه زودتر و در همان جا ایشان را به قتل آورد.<ref>طبری، 5/339-340؛ نیز نکـ : خلیفه، 1/282-283؛ دینوری228؛ یعقوبی، همانجا؛ مفید، 2/32؛ بیهقی، 1/90، به نقل از ابومعشر سندی؛ ذهبی، تاریخ، 2/470</ref>
وقتی امام حسین (ع) رو به سوی کوفه نهاد، مروان در نامه ای به عبیدالله بن زیاد، والی جدید کوفه، بر جایگاه حسین بن علی (ع) به عنوان فرزند فاطمه زهرا (ع) و نواده پیامبر (ص) تأکید کرد و در واقع، زیرکانه به او هشدار داد که موعیت رفیع آن حضرت، وی را آشفته نکند.<ref>ابن سعد، 6/429؛ ذهبی، همان، 2/575</ref> تصادفی نبود که بعدها در 64 ق/684 م، پس از مرگ یزید و پریشانی امویان، همین عبیدالله بن زیاد در جابیه شام به مروان پیشنهاد خلافت داد <ref>برای تفصیل، نکـ : ابن سعد، 7/44-45؛ بلاذری، همان، 6/263، 272، 280-281</ref>.  
وقتی امام حسین (ع) رو به سوی کوفه نهاد، مروان در نامه ای به عبیدالله بن زیاد، والی جدید کوفه، بر جایگاه حسین بن علی (ع) به عنوان فرزند فاطمه زهرا (ع) و نواده پیامبر (ص) تأکید کرد و در واقع، زیرکانه به او هشدار داد که موعیت رفیع آن حضرت، وی را آشفته نکند.<ref>ابن سعد، 6/429؛ ذهبی، همان، 2/575</ref> تصادفی نبود که بعدها در 64 ق/684 م، پس از مرگ یزید و پریشانی امویان، همین عبیدالله بن زیاد در جابیه شام به مروان پیشنهاد خلافت داد <ref>برای تفصیل، نکـ : ابن سعد، 7/44-45؛ بلاذری، همان، 6/263، 272، 280-281</ref>.  
== زندگینامه امام حسین (ع) در عزیمت به مکه==
==زندگینامه امام حسین (ع) در عزیمت به مکه==
فردای دیدار امام حسین (ع) با والی مدینه، آن حضرت شبانه، همراه شماری از اعضای خانواده و یاران خود، به مکه عزیمت فرمود.<ref>طبری، 5/341؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/424؛ بلاذری، همان، 3/374-375؛ مفید، 2/34</ref> از آن سوی، به کوفیان خبر رسید که معاویه مرده، و امام حسین بن علی (ع) از بیعت با یزید خودداری کرده، و اینک در مکه اقامت گزیده است. شماری از کوفیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعی، از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) گرد آمدند و او در خطابه‌ای، کوفیان را به یاری حسین بن علی (ع) فراخواند و در ضمن تذکر داد که اگر از شکست می هراسند، آن حضرت را به دشواری نیفکنند؛ اما کوفیان حاضر، بر نصرت امام حسین (ع) پای فشردند. سرانجام، نامه‌ای خطاب به آن حضرت نگاشته شد، بدین مضمون؛ معاویه، آن «جبار عنید» که مال امت را غصب کرده، و «مال الله» را سرمایه گردن کشان و زراندوزان قرار داده بود. مرد؛ کوفیان «امام» ندارند و آمدن آن حضرت را انتظار می کشند <ref>طبری، 5/351-352؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/429؛ بلاذری، انتساب، 3/369؛ دینوری، 229-230</ref>. نامه‌های متعدد دیگری هم کوفیان در دعوت از امام حسین (ع) نوشتند، که روشن است برخی از آن هابرای همرنگی با جماعت بوده است، مانند نامه نگاری کسانی چون شبث بن ربعی و عمرو ابن حجاج <ref>طبری، 5/353</ref> که چندی بعد با امام حسین (ع) در جنگ شدند.<ref>بلاذری، همان، 3/369-370؛ طبری، 5/352</ref> امام حسین (ع) در پاسخی کلی، بر مقام «امام» -و نه «خلیفه»- تأکید فرمود و اینکه «امام» کسی نیست جز آنکه عامل به کتاب خداست و برپادارنده «قسط»؛ و خود را در برابر خداوند مسئول می‌داند و سرانجام اینکه، ایشان به زودی پسر عم خود را نزد آنان گسیل خواهد کرد <ref>همانجا</ref>. دقت در کلمات و مضامین این نامه امام حسین (ع) برای درک عمیق تر علل و اسباب حرکت ایشان بسیار مهم است، به ویژه که آن حضرت، کلمات و مضامین نامه گردآمدگان در خانه سلیمان بن صرد را در پاسخ خویش تکرار کردند و به تبیین بیشتر جایگاه «امام» پرداختند. در واقع، چنین به نظر می‌رسد که امام حسین (ع) آن دسته از کوفیان را مخاطب خویش می‌دانستند که در نامه آن‌ها نشانه‌ای از مضامین دینی دیده نمی‌شد، مثل نامه شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج، که در آن فقط بر آمادگی شرایط و سپاه برای یاری امام حسین (ع) تأکید شده بود.<ref>بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5//353</ref> در بصره نیز دوستداران امام حسین (ع) گرد آمده بودند و امام حسین (ع) در نامه‌ای که برای ایشان نوشت، بر حق اهل بیت (ع) تأکید فرمود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دعوت فرمود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دعوت فرمود و اینکه «سنت» اینک نابود شده، و «بدعت» است که برپاست.<ref>همانجا، نیز 357؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 2/335؛ دینوری، 231، که نامه ای متفاوت از امام حسین (ع) آورده است</ref>
فردای دیدار امام حسین (ع) با والی مدینه، آن حضرت شبانه، همراه شماری از اعضای خانواده و یاران خود، به مکه عزیمت فرمود.<ref>طبری، 5/341؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/424؛ بلاذری، همان، 3/374-375؛ مفید، 2/34</ref> از آن سوی، به کوفیان خبر رسید که معاویه مرده، و امام حسین بن علی (ع) از بیعت با یزید خودداری کرده، و اینک در مکه اقامت گزیده است. شماری از کوفیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعی، از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) گرد آمدند و او در خطابه‌ای، کوفیان را به یاری حسین بن علی (ع) فراخواند و در ضمن تذکر داد که اگر از شکست می هراسند، آن حضرت را به دشواری نیفکنند؛ اما کوفیان حاضر، بر نصرت امام حسین (ع) پای فشردند. سرانجام، نامه‌ای خطاب به آن حضرت نگاشته شد، بدین مضمون؛ معاویه، آن «جبار عنید» که مال امت را غصب کرده، و «مال الله» را سرمایه گردن کشان و زراندوزان قرار داده بود. مرد؛ کوفیان «امام» ندارند و آمدن آن حضرت را انتظار می کشند <ref>طبری، 5/351-352؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/429؛ بلاذری، انتساب، 3/369؛ دینوری، 229-230</ref>. نامه‌های متعدد دیگری هم کوفیان در دعوت از امام حسین (ع) نوشتند، که روشن است برخی از آن هابرای همرنگی با جماعت بوده است، مانند نامه نگاری کسانی چون شبث بن ربعی و عمرو ابن حجاج <ref>طبری، 5/353</ref> که چندی بعد با امام حسین (ع) در جنگ شدند.<ref>بلاذری، همان، 3/369-370؛ طبری، 5/352</ref> امام حسین (ع) در پاسخی کلی، بر مقام «امام» -و نه «خلیفه»- تأکید فرمود و اینکه «امام» کسی نیست جز آنکه عامل به کتاب خداست و برپادارنده «قسط»؛ و خود را در برابر خداوند مسئول می‌داند و سرانجام اینکه، ایشان به زودی پسر عم خود را نزد آنان گسیل خواهد کرد <ref>همانجا</ref>. دقت در کلمات و مضامین این نامه امام حسین (ع) برای درک عمیق تر علل و اسباب حرکت ایشان بسیار مهم است، به ویژه که آن حضرت، کلمات و مضامین نامه گردآمدگان در خانه سلیمان بن صرد را در پاسخ خویش تکرار کردند و به تبیین بیشتر جایگاه «امام» پرداختند. در واقع، چنین به نظر می‌رسد که امام حسین (ع) آن دسته از کوفیان را مخاطب خویش می‌دانستند که در نامه آن‌ها نشانه‌ای از مضامین دینی دیده نمی‌شد، مثل نامه شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج، که در آن فقط بر آمادگی شرایط و سپاه برای یاری امام حسین (ع) تأکید شده بود.<ref>بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5//353</ref> در بصره نیز دوستداران امام حسین (ع) گرد آمده بودند و امام حسین (ع) در نامه‌ای که برای ایشان نوشت، بر حق اهل بیت (ع) تأکید فرمود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دعوت فرمود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دعوت فرمود و اینکه «سنت» اینک نابود شده، و «بدعت» است که برپاست.<ref>همانجا، نیز 357؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 2/335؛ دینوری، 231، که نامه ای متفاوت از امام حسین (ع) آورده است</ref>
==فرستادن مسلم به سوی کوفه==
==فرستادن مسلم به سوی کوفه==
خط ۴۵: خط ۴۵:
==شهادت مسلم بن عقیل==
==شهادت مسلم بن عقیل==
با وجود شتابی که در کار جنبش پدید آمد، در آغاز، مسلم و یاران، پیشرفت‌هایی به دست آوردند؛ از جمله توانستند مسجد کوفه را که کنار قصر والی بود<ref>جنابی، 135؛ نیز نکـ : علی، 70</ref>، در اختیار گیرند و کار را در قصر بر ابن زیاد و نگهبانان و شماری از سران و شیوخ قبایل و تیره های شهر، سخت کنند<ref>طبری، 5/368-369؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجا؛ بلاذری، همان، 2/338؛ دینوری، 238؛ ابوالفرج، 101</ref>، اما از نفوذ به درون باز ماندند، زیرا این قصر، به ویژه به سبب حصار خاص اطراف آن، از آغاز به گونه ای طراحی و ساخته شده بود که در برابر تعرض و حمله مصون باشد.<ref>برای تفصیل در خصوص این قصر و بقایای آن، نکـ : جنابی، 138؛ نیز 148</ref> البته نگهبانان و دیگر همراهان ابن زیاد، تا حدی از قصر دفاع کردند تا آنکه شب فرا رسید.<ref>ابن سعد، دینوری، همانجاها</ref> در این هنگام، ابن زیاد فرصت را غنیمت شمرد و در ترفندی، کمابیش شبیه آنچه پدرش هنگام جنبش حجر بن عدی به کار گرفت و موفق شد<ref>نکـ : هـ د، حجر بن عدی</ref>، به سران قبایل و تیره‌های کوفی –که گویا از در فرعی دیگر قصر هنوز می توانستند رفت و آمد کنند- فرمان داد هر یک از ایشان، اعضای قبیله و تیره خود را از همراهی مسلم بازدارد.<ref>بلاذری، طبری، همانجاها؛ نیز نکـ : دینوری، 239؛ مفید، 2/239</ref>؛ حتی فرمان داد همان سران و شیوخ کوفه درفش هایی هم بر پا کنند تا به خواهندگان امان دهند.<ref>طبری، 5/369</ref> مجموعه این ترفندها و نیز شایعه برساخته شخص ابن زیاد مبنی بر حرکت سپاه گرانی از شام برای سرکوب کوفیان.<ref>همو، 5/370-371؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجاها</ref> سخت مؤثر افتاد و همراهان مسلم که از شمارشان هم کاسته شده بود، از گرد او بیشتر پراکنده شدند، جندان که شب هنگام، او تنها در کوجه های کوفه راه می سپرد.<ref>همان، 2/338؛ طبری، 5/350، 371-372؛ نیز نکـ : دینوری، همانجا؛ مسعودی، 3/67</ref> سرانجام، اندکی بر نیامد که نهانگاه او – خانه زنی طوعه نام- آشکار شد و او پس از درگیری مختصری و جراحت، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد.<ref>بلاذری، همان، 2/338-339؛ طبری، 5/373؛ مسعودی، 3/252-253؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجاها؛ ابوالفرج، 102؛ خوارزمی، 1/208</ref> مسلم نزد ابن زیاد با دلیری تمام سخن گفت <ref>طبری، 5/376؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 2/339-340</ref> و در آغاز دستگیری از محمد بن اشث <ref>طبری، 5/374</ref> و نیز در مجلس ابن زیاد، ضمن اعلام وصایای خود، ناچار از عمر بن سعد خواست تا خواهش او را به امام حسین (ع) برسانند تا آن حضرت از آمدن به کوفه منصرف شوند.<ref>بلاذری، همان، 2/339؛ طبری، 5/375؛ ابوالفرج، 106؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6//433؛ ابن عبد ربه، 4/378-379؛ بیهقی، 1/95، به نقل از ابومعشر</ref> به فرمان ابن زیاد، مسلم را گردن زدند و پیکر او را بنابر روشی که ابن زیاد به طور کلی با مخلفان داشت.<ref>بلاذری، همان، 5/410</ref>، از بالای دارالاماره به زیر افکندند <ref>ذیحجه 60 / سپتامبر 680</ref>
با وجود شتابی که در کار جنبش پدید آمد، در آغاز، مسلم و یاران، پیشرفت‌هایی به دست آوردند؛ از جمله توانستند مسجد کوفه را که کنار قصر والی بود<ref>جنابی، 135؛ نیز نکـ : علی، 70</ref>، در اختیار گیرند و کار را در قصر بر ابن زیاد و نگهبانان و شماری از سران و شیوخ قبایل و تیره های شهر، سخت کنند<ref>طبری، 5/368-369؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجا؛ بلاذری، همان، 2/338؛ دینوری، 238؛ ابوالفرج، 101</ref>، اما از نفوذ به درون باز ماندند، زیرا این قصر، به ویژه به سبب حصار خاص اطراف آن، از آغاز به گونه ای طراحی و ساخته شده بود که در برابر تعرض و حمله مصون باشد.<ref>برای تفصیل در خصوص این قصر و بقایای آن، نکـ : جنابی، 138؛ نیز 148</ref> البته نگهبانان و دیگر همراهان ابن زیاد، تا حدی از قصر دفاع کردند تا آنکه شب فرا رسید.<ref>ابن سعد، دینوری، همانجاها</ref> در این هنگام، ابن زیاد فرصت را غنیمت شمرد و در ترفندی، کمابیش شبیه آنچه پدرش هنگام جنبش حجر بن عدی به کار گرفت و موفق شد<ref>نکـ : هـ د، حجر بن عدی</ref>، به سران قبایل و تیره‌های کوفی –که گویا از در فرعی دیگر قصر هنوز می توانستند رفت و آمد کنند- فرمان داد هر یک از ایشان، اعضای قبیله و تیره خود را از همراهی مسلم بازدارد.<ref>بلاذری، طبری، همانجاها؛ نیز نکـ : دینوری، 239؛ مفید، 2/239</ref>؛ حتی فرمان داد همان سران و شیوخ کوفه درفش هایی هم بر پا کنند تا به خواهندگان امان دهند.<ref>طبری، 5/369</ref> مجموعه این ترفندها و نیز شایعه برساخته شخص ابن زیاد مبنی بر حرکت سپاه گرانی از شام برای سرکوب کوفیان.<ref>همو، 5/370-371؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجاها</ref> سخت مؤثر افتاد و همراهان مسلم که از شمارشان هم کاسته شده بود، از گرد او بیشتر پراکنده شدند، جندان که شب هنگام، او تنها در کوجه های کوفه راه می سپرد.<ref>همان، 2/338؛ طبری، 5/350، 371-372؛ نیز نکـ : دینوری، همانجا؛ مسعودی، 3/67</ref> سرانجام، اندکی بر نیامد که نهانگاه او – خانه زنی طوعه نام- آشکار شد و او پس از درگیری مختصری و جراحت، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد.<ref>بلاذری، همان، 2/338-339؛ طبری، 5/373؛ مسعودی، 3/252-253؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجاها؛ ابوالفرج، 102؛ خوارزمی، 1/208</ref> مسلم نزد ابن زیاد با دلیری تمام سخن گفت <ref>طبری، 5/376؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 2/339-340</ref> و در آغاز دستگیری از محمد بن اشث <ref>طبری، 5/374</ref> و نیز در مجلس ابن زیاد، ضمن اعلام وصایای خود، ناچار از عمر بن سعد خواست تا خواهش او را به امام حسین (ع) برسانند تا آن حضرت از آمدن به کوفه منصرف شوند.<ref>بلاذری، همان، 2/339؛ طبری، 5/375؛ ابوالفرج، 106؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6//433؛ ابن عبد ربه، 4/378-379؛ بیهقی، 1/95، به نقل از ابومعشر</ref> به فرمان ابن زیاد، مسلم را گردن زدند و پیکر او را بنابر روشی که ابن زیاد به طور کلی با مخلفان داشت.<ref>بلاذری، همان، 5/410</ref>، از بالای دارالاماره به زیر افکندند <ref>ذیحجه 60 / سپتامبر 680</ref>
== زندگینامه امام حسین (ع) در خروج از مکه==
==زندگینامه امام حسین (ع) در خروج از مکه==
اندکی پس از خروج امام حسین (ع) از مکه، فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص، والی شهر، راه را بر کاروان آن حضرت بستند و حتی قصد داشتند ایشان را بازگردانند.<ref>بلاذری، همان، 3/375؛ دینوری، 244</ref> گویا عبدالله بن جعفر، پسر عم امام حسین (ع) برای آن حضرت، از عمرو بن سعید امان نامه گرفته بود، اما امام حسین (ع) نپذیرفت و فرمود: «رسول خدا (ص) در رؤیا مرا به کاری فرمان داده استو من در طی آن راه می سپرم».<ref>طبری، 5/387-388؛ نیز نکـ : دینوری، 244؛ ابن عبد ربه، 4/377؛ مفید، 2/68</ref> سپس کاروان آن حضرت به راه ادامه داد و در یکی از منزلگاه های نجد، بطن الرمه، امام حسین (ع) در نامه‌ای به مردم کوفه، از نامه مسلم بن عقیل و اجتماع کوفیان بر نصرت ایشان، به نیکی تمام یاد فرمود و نامه را با قیس بن مسهر صیداوی به کوفه فرستاد.<ref>طبری، 5/394-395؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/378؛ دینوری، 245</ref>  
اندکی پس از خروج امام حسین (ع) از مکه، فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص، والی شهر، راه را بر کاروان آن حضرت بستند و حتی قصد داشتند ایشان را بازگردانند.<ref>بلاذری، همان، 3/375؛ دینوری، 244</ref> گویا عبدالله بن جعفر، پسر عم امام حسین (ع) برای آن حضرت، از عمرو بن سعید امان نامه گرفته بود، اما امام حسین (ع) نپذیرفت و فرمود: «رسول خدا (ص) در رؤیا مرا به کاری فرمان داده استو من در طی آن راه می سپرم».<ref>طبری، 5/387-388؛ نیز نکـ : دینوری، 244؛ ابن عبد ربه، 4/377؛ مفید، 2/68</ref> سپس کاروان آن حضرت به راه ادامه داد و در یکی از منزلگاه های نجد، بطن الرمه، امام حسین (ع) در نامه‌ای به مردم کوفه، از نامه مسلم بن عقیل و اجتماع کوفیان بر نصرت ایشان، به نیکی تمام یاد فرمود و نامه را با قیس بن مسهر صیداوی به کوفه فرستاد.<ref>طبری، 5/394-395؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/378؛ دینوری، 245</ref>  
در کوفه، گام بعدی ابن زیاد، که نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف او داشت، نظارت دقیق بر راه های وصول به شهر بود، به نحوی که در واقع رفت و آمد به آسانی ممکن نمی‌شد.<ref>طبری، 5/392؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/377-378؛ دینوری، 243</ref> و بدین ترتیب، رابطه امام حسین (ع)، با یاران و دوستاران در کوفه قطع گردید. حتی فرستاده امام حسین (ع)، قیس بن مسهر در قادسیه، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد و چون در کوفه دلیرانه ایستاد و آشکارا در برابر مردم، از آمدن «خیر خلق الله»، به سوی کوفه سخن گفت و به ابن زیاد و پدرش نفرین فرستاد، به فرمان والی، او را از فراز به زیر افکندند.<ref>طبری، 5/395؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا؛ دینوری، 246؛ برای قتل دیگر فرستاده امام حسین (ع)، نکـ : بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5/398؛ مفید، 2/75؛ خوارزمی، 1/229</ref> از آنجا که مسیر کاروان امام حسین (ع) نیز می‌باید در اختیار و نظارت مزدوران ابن زیاد قرار می‌گرفت، فرمانده گماشتگان والی عراق، حصین تمیمی، حر بن یزید ریاحی را با شماری سوار، به سوی مسیر امام حسین (ع) گسیل داشت و به او فرمان داد تا آن حضرت را سخت تحت نظر گیرد و هرگز از ایشان جدا نشود.<ref>طبری، 5/401؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380؛ یعقوبی، همانجا</ref> حر و سپاهیانش در منزلگاه ذی حسم، نزدیک کوفه، با کاروان امام حسین (ع) رو به رو شدند و در برخورد نخست، حتی از لطف آن حضرت برخوردار گردیدند و به امامت ایشان نماز گزاردند. امام حسین (ع) پیش و پس از نماز، در خطابه‌ای نامه نگاری کوفیان را یادآوری فرمود و حر اظهار بی‌اطلاعی کرد.<ref>همانجا؛ طبری، 5/402</ref> سرانجام، چون امام حسین (ع) عزم بازگشت فرمود، حر مانع شد و چنان که خود تصریح کرد، او فرمان داشت آن حضرت را تحت نظر داشته باشد تا سرانجام، ایشان را به کوفه و نزد ابن زیاد ببرد.<ref>طبری، 5/401-402؛ نیز نکـ : مفید، 2/80</ref>، اما با پاسخ خشمگینانه امام حسین (ع) رو به رو شد.<ref>بلاذری، همانجا؛ دینوری، 249</ref> البته از گفتار و رفتار حر پیدا بود که مایل به درگیری نیست و با امام حسین (ع) با ادب تمام سخن می گفت.<ref>طبری، 5/402-403؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380-381؛ دینوری، همانجا</ref> در یکی از منزلگاه‌ها امام حسین (ع) بار دیگر به خطابه ایستاد و از جمله فرمود: من مرگ را جز شهادت، و زندگی با ستمگران را جز آزردگی و دشواری نمی بینم. پس از سخنان امام حسین (ع)، زهیر بن قین، با شور و شوق تمام از پایداری در نصرت آن حضرت سخن گفت.<ref>طبری، 5/403</ref> در منزلگاه دیگری، امام حسین (ع)، ضمن اعلام سبب مخالفت با حاکمان، به معرفی خود پرداخت و از بیعت شکنی کوفیان با پدر و برادر خویش به تلخی یاد کرد و از جمله فرمود: این قوم گردن به طاعت ازشیطان نهاده اند و طاعت خدای رحمان را رها کرده‌اند.<ref>همانجا؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 3/381</ref> در میانه راه، امام حسین (ع) پیشنهاد عزیمت به جایگاه قبیله طی را نپذیرفت و به پیمان خود با حر، مبنی بر عدم بازگشت اشاره فرمود.<ref>طبری، 5/406</ref> پس از عبور از منزلگاه قصر بنی مقاتل در کناره فرات، به روایت عقبة بن سمعان –که در کربلا حضور داشت، اما جان به سلامت برد<ref>نکـ : بلاذری، 3/410؛ طبری، 5/407</ref>- امام حسین (ع) بر اثر رؤیایی که در خوابی کوتاه مدت دیده بود، 2 یا 3 بار استرجاع و حمد خدای بر زبان آورد و علی بن حسین، اسب به سوی پدر راند و سبب پرسید. امام در پاسخ، از خوابی که دیده بود و به نحوی، از شهادت قریب الوقوع اصحاب خویش سخن گفت. در ادامه گفت و گو، چون علی بن حسین (ع)، از بر حق بودن چنین مرگی اطمینان یافت، به نحوی از آن استقبال کرد و امام حسین (ع) او را دعای خیر فرمود.<ref>همو، 5/407-408</ref>. در منزلگاهی نزدیک قریه نینوا، در شرق کوفه، نامه ای از ابن زیاد به حر رسید که به او فرمان میداد کاروان امام حسین (ع) را در جایی خشک و بی آب و پناه فرود آورد و نگاه دارد.<ref>همو، 5/404-405؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 251-252</ref> به نظر برخی از اصحاب امام حسین (ع) مانند زهیر بن قین، جنگ با سپاه حر، به سبب شمار اندک آنان، نتیجه مطلوب تری برای کاروان امام حسین (ع) داشت، تا سپاهیان بعدی؛ اما امام حسین (ع) تأکید فرمودکه آغازگر جنگ نخواهد بود.<ref>طبری، 5/409؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا</ref>
در کوفه، گام بعدی ابن زیاد، که نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف او داشت، نظارت دقیق بر راه های وصول به شهر بود، به نحوی که در واقع رفت و آمد به آسانی ممکن نمی‌شد.<ref>طبری، 5/392؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/377-378؛ دینوری، 243</ref> و بدین ترتیب، رابطه امام حسین (ع)، با یاران و دوستاران در کوفه قطع گردید. حتی فرستاده امام حسین (ع)، قیس بن مسهر در قادسیه، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد و چون در کوفه دلیرانه ایستاد و آشکارا در برابر مردم، از آمدن «خیر خلق الله»، به سوی کوفه سخن گفت و به ابن زیاد و پدرش نفرین فرستاد، به فرمان والی، او را از فراز به زیر افکندند.<ref>طبری، 5/395؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا؛ دینوری، 246؛ برای قتل دیگر فرستاده امام حسین (ع)، نکـ : بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5/398؛ مفید، 2/75؛ خوارزمی، 1/229</ref> از آنجا که مسیر کاروان امام حسین (ع) نیز می‌باید در اختیار و نظارت مزدوران ابن زیاد قرار می‌گرفت، فرمانده گماشتگان والی عراق، حصین تمیمی، حر بن یزید ریاحی را با شماری سوار، به سوی مسیر امام حسین (ع) گسیل داشت و به او فرمان داد تا آن حضرت را سخت تحت نظر گیرد و هرگز از ایشان جدا نشود.<ref>طبری، 5/401؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380؛ یعقوبی، همانجا</ref> حر و سپاهیانش در منزلگاه ذی حسم، نزدیک کوفه، با کاروان امام حسین (ع) رو به رو شدند و در برخورد نخست، حتی از لطف آن حضرت برخوردار گردیدند و به امامت ایشان نماز گزاردند. امام حسین (ع) پیش و پس از نماز، در خطابه‌ای نامه نگاری کوفیان را یادآوری فرمود و حر اظهار بی‌اطلاعی کرد.<ref>همانجا؛ طبری، 5/402</ref> سرانجام، چون امام حسین (ع) عزم بازگشت فرمود، حر مانع شد و چنان که خود تصریح کرد، او فرمان داشت آن حضرت را تحت نظر داشته باشد تا سرانجام، ایشان را به کوفه و نزد ابن زیاد ببرد.<ref>طبری، 5/401-402؛ نیز نکـ : مفید، 2/80</ref>، اما با پاسخ خشمگینانه امام حسین (ع) رو به رو شد.<ref>بلاذری، همانجا؛ دینوری، 249</ref> البته از گفتار و رفتار حر پیدا بود که مایل به درگیری نیست و با امام حسین (ع) با ادب تمام سخن می گفت.<ref>طبری، 5/402-403؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380-381؛ دینوری، همانجا</ref> در یکی از منزلگاه‌ها امام حسین (ع) بار دیگر به خطابه ایستاد و از جمله فرمود: من مرگ را جز شهادت، و زندگی با ستمگران را جز آزردگی و دشواری نمی بینم. پس از سخنان امام حسین (ع)، زهیر بن قین، با شور و شوق تمام از پایداری در نصرت آن حضرت سخن گفت.<ref>طبری، 5/403</ref> در منزلگاه دیگری، امام حسین (ع)، ضمن اعلام سبب مخالفت با حاکمان، به معرفی خود پرداخت و از بیعت شکنی کوفیان با پدر و برادر خویش به تلخی یاد کرد و از جمله فرمود: این قوم گردن به طاعت ازشیطان نهاده اند و طاعت خدای رحمان را رها کرده‌اند.<ref>همانجا؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 3/381</ref> در میانه راه، امام حسین (ع) پیشنهاد عزیمت به جایگاه قبیله طی را نپذیرفت و به پیمان خود با حر، مبنی بر عدم بازگشت اشاره فرمود.<ref>طبری، 5/406</ref> پس از عبور از منزلگاه قصر بنی مقاتل در کناره فرات، به روایت عقبة بن سمعان –که در کربلا حضور داشت، اما جان به سلامت برد<ref>نکـ : بلاذری، 3/410؛ طبری، 5/407</ref>- امام حسین (ع) بر اثر رؤیایی که در خوابی کوتاه مدت دیده بود، 2 یا 3 بار استرجاع و حمد خدای بر زبان آورد و علی بن حسین، اسب به سوی پدر راند و سبب پرسید. امام در پاسخ، از خوابی که دیده بود و به نحوی، از شهادت قریب الوقوع اصحاب خویش سخن گفت. در ادامه گفت و گو، چون علی بن حسین (ع)، از بر حق بودن چنین مرگی اطمینان یافت، به نحوی از آن استقبال کرد و امام حسین (ع) او را دعای خیر فرمود.<ref>همو، 5/407-408</ref>. در منزلگاهی نزدیک قریه نینوا، در شرق کوفه، نامه ای از ابن زیاد به حر رسید که به او فرمان میداد کاروان امام حسین (ع) را در جایی خشک و بی آب و پناه فرود آورد و نگاه دارد.<ref>همو، 5/404-405؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 251-252</ref> به نظر برخی از اصحاب امام حسین (ع) مانند زهیر بن قین، جنگ با سپاه حر، به سبب شمار اندک آنان، نتیجه مطلوب تری برای کاروان امام حسین (ع) داشت، تا سپاهیان بعدی؛ اما امام حسین (ع) تأکید فرمودکه آغازگر جنگ نخواهد بود.<ref>طبری، 5/409؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا</ref>
== واقعهی کربلا در زندگینامه امام حسین (ع)==
==واقعهی کربلا در زندگینامه امام حسین (ع)==
زندگینامه امام حسین (ع) و واقعه کربلا شخصیت پرجاذبهی امام حسین (ع) را مورد توجه بسیاری قرار داده است. سرانجام، کاروان امام حسین (ع) در 2 محرم 61 ق / 2 اکتبر 680 م، در شرق کوفه، بر سر راه شام، در سرزمین کربلا فرود آمد.<ref>طبری، 5/408؛ نیز نکـ : دینوری، 251؛ مفید، 2/82</ref> پشت اردوگاه کاروان امام حسین (ع)، نیزار بود و گونه ای پوشش گیاهی داشت و بدین گونه، دسترسی به اردوگاه آن حضرت، تنها از رو به رو میسر بود و محاصره آنجا برای دشمنان عملاً ممکن نمیشد.<ref>طبری، 5/389،در روایتی به نقل از حضرت باقر (ع)</ref> از آن سوی در کوفه، ابن زیاد می‌دانست امام حسین (ع) نباید به کوفه برسد، در تدارک سپاهی برای مقابله با آن حضرت بود و این کار را نیز با ترفندی پیچیده ممکن کرد: می‌دانیم که ولایات ایران در آن عهد، زیر نظر والی کوفه و بصره قرار داشت؛ از تعیین حاکم گرفته تا هرگونه فعالیت دیگر، از آن جمله، برای هرگونه تحرک نظامی، مانند ادامه فتوح در مرزها و نگهداری و اداره سرزمین‌های به دست آمده، یا سرکوب شورش‌ها و از این قبیل، جنگجویان از مناطق عراق آن روزگار، به ویژه از کوفه به مناطقی از ایران مانند آذربایجان و ری و خراسان، گسیل می‌شدند.<ref>برای تفصیل، نکـ : علی، 118-125، 404</ref> و هر یک از جنگجویان، بنابر رسمی از زمان عمر، با مراتبی خاص، از سهم غنایم و خراج، حقوق و مقرری سالیانه که به آن «عطا» گفته می‌شد، دریافت میکردند.<ref>همو، 165، 192-193؛ نیز نکـ : خماش، 256</ref> ابن زیاد که می‌دانست تدارک سپاهی، تنها برای مقابله با امام حسین (ع) به زودی ممکن نیست و ضمناً پرداخت مزد به جنگجویان، دست کم در ظاهر باید بهانه ای مناسب داشته باشد، نخست عمر بن سعد بن ابی وقاص را بر ولایت ری و همدان گماشت<ref>ابن سعد، 6/435، 7/167؛ بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 253؛ ابوالفرج، 112؛ برای سابقه پدرش در نبرد با دیلم در 25 ق، نکـ : بلاذری، فتوح ... ، 319</ref>، تا با جنگجویان کوفی، شورشی را که گفته می‌شد در ناحیه دستبی –دشت وسیع حاصلخیزی میان ری و همدان<ref>نکـ : همان، 321</ref>- جریان داشت، سرکوب کنند.<ref>همو، انساب، همانجا؛ طبری، 5/409</ref>. شورش با خودداری از پرداخت خراج و مانند آن، در آن ناحیه پیش تر بارها روی داده بود و سابقه داشت <ref>بلاذری، فتوح، همانجا</ref> ابن سعد در بیرون کوفه اردو زده بود<ref>همانجا؛ ذهبی، همان، 2/576</ref> که ابن زیاد به او فرمان داد به نبرد با امام حسین (ع) رود<ref>ابوالفرج، همانجا</ref> و ابن سعد، گرچه نخست خود را مردد نشان داد، اما چون ابن زیاد خواست فرمان ولایت ری را از او پس گیرد<ref>بلاذری، انساب، همانجا</ref>، یا او را تهدید به تخریب منزل و حتی قتل کرد، سرانجام پذیرفت.<ref>ابن سعد، 6/435</ref> بعید نیست که عمر بن سعد پذیرش فرماندهی سپاهی برای مقابله و نبرد با حسین بن علی (ع) را همان زمان یا بعدها، از روی اکراه و اجبار جلوه داده باشد، اما او به هر حال، همه فرمان های ابن زیاد را بی کم و کاست و بدون آثار آشکاری از ناخشنودی اجرا کرد. گرچه شاید تمایل چندانی به درگیری با امام حسین (ع) نشان نمی ‌داد.<ref>نکـ : دنباله مقاله</ref> نکته قابل توجه اینجاست که به نظر می رسد، تشکیل این سپاه برای شورش در دستبی – صرف نظر از صحت و سقم خبر شورش در آنجا- از آغاز فریبی بیش نبود، زیرا ابن سعد و سپاهیان او، یک روز پس از واقعه کربلا، به کوفه بازگشتند<ref>نکـ : بلاذری، همان، 3/411؛ طبری، 5/455؛ دینوری، 259</ref> و از آن پس، از مأموریت ری و دستبی، در روایات موجود سخنی در میان نیست و این سپاه هرگز به آنجا نرفت. جالب است که در واقعه کربلا، نام «دیلم» را سران و اعضای سپاه کوفه به مناسبت‌های گوناگون، چندین بار بر زبان آوردند<ref>مثلاً نکـ : بلاذری، همان، 3/392؛ طبری، 5/417؛ ابوالفرج، 114</ref>، زیرا دستبی، ثغر<ref>=مرز</ref> دیلم بود و از دستبی به نواحی دیلم یورش برده می‌شد<ref>بلاذری، فتوح، 319</ref> و اشاره های مکرر به دیلم، در واقع تعریضی به دستاویز تشکیل این سپاه است.  
زندگینامه امام حسین (ع) و واقعه کربلا شخصیت پرجاذبهی امام حسین (ع) را مورد توجه بسیاری قرار داده است. سرانجام، کاروان امام حسین (ع) در 2 محرم 61 ق / 2 اکتبر 680 م، در شرق کوفه، بر سر راه شام، در سرزمین کربلا فرود آمد.<ref>طبری، 5/408؛ نیز نکـ : دینوری، 251؛ مفید، 2/82</ref> پشت اردوگاه کاروان امام حسین (ع)، نیزار بود و گونه ای پوشش گیاهی داشت و بدین گونه، دسترسی به اردوگاه آن حضرت، تنها از رو به رو میسر بود و محاصره آنجا برای دشمنان عملاً ممکن نمیشد.<ref>طبری، 5/389،در روایتی به نقل از حضرت باقر (ع)</ref> از آن سوی در کوفه، ابن زیاد می‌دانست امام حسین (ع) نباید به کوفه برسد، در تدارک سپاهی برای مقابله با آن حضرت بود و این کار را نیز با ترفندی پیچیده ممکن کرد: می‌دانیم که ولایات ایران در آن عهد، زیر نظر والی کوفه و بصره قرار داشت؛ از تعیین حاکم گرفته تا هرگونه فعالیت دیگر، از آن جمله، برای هرگونه تحرک نظامی، مانند ادامه فتوح در مرزها و نگهداری و اداره سرزمین‌های به دست آمده، یا سرکوب شورش‌ها و از این قبیل، جنگجویان از مناطق عراق آن روزگار، به ویژه از کوفه به مناطقی از ایران مانند آذربایجان و ری و خراسان، گسیل می‌شدند.<ref>برای تفصیل، نکـ : علی، 118-125، 404</ref> و هر یک از جنگجویان، بنابر رسمی از زمان عمر، با مراتبی خاص، از سهم غنایم و خراج، حقوق و مقرری سالیانه که به آن «عطا» گفته می‌شد، دریافت میکردند.<ref>همو، 165، 192-193؛ نیز نکـ : خماش، 256</ref> ابن زیاد که می‌دانست تدارک سپاهی، تنها برای مقابله با امام حسین (ع) به زودی ممکن نیست و ضمناً پرداخت مزد به جنگجویان، دست کم در ظاهر باید بهانه ای مناسب داشته باشد، نخست عمر بن سعد بن ابی وقاص را بر ولایت ری و همدان گماشت<ref>ابن سعد، 6/435، 7/167؛ بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 253؛ ابوالفرج، 112؛ برای سابقه پدرش در نبرد با دیلم در 25 ق، نکـ : بلاذری، فتوح ... ، 319</ref>، تا با جنگجویان کوفی، شورشی را که گفته می‌شد در ناحیه دستبی –دشت وسیع حاصلخیزی میان ری و همدان<ref>نکـ : همان، 321</ref>- جریان داشت، سرکوب کنند.<ref>همو، انساب، همانجا؛ طبری، 5/409</ref>. شورش با خودداری از پرداخت خراج و مانند آن، در آن ناحیه پیش تر بارها روی داده بود و سابقه داشت <ref>بلاذری، فتوح، همانجا</ref> ابن سعد در بیرون کوفه اردو زده بود<ref>همانجا؛ ذهبی، همان، 2/576</ref> که ابن زیاد به او فرمان داد به نبرد با امام حسین (ع) رود<ref>ابوالفرج، همانجا</ref> و ابن سعد، گرچه نخست خود را مردد نشان داد، اما چون ابن زیاد خواست فرمان ولایت ری را از او پس گیرد<ref>بلاذری، انساب، همانجا</ref>، یا او را تهدید به تخریب منزل و حتی قتل کرد، سرانجام پذیرفت.<ref>ابن سعد، 6/435</ref> بعید نیست که عمر بن سعد پذیرش فرماندهی سپاهی برای مقابله و نبرد با حسین بن علی (ع) را همان زمان یا بعدها، از روی اکراه و اجبار جلوه داده باشد، اما او به هر حال، همه فرمان های ابن زیاد را بی کم و کاست و بدون آثار آشکاری از ناخشنودی اجرا کرد. گرچه شاید تمایل چندانی به درگیری با امام حسین (ع) نشان نمی ‌داد.<ref>نکـ : دنباله مقاله</ref> نکته قابل توجه اینجاست که به نظر می رسد، تشکیل این سپاه برای شورش در دستبی – صرف نظر از صحت و سقم خبر شورش در آنجا- از آغاز فریبی بیش نبود، زیرا ابن سعد و سپاهیان او، یک روز پس از واقعه کربلا، به کوفه بازگشتند<ref>نکـ : بلاذری، همان، 3/411؛ طبری، 5/455؛ دینوری، 259</ref> و از آن پس، از مأموریت ری و دستبی، در روایات موجود سخنی در میان نیست و این سپاه هرگز به آنجا نرفت. جالب است که در واقعه کربلا، نام «دیلم» را سران و اعضای سپاه کوفه به مناسبت‌های گوناگون، چندین بار بر زبان آوردند<ref>مثلاً نکـ : بلاذری، همان، 3/392؛ طبری، 5/417؛ ابوالفرج، 114</ref>، زیرا دستبی، ثغر<ref>=مرز</ref> دیلم بود و از دستبی به نواحی دیلم یورش برده می‌شد<ref>بلاذری، فتوح، 319</ref> و اشاره های مکرر به دیلم، در واقع تعریضی به دستاویز تشکیل این سپاه است.  
باری، پس از گرد آمدن سپاهی در نخلیه، بیرون کوفه به سمت شام <ref>یاقوت، 5/278</ref>، ابن زیاد به منبر رفت و در این روایت، بی آنکه نامی از امام حسین (ع) به میان آورد، نخست از نیکویی های معاویه سخن گفت و اینکه او «اعطیات» را منظم و پیوسته پرداخته می کرده است؛ سپس به ستایش از یزید پرداخت و گفت که او بر میزان عطا افزوده و با لحن تهدیدآمیزی افزود: هیچ کس نباید از پیوستن به این سپاه خودداری کند. آن گاه برای آنکه بر اوضاع نظارت کافی داشته باشد، خود به اردوگاه نخلیه رفت <ref>ابن سعد، 6/436</ref> و به مزدوران خویش، مانند محمد بن اشعث بن قیس و اسماء بن خارجه، دستور داد در کوفه، مردم را به «طاعت» بخوانند و آن ها را از عواقب «فتنه» بر حذر دارند و پیوستن به این سپاه را تشویق کنند.<ref>بلاذری، انساب، 3/386-387</ref> سپس دستور پرداخت «عطا» را به جنگجویان صادر کرد‏<ref>ابنسعد، 6/435؛ نیز نک : ذهبی، سیر، 2/471</ref> و البته باید دانست که عطا غالباً در ماه محرم پرداخت میشد<ref>علی، 200-201</ref>، یعنی آغاز سال که حداکثر یکی دو روز دیگر فرا میرسید. چنانکه ملاحظه میشود، افزایش و پرداخت «عطا»، نقش مهمی در تشکیل این سپاه داشت و بعدها شماری از سپاهیان کوفه، آشکارا گفتند که از بیم قطع «عطا» به نبرد با امام حسین (ع) آمدهاند <ref>ابنسعد، 6/436‏</ref>. بدین ترتیب در واقع، «عطا» که مزد نبرد جنگجویان «مسلمان» با سرکشان غالباً «‏نامسلمان» بود، برای جنگ و مقابله با امام حسین (ع) – نوادهی پیامبر (ص) - اختصاص یافت. البته چنین اقدامی بدون تبلیغ گستردهی زمینههای فکری مناسب - که پایههای آن کمابیش از زمان معاویه نهاده شده بود - ممکن نمیشد: خروج بر «خلیفه» و «ترک طاعت»، از اجزاء اصطلاح «‏فتنه»، با «کفر» یکسان بود و با همین دستاویزها، مخالفان از سر راه برداشته میشدند؛ چنان که در دورهی خلافت معاویه، با تمسک به همین الفاظ، حجر بن عدی و یارانش به قتل رسیدند<ref>برای تفصیل، نک : ﻫ د، حجر بن عدی؛ برای اطلاق «رؤساء فتنه» از سوی معاویه به حجر و یارانش، نک : دینوری، 224</ref> و در جای جای واقعهی کربلا نیز، کارگزاران بنیامیه و همفکران ایشان، این قبیل الفاظ را گاه با ناسزاهای شگفتانگیز، به امام حسین (ع) و خاندان و یارانشان نسبت میدادند <ref>نک : دنبالهی مقاله</ref>.
باری، پس از گرد آمدن سپاهی در نخلیه، بیرون کوفه به سمت شام <ref>یاقوت، 5/278</ref>، ابن زیاد به منبر رفت و در این روایت، بی آنکه نامی از امام حسین (ع) به میان آورد، نخست از نیکویی های معاویه سخن گفت و اینکه او «اعطیات» را منظم و پیوسته پرداخته می کرده است؛ سپس به ستایش از یزید پرداخت و گفت که او بر میزان عطا افزوده و با لحن تهدیدآمیزی افزود: هیچ کس نباید از پیوستن به این سپاه خودداری کند. آن گاه برای آنکه بر اوضاع نظارت کافی داشته باشد، خود به اردوگاه نخلیه رفت <ref>ابن سعد، 6/436</ref> و به مزدوران خویش، مانند محمد بن اشعث بن قیس و اسماء بن خارجه، دستور داد در کوفه، مردم را به «طاعت» بخوانند و آن ها را از عواقب «فتنه» بر حذر دارند و پیوستن به این سپاه را تشویق کنند.<ref>بلاذری، انساب، 3/386-387</ref> سپس دستور پرداخت «عطا» را به جنگجویان صادر کرد‏<ref>ابنسعد، 6/435؛ نیز نک : ذهبی، سیر، 2/471</ref> و البته باید دانست که عطا غالباً در ماه محرم پرداخت میشد<ref>علی، 200-201</ref>، یعنی آغاز سال که حداکثر یکی دو روز دیگر فرا میرسید. چنانکه ملاحظه میشود، افزایش و پرداخت «عطا»، نقش مهمی در تشکیل این سپاه داشت و بعدها شماری از سپاهیان کوفه، آشکارا گفتند که از بیم قطع «عطا» به نبرد با امام حسین (ع) آمدهاند <ref>ابنسعد، 6/436‏</ref>. بدین ترتیب در واقع، «عطا» که مزد نبرد جنگجویان «مسلمان» با سرکشان غالباً «‏نامسلمان» بود، برای جنگ و مقابله با امام حسین (ع) – نوادهی پیامبر (ص) - اختصاص یافت. البته چنین اقدامی بدون تبلیغ گستردهی زمینههای فکری مناسب - که پایههای آن کمابیش از زمان معاویه نهاده شده بود - ممکن نمیشد: خروج بر «خلیفه» و «ترک طاعت»، از اجزاء اصطلاح «‏فتنه»، با «کفر» یکسان بود و با همین دستاویزها، مخالفان از سر راه برداشته میشدند؛ چنان که در دورهی خلافت معاویه، با تمسک به همین الفاظ، حجر بن عدی و یارانش به قتل رسیدند<ref>برای تفصیل، نک : ﻫ د، حجر بن عدی؛ برای اطلاق «رؤساء فتنه» از سوی معاویه به حجر و یارانش، نک : دینوری، 224</ref> و در جای جای واقعهی کربلا نیز، کارگزاران بنیامیه و همفکران ایشان، این قبیل الفاظ را گاه با ناسزاهای شگفتانگیز، به امام حسین (ع) و خاندان و یارانشان نسبت میدادند <ref>نک : دنبالهی مقاله</ref>.
خط ۵۵: خط ۵۵:
‏شمار همراهان امام حسین (ع)، خاندان و یاران، از هنگام حرکت آن حضرت به سوی مکه و سپس کوفه، تا سرزمین کربلا، ثابت نبود، گرچه گویا هیچگاه حداکثر از 100 ‏تن افزون نشدند. کسانی از یاران ایشان، در کربلا به اردوگاه آن حضرت پیوستند و حتی در کربلا و در گرماگرم نبرد نیز، کسانی با کسب اجازه از امام حسین (ع) راه جدایی در پیش گرفتند، مانند ضحاک بن عبدالله مشرقی و فراس بن جعدهی مخزومی.<ref>مثلاً نک : بلاذری، همان، 3/388؛ طبری، 5/444-445‏</ref> با توجه به شمار اندک یاران امام حسین (ع)، حبیب بن مظاهر اسدی به آن حضرت پیشنهاد کرد خود نزد اعراب بنیاسد رود و از ایشان یاری بخواهد و امام حسین (ع) پذیرفت. گرچه بر اثر کوششهای حبیب، سرانجام 70 ‏مرد اسدی دعوت او را پذیرفتند، اما چون ابنسعد از موضوع اطلاع یافت، شماری از سپاهیان خود را فرستاد و از پیوستن آن گروه به اردوگاه امام حسین (ع) ممانعت کرد.<ref>بلاذر‌ی، همانجا</ref>
‏شمار همراهان امام حسین (ع)، خاندان و یاران، از هنگام حرکت آن حضرت به سوی مکه و سپس کوفه، تا سرزمین کربلا، ثابت نبود، گرچه گویا هیچگاه حداکثر از 100 ‏تن افزون نشدند. کسانی از یاران ایشان، در کربلا به اردوگاه آن حضرت پیوستند و حتی در کربلا و در گرماگرم نبرد نیز، کسانی با کسب اجازه از امام حسین (ع) راه جدایی در پیش گرفتند، مانند ضحاک بن عبدالله مشرقی و فراس بن جعدهی مخزومی.<ref>مثلاً نک : بلاذری، همان، 3/388؛ طبری، 5/444-445‏</ref> با توجه به شمار اندک یاران امام حسین (ع)، حبیب بن مظاهر اسدی به آن حضرت پیشنهاد کرد خود نزد اعراب بنیاسد رود و از ایشان یاری بخواهد و امام حسین (ع) پذیرفت. گرچه بر اثر کوششهای حبیب، سرانجام 70 ‏مرد اسدی دعوت او را پذیرفتند، اما چون ابنسعد از موضوع اطلاع یافت، شماری از سپاهیان خود را فرستاد و از پیوستن آن گروه به اردوگاه امام حسین (ع) ممانعت کرد.<ref>بلاذر‌ی، همانجا</ref>
‏در 7 ‏محرم، ابنزیاد در نامهای به عمر بن سعد، به او فرمان داد اجازه ندهد حتی قطرهای آب به اردوگاه امام حسین (ع) برسد، چنانکه با «‏التقیُّ الزکیُّ المظلوم» عثمان بن عفان چنین کردند، ابنسعد، عمرو بن حجاج، از دعوت-کنندگان امام حسین (ع) <ref>نک : سطرهای پیشین</ref> را با 500 ‏سوار بر سر شریعهی آب فرستاد. جلوگیری از رسیدن آب، با ناسزاگوییهای شگفتانگیز شماری از مزدوران ابنزیاد، به ساحت امام حسین (ع) همراه بود. چون عطش بر خاندان و یاران امام حسین (ع) روی آورد، آن حضرت برادرش، ابوالفضل عباس (ع) را با شماری سواره و پیاده، با 20 ‏مشک آب، بر سر شریعه گسیل داشت. آنها شبانه در پی مأموریت خویش رفتند و گرچه درگیری مختصری روی داد، اما سرانجام، توانستند مشکهای آب را به اردوگاه برسانند.<ref>طبری، 5/412-413؛ نیز نک: بلاذری، همان، 3/389؛ دینوری، 255؛ ابوالفرج، 17</ref>
‏در 7 ‏محرم، ابنزیاد در نامهای به عمر بن سعد، به او فرمان داد اجازه ندهد حتی قطرهای آب به اردوگاه امام حسین (ع) برسد، چنانکه با «‏التقیُّ الزکیُّ المظلوم» عثمان بن عفان چنین کردند، ابنسعد، عمرو بن حجاج، از دعوت-کنندگان امام حسین (ع) <ref>نک : سطرهای پیشین</ref> را با 500 ‏سوار بر سر شریعهی آب فرستاد. جلوگیری از رسیدن آب، با ناسزاگوییهای شگفتانگیز شماری از مزدوران ابنزیاد، به ساحت امام حسین (ع) همراه بود. چون عطش بر خاندان و یاران امام حسین (ع) روی آورد، آن حضرت برادرش، ابوالفضل عباس (ع) را با شماری سواره و پیاده، با 20 ‏مشک آب، بر سر شریعه گسیل داشت. آنها شبانه در پی مأموریت خویش رفتند و گرچه درگیری مختصری روی داد، اما سرانجام، توانستند مشکهای آب را به اردوگاه برسانند.<ref>طبری، 5/412-413؛ نیز نک: بلاذری، همان، 3/389؛ دینوری، 255؛ ابوالفرج، 17</ref>
‏بنابر روایت مشهوری، از آن سوی در کوفه، نامهی ابنسعد، مشتمل بر پیشنهادهایی که او به امام حسین (ع) نسبت داده بود، به دست ابنزیاد رسید. او نخست خشنود شد و با ستایش از ابنسعد، بهطور کلی مفاد نامه را پذیرفت. اما شمر بن ذی الجوشن کلابی که در خدمت والی بود، به او توصیه کرد، حسین بن علی (ع) را رها نکند، مگر آنکه دست در دست شخص ابنزیاد نهد و در برابر حُکم وی سر تسلیم فرود آورد.<ref>بلاذری، انساب، 3/390؛ طبری، 5/414</ref> احتمالاً همهی این صحنهسازیها صورت گرفت تا ابنزیاد در راه هدف خود، یعنی قتل امام حسین (ع)، گامی جلوتر بردارد و موضوع اختلاف و نزاع را از بیعت با یزید، به تسلیم در برابر خود تبدیل کند، زیرا پیشاپیش پاسخ امام حسین (ع) را می دانست. اقدامات وی، تا آن زمان و پس از دریافت نامهی ابنسعد، نشان داد که او به توصیهی امثال شمر نیازی ندارد، زیرا با خشم تمام نامهای برای ابنسعد فرستاد که مضامین آن حاکی از کینهی عمیق او نسبت به امام حسین (ع) است. او در این نامه از جمله به ابنسعد فرمان داد که حسین بن علی (ع) و اصحابش را رها نکند تا سر تسلیم در برابر حکم وی فرود آورند؛ اگر پذیرفتند که ایشان را به سلامت نزد او گسیل دارد، وگرنه تیغ در میان آنان نهد و پیکرهایشان را پاره پاره کند و بنابر عهد و «‏نذری» که کرده است، چون حسین (ع) را به قتل آورد، سپاهیان را وادارد تا اسب بر پشت و سینهی او بتازند، اگر این فرمانها را اجرا کرد، پاداش خواهد یافت، وگرنه کار سپاه و نبرد را به شمر بن ذی الجوشن بسپارد <ref>بلاذری، همان، 3/390-391؛ طبری، 5/414؛ برای مضامینی از این نامه، نک : دینوری، همانجا</ref>. سپس به شمر فرمان داد نامه را به نزد ابنسعد بَرَد و بر اجرای آنچه دستور داده است، نیک بنگرد؛ وگرنه خود امیر سپاه باشد و ابنسعد را گردن زند.<ref>همان-جاها</ref> شمر در نهم محرم به کربلا رسید و نامهی ابنزیاد را به ابنسعد تسلیم کرد. عمر بن سعد میدانست که امام حسین (ع) هرگز تسلیم ابنزیاد نخواهد شد، و به شمر گفت که کار را تباه کردی و امید میداشتیم که صلح شود، اما سرانجام پذیرفت که فرمانده سپاه بماند و دستور ابن زیاد را اجرا کند.<ref>طبری، 5/416‏</ref> شمر با مردی همقبیلهی خود، به نام عبدالله بن ابی محل کلابی به کربلا آمد و این مرد، از والی برای عباس بن علی (ع) و 2 ‏یا 3 ‏برادر دیگر آن حضرت، که مادر همگی آنها امالبنین، همسر امیرالمؤمنین علی (ع) بود، اماننامه گرفته بود، زیرا هم او و هم شمر با امالبنین نسبت نزدیک داشتند. ابن ابی محل و شمر بهمحض ورود به کربلا، اماننامهی ابن زیاد را به عباس بن علی (ع) و دیگر برادران آن حضرت عرضه کردند، اما با پاسخ تند ایشان روبهرو شدند که به امان ابنزیاد نیازی ندارند.<ref>طبری، 5/415-416</ref>
‏بنابر روایت مشهوری، از آن سوی در کوفه، نامهی ابنسعد، مشتمل بر پیشنهادهایی که او به امام حسین (ع) نسبت داده بود، به دست ابنزیاد رسید. او نخست خشنود شد و با ستایش از ابنسعد، بهطور کلی مفاد نامه را پذیرفت. اما شمر بن ذی الجوشن کلابی که در خدمت والی بود، به او توصیه کرد، حسین بن علی (ع) را رها نکند، مگر آنکه دست در دست شخص ابنزیاد نهد و در برابر حُکم وی سر تسلیم فرود آورد.<ref>بلاذری، انساب، 3/390؛ طبری، 5/414</ref> احتمالاً همهی این صحنهسازیها صورت گرفت تا ابنزیاد در راه هدف خود، یعنی قتل امام حسین (ع)، گامی جلوتر بردارد و موضوع اختلاف و نزاع را از بیعت با یزید، به تسلیم در برابر خود تبدیل کند، زیرا پیشاپیش پاسخ امام حسین (ع) را می دانست. اقدامات وی، تا آن زمان و پس از دریافت نامهی ابنسعد، نشان داد که او به توصیهی امثال شمر نیازی ندارد، زیرا با خشم تمام نامهای برای ابنسعد فرستاد که مضامین آن حاکی از کینهی عمیق او نسبت به امام حسین (ع) است. او در این نامه از جمله به ابنسعد فرمان داد که حسین بن علی (ع) و اصحابش را رها نکند تا سر تسلیم در برابر حکم وی فرود آورند؛ اگر پذیرفتند که ایشان را به سلامت نزد او گسیل دارد، وگرنه تیغ در میان آنان نهد و پیکرهایشان را پاره پاره کند و بنابر عهد و «‏نذری» که کرده است، چون حسین (ع) را به قتل آورد، سپاهیان را وادارد تا اسب بر پشت و سینهی او بتازند، اگر این فرمانها را اجرا کرد، پاداش خواهد یافت، وگرنه کار سپاه و نبرد را به شمر بن ذی الجوشن بسپارد <ref>بلاذری، همان، 3/390-391؛ طبری، 5/414؛ برای مضامینی از این نامه، نک : دینوری، همانجا</ref>. سپس به شمر فرمان داد نامه را به نزد ابنسعد بَرَد و بر اجرای آنچه دستور داده است، نیک بنگرد؛ وگرنه خود امیر سپاه باشد و ابنسعد را گردن زند.<ref>همان-جاها</ref> شمر در نهم محرم به کربلا رسید و نامهی ابنزیاد را به ابنسعد تسلیم کرد. عمر بن سعد میدانست که امام حسین (ع) هرگز تسلیم ابنزیاد نخواهد شد، و به شمر گفت که کار را تباه کردی و امید میداشتیم که صلح شود، اما سرانجام پذیرفت که فرمانده سپاه بماند و دستور ابن زیاد را اجرا کند.<ref>طبری، 5/416‏</ref> شمر با مردی همقبیله  ی خود، به نام عبدالله بن ابی محل کلابی به کربلا آمد و این مرد، از والی برای عباس بن علی (ع) و 2 ‏یا 3 ‏برادر دیگر آن حضرت، که مادر همگی آنها امالبنین، همسر امیرالمؤمنین علی (ع) بود، اماننامه گرفته بود، زیرا هم او و هم شمر با امالبنین نسبت نزدیک داشتند. ابن ابی محل و شمر بهمحض ورود به کربلا، اماننامهی ابن زیاد را به عباس بن علی (ع) و دیگر برادران آن حضرت عرضه کردند، اما با پاسخ تند ایشان روبهرو شدند که به امان ابنزیاد نیازی ندارند.<ref>طبری، 5/415-416</ref>
‏اندکی پس از وقت نماز عصر نهم محرم، ابنسعد به سپاه خویش با خطاب «یا خیلالله» فرمان داد آمادهی نبرد شوند. در واقع اصحاب امام حسین (ع) در برابر سپاه کوفه از نظر شمار چنان اندک به نظر میرسیدند که درنگ تا روز دیگر لزومی نداشت و افزون بر این، ابنسعد میخواست تا حد ممکن خود را گوش به فرمان والی کوفه نشان دهد. از آن سوی، امام حسین (ع) در برابر خیمهی خویش، در حالی که شمشیری پیش روی داشت، سر بر زانو نهاده بود. سپاه انبوه کوفه با هیاهو پیش میآمد که امام حسین (ع) به خواهر خود زینب فرمود: اینک رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من گفت: تو نزد ما خواهی آمد. آنگاه برادرش عباس (ع) را خواند تا نزد سپاه کوفه رود و از قصد ایشان بپرسد. اندکی پس از پاسخ سپاهیان، مبنی بر تسلیم به ابنزیاد یا نبرد، امام حسین (ع)، بار دیگر عباس بن علی (ع) را نزد ایشان فرستاد تا بامداد فردا درنگ کنند، زیرا قصد داشت آن شب را به نماز و دعا بگذراند و چنانکه خود فرمود، به دعا و نماز و تلاوت قران دلبستگی تمام داشت.<ref>همو، 5/416-417؛ نیز نک : بلاذری، همان، 3/391-392؛ دینوری، 256</ref>
‏اندکی پس از وقت نماز عصر نهم محرم، ابنسعد به سپاه خویش با خطاب «یا خیلالله» فرمان داد آمادهی نبرد شوند. در واقع اصحاب امام حسین (ع) در برابر سپاه کوفه از نظر شمار چنان اندک به نظر میرسیدند که درنگ تا روز دیگر لزومی نداشت و افزون بر این، ابنسعد میخواست تا حد ممکن خود را گوش به فرمان والی کوفه نشان دهد. از آن سوی، امام حسین (ع) در برابر خیمهی خویش، در حالی که شمشیری پیش روی داشت، سر بر زانو نهاده بود. سپاه انبوه کوفه با هیاهو پیش میآمد که امام حسین (ع) به خواهر خود زینب فرمود: اینک رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من گفت: تو نزد ما خواهی آمد. آنگاه برادرش عباس (ع) را خواند تا نزد سپاه کوفه رود و از قصد ایشان بپرسد. اندکی پس از پاسخ سپاهیان، مبنی بر تسلیم به ابنزیاد یا نبرد، امام حسین (ع)، بار دیگر عباس بن علی (ع) را نزد ایشان فرستاد تا بامداد فردا درنگ کنند، زیرا قصد داشت آن شب را به نماز و دعا بگذراند و چنانکه خود فرمود، به دعا و نماز و تلاوت قران دلبستگی تمام داشت.<ref>همو، 5/416-417؛ نیز نک : بلاذری، همان، 3/391-392؛ دینوری، 256</ref>
‏شب هنگام امام حسین (ع) اصحاب و مردان از خاندان خویش را گرد آورد و در خطابهای فرمود: من خاندان و یارانی نیکوتر از شما نمیشناسم و چون فردا روز نبرد است، از من بر شما ذمتی نیست، پس اجازه میدهم که در تاریکی شب ره خویش پیش گیرید، اما نخست عباس بن علی (ع) و سپس دیگر اعضای خاندان، با شور و اشتیاق بسیار از همراهی با امام حسین (ع) سخن گفتند و اینکه حاضرند با کمال میل جان و مال و خانوادهی خود را فدای آن حضرت کنند. سپس دیگر اصحاب امام حسین (ع) نیز، همچون مسلم ابن عوسجه و زهیر بن قین، از نبرد و یاری امام حسین (ع) تا سرحد شهادت، سخن گفتند. حتی زهیر بن قین که هنگام عزیمت امام حسین (ع) به سمت کوفه، قدری با ناخشنودی به دیدار آن حضرت رفته<ref>نک : بلاذری، همان، 3/378-379؛ طبری، 5/369‏</ref>، و پس از دیدار، با اشتیاق تمام به ایشان پیوسته بود، ضمن اعلام وفاداری، گفت که دوست میدارد خود را هزار بار فدای امام حسین (ع) کند.<ref>طبری، 5/419-420؛ نیز نک : بلاذری، همان، 3/393؛ ابوالفرج، 117</ref> پس از آن هم جلوههای شگفتانگیزی از وفاداری و استقبال از شهادت از یاران امام حسین (ع) دیده شد.<ref>مثلاً نک : طبری، 5/429-430‏</ref> هم در آن شب، امام حسین (ع) در برابر فرزندش، امام سجاد (ع)، خواهر خود، حضرت زینب را به شکیبایی و بردباری دعوت فرمود.<ref>همو، 5/420-421؛ نیز نک : بلاذری، همانجا؛ ابوالفرج، 112-113</ref> بخشی از آن شب را، امام حسین بن علی (ع) و یارانش، به دعا و نماز و ذکر و تلاوت به بامداد رساندند.<ref>طبری، 5/421؛ بلاذری، همان، 3/394</ref>
‏شب هنگام امام حسین (ع) اصحاب و مردان از خاندان خویش را گرد آورد و در خطابهای فرمود: من خاندان و یارانی نیکوتر از شما نمیشناسم و چون فردا روز نبرد است، از من بر شما ذمتی نیست، پس اجازه میدهم که در تاریکی شب ره خویش پیش گیرید، اما نخست عباس بن علی (ع) و سپس دیگر اعضای خاندان، با شور و اشتیاق بسیار از همراهی با امام حسین (ع) سخن گفتند و اینکه حاضرند با کمال میل جان و مال و خانوادهی خود را فدای آن حضرت کنند. سپس دیگر اصحاب امام حسین (ع) نیز، همچون مسلم ابن عوسجه و زهیر بن قین، از نبرد و یاری امام حسین (ع) تا سرحد شهادت، سخن گفتند. حتی زهیر بن قین که هنگام عزیمت امام حسین (ع) به سمت کوفه، قدری با ناخشنودی به دیدار آن حضرت رفته<ref>نک : بلاذری، همان، 3/378-379؛ طبری، 5/369‏</ref>، و پس از دیدار، با اشتیاق تمام به ایشان پیوسته بود، ضمن اعلام وفاداری، گفت که دوست میدارد خود را هزار بار فدای امام حسین (ع) کند.<ref>طبری، 5/419-420؛ نیز نک : بلاذری، همان، 3/393؛ ابوالفرج، 117</ref> پس از آن هم جلوههای شگفتانگیزی از وفاداری و استقبال از شهادت از یاران امام حسین (ع) دیده شد.<ref>مثلاً نک : طبری، 5/429-430‏</ref> هم در آن شب، امام حسین (ع) در برابر فرزندش، امام سجاد (ع)، خواهر خود، حضرت زینب را به شکیبایی و بردباری دعوت فرمود.<ref>همو، 5/420-421؛ نیز نک : بلاذری، همانجا؛ ابوالفرج، 112-113</ref> بخشی از آن شب را، امام حسین بن علی (ع) و یارانش، به دعا و نماز و ذکر و تلاوت به بامداد رساندند.<ref>طبری، 5/421؛ بلاذری، همان، 3/394</ref>
خط ۶۷: خط ۶۷:


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==
* [[حسین بن علی (ع)]]
 
*[[حسین بن علی (ع)]]
 
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* منبع مقاله: [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/6365 دایرة المعارف بزرگ اسلامی]
 
*منبع مقاله: [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/6365 دایرة المعارف بزرگ اسلامی]
 
==پی نوشت==
==پی نوشت==
<references />
کاربر ناشناس