حسن مخزومی

حسن مخزومی، یکی از شاعران قرن هشتم است.

حسن مخزومی
زادروز قرن هشتم
پیشه شاعر
دیوان سروده‌ها قصیده لامیه‌ی معروفی در مدح و رثای رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع)

زندگینامهویرایش

شیخ حسن، که لامیه‌ی معروفی در مدح و رثای رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) سروده و شعرای دیگر نظیره‌ای بر لامیه‌ی او سروده‌اند، از جمله شیخ علی شفهینی که معاصر او بوده است. این نظیره‌گویی، گویای شهرت شاعر و توانایی او در شعر است و می‌رساند که در میدان شعر و عرصه‌ی مسابقه چگونه گوی سبقت ربوده است.

قصیده‌ی لامیه‌ی او در سال 772 ه ق سروده شده است. تاریخ وفات این شاعر به درستی مشخص نیست. [۱]

نمونه اشعارویرایش

ابیاتی از قصیده لامیه را که در مدح اهل بیت و امام حسین (ع) سروده شده در اینجا می‌آوریم:

مدح رسول اللّه و اهل بیت او: [۲]

1- جعلت فدا من لا رضوا بنعیمهاو لا دنّست فیها لهنّ ذیول

2- و لا علقت کفّ لهم بحبالهاو لا غرّهم فیها خنا و وغول

3- لقد صحبوا فیها کفافا و عفّةو زهدا و تقوی و الجزاء جزیل

4- فهم أهل بیت شرّف اللّه قدرهم‌علی الخلق طرّا ماجد و رذیل

5- هم الصّابرون المؤثرون بقوتهم‌هم فی النّدا قبل الندا سیول

6- هم الحامدون الشّاکرون لربّهم‌هم للوری یوم النّجاة سبیل

7- هم العالمون العاملون بلا مراعلومهم فی العالمین اصول

8- هم الرّاکعون السّاجدون إذا بداظلام و لیل العابدین یطول

9- هم التائبون العابدون اولو النهی‌هم لقلوب العارفین عقول

10- هم الزّاهدون الخاشعون و لم یکن‌لهم فی جمیع العالمین مثیل

11- هم العترة الأطهار آل محمّدنبیّ لسان الوحی عنه یقول

12- بشیر نذیر طاهر علم سماحبیب نجیب شاهد و رسول

13- و مدثّر مزمّل متوکّل‌علی اللّه لا یثنیه عنه عذول

14- سراج منیر فاضل فاصل أتی‌بدین إله الذّکر المبین دلیل

15- له معجزات أعجزت کلّ واصف‌بها دحض الأشراک و هو مهول

16- تقاصر عنه المدح عن کلّ مادح‌فما ذا عسی فیما أقول اقول

17- لقد قال فیک اللّه جلّ جلاله‌من الحمد مدحا لم ینله رسول

18- لأنت علی خلق عظیم کفی بهافماذا عسی بعد الإله نقول؟

19- مدینة علم بابها الصّنو حیدرو من غیر ذاک و لیس دخول

20- إمام بری زند الضّلال و قد وری‌زناد الهدی و المشرکون ذهول

21- و مولّی له من فوق غارب أحمدصعود له للحاسدین نزول

22- فمن کنت مولاه فمولاه حیدرعلیّ و عّن رب السّماء أقول

23- علی أمیر المؤمنین و من دعاسواه بهذا مبطل و جهول

24- و یا أسد اللّه الّذی مرّ بأسه‌لأعدائه مرّ المذاق و بیل

25- و یا من له قلب الحوادث خافق‌و یا من له صعب الامور ذلول

26- نعزّیک بالسّبط الشّهید فرزؤه‌عظیم علی أهل السّماء جلیل

27- دعته الی کوفان شرّ عصابةعصاة و عن نهج الصّواب عدول

28- فلمّا أتاهم واثقا بعهودهم‌فمالوا و طبع الغادرین یمیل

29- و أحقاد بدر أظهروا ثمّ أشهرواکتائب غدر بالطّفوف تجول

30- أحاطوا و حطّوا بالفرات فلم یکن‌لآل رسول اللّه منه نهول

31- فلمّا رأی المولی الحسین ضلالهم‌و قد حان حال لا یکاد یحول

32- فقام إلی اصحابه الغرّ فی الدّجایخاطبهم رفقا بهم و یقول

33- ألا فاذهبوا فاللیل قد مدّ سجفه‌و مدّت له فوق البسیط ذیول

34- کفیتم و وقّیتم بأن ترودا الرّدی‌فما قصدهم إلّا إلیّ یؤل

35- فقام إلیه کلّ لیث غضنفرکریم جواد بالوفاء فعول

36- فضجّعوا جمیعا ثمّ قالوا: نفوسنافداک و بذل النّفس فیک قلیل

37- إذا نحن أسلمناک فردا إلی العدی‌و انت لنا یوم النجاة سبیل

38- فما عذرنا عند النبیّ و صنوه‌علیّ؟ و ما ذالبتول نقول

39- فقال: جزیتم کلّ خیر و إنّنی‌غدا لکم عند الآله و سیل

40- فبادر أصحاب الحسین کأنّهم‌جبال و لکن عند فی العطاء سیول

41- أسود الوغی غاباتهم اجم الفنالهم فی متون الصّافنات مقیل

42- کرام لهم بذل النّفوس مواهب‌سهام لهم زرق الرّماح نصول

43- لیوث لها الصّفاح مخاطب‌غیوث لها حمر الدّماء سیول

44- ثقال علی الأعداء فی حومة الوغی‌إذا جلّ خطب فی الزّمان ثقیل

45- فجالوا جلوا کرب الحسین و جاهدوابعزم له فوق السّماک حلول

46- و سمر القنا فی الدّار عین شوارع‌و للبیض فی بیض الکماة صلیل

47- و جادو فجدّ الضرب و الطعن فی العدی‌بفتک له شمّ الجبال تزول

48- للبیض شکل فی الشواکلّ مشکل‌و للسّمر نفذ فی الصّدور مهول

49- کأنّ غمام النقع غیم و برقه‌بریق المواضی و الدّماء سیول

50- و انصار مولای الحسین کأنّهم‌اسود لهم دون العرین شبول

51- یجودون بالأرواح و هی عزیزةو کلّ بخیل بالحیاة ذلیل

52- جنوا ثمر العلیاء من دوحة المنی‌فتمّ لهم قصد بذاک و سؤل

53- و فازوا و حازوا سبق کلّ فضیلةو فضل منیل لم ینله منیل

54- رأو الحور کشفا أیقنوا ان وصلهم‌بدون المنایا ما إلیه وصول

55- فجادو بأرواح لها الموت راحةو ظلّ علیها فی الجنان ظلیل

56- قضوا إذ قضوا حقّ الحسین علیهم‌وفاء و إخوان الوفاء قلیل

57- فلهفی لهم صرعی أمام إمامهم‌تجرّ علیهم للرّیاح ذیول

58- و أکفانهم نسج العجاج و غسلهم‌دم النحر عن ماء الفرات بدیل

59- و لم بیق إلّا السّبط فردا و رهطه‌لدیه و زین العابدین علیل

60- و منجدل من حوله و هو عافرو من جدل القوم اللئام ملول

61- وصال علیهم صولة حیدریّةلهیبتها شمّ الجبال تزول

62- بأدهم من صوب الدماء مجلّل‌له قمم الشّوس الکماة نعول

63- و سابغة تحکی الغدیر و أبیض‌یباریه مرهوب السنّان طویل

64- فجدّل من فوق الجیاد جیادهافخیل و قوم جفّل و قتیل

65- فکم جافل فی ظهره صدره ذابل‌و کم قاتل بالمشرفّی قتیل

66- فجاشت جیوش المشرکین وفوقت‌إلیهم نصول مالهنّ نصول

67- و یمّمهم یمنی و یسری و قلبه‌صبور و للخطب الجلیل حمول

68- و کرّ و فرّ القوم خیفة بأسه‌کأنّ علیّا فی الصّفوف یجول

69- فلمّا تناهی الأمر الرّدی‌و ذلّ عزیز و استعزّ ذلیل

70- فمال علیه الجیش حملة واحدفبیض و سمر ذّبل و نصول

71- ففرّقهم حتی توّلت جموعهم‌کسرب قطاة غار فیه صلیل

72- رموه بسهم من سهام کثیرةفلم بیق إلّا من قواه قلیل

73- فخرّ صریعا ظامیا عن جواده‌فأضحت ربوع الخصب و هی محول

74- و راح إلی نحو الخیام جواده‌خلیّا من النّدب الجواد یجول

75- برزن الیه الطّاهرات حواسرالهنّ علی المولی الحسین عویل

76- فلهفی و قد جاءت إلیه سکینةتقبّل منه النحر و هی تقول

77- أبی کنت بدرا یرشد الناس نوره‌فوافاه فی بدر الکمال افول

78- و کنت منارا للهدی غاله الرّدی‌فلم بیق للدّین الحنیف کفیل

79- أبی أنت نور اللّه اطفی‌ء نوره‌و لکن إلی اللّه الامور تؤل

80- فیادوحة المجد الذی عند ماذوت‌تصوّح نیت العزّ و هو محیل

81- یعزّ علی إلاسلام رزؤک سیّدی‌و ذلک رزؤ فی الأنام جلیل

82- و وافت إلیه زینب و هی حاسرو دمعتها فوق الخدود تسیل

83- فلاقته من فوق الرّمال مرّملاسلیب الرّدی تسفی علیه رمول

84- فقبّلت الوجه التریب و أنشدت‌و من حولها للطّاهرات عویل

85- أخی! ضیعّت فینا وصایا محمّدو أرادک بغضا للنبیّ جهول

86- أخی! ظفرت فینا علوج امیّةو سادت علینا أعبد و نغول

87- فلو کان حیّا أحمد و وصیّه‌فأیّ ید کانت علیک تطول؟

88- فدافعها الشّمر اللّعین و قد جثابقلب قسی و الکفر فیه أصیل

89- و حزّ وریدا ظامیا دون ورده‌فحزّت فروع للعلی و اصول

90- و حلّ عری إلّاسلام و انهدم الهدی‌و طرف المعالی و الفخار کلیل

91- و ناحت له الأملاک و الجنّ و الملاو کادت به السّبع الشّداد تمیل

92- و زلزلت الأرض البسیط لفقده‌و مالت جبال فوقها و سهول

93- و مزّقت الدّنیا جلابیب عزّهاعلیه و قلب الکائنات ملول

94- فلهفی له بالطفّ ملقی و رأسه‌سنان به فوق السّنان یجول

95- فللّه امر فادح شمل الوری‌و رزؤ علی الإسلام منه خمول

96- و خطب جلیل جلّ فی الأرض وقعه‌عظیم علی أهل السّماء ثقیل

97- بنو الوحی فی أرض الطفوف حواسرو أبناء حرب فی القصور نزول

98- و یصبح فی تخت الخلافة جالسایزید و فی الطفّ الحسین قتیل

99- و یقتل ظلما ظامیا سبط أحمدإمام لخیر الأنبیاء سلیل

100- حبیب النّبی المصطفی و ابن فاطم‌و أین لذین الوالدین مثیل

101- لقد صدق الشیخ السّعید أخو العلی‌علیّ و حاز الفضل حیث یقول

102- فما کلّ جدّ فی الرّجال محمّدو لا کلّ امّ فی النّساء بتول

103- کفی السّبط فخرا والده و جدّه‌و هم للمعالی و الفخار اصول

104- أ مولای! دمعی لا یجفّ مسیله‌و حزنی مقیم لا یخفّ ثقیل

105- فلا مدمعی یابن الوصیّ مبرّدعلیلا و لا حزنی المقیم یزول

106- جمیل بنا الصّبر الجمیل و إنّماعلیک جمیل الصّبر لیس جمیل

107- اعزّی بک الإسلام و المجد و العلی‌و حزنهم باق علیک طویل

108- قفوا یا حداة العیس باطفّ فی حمی‌الحسین و طوفو بالطّفوف و قولوا

109- أ ریحانة الهادی النّبیّ محمّدو من لعلیّ و البتول سلیل!

110- علیک سلام اللّه یا سیّد الوری!و یا خیر من سارت ألیه قفول!

111- لئن جهلت یوما علیک امیّةفقدرکم عند الآله جلیل

112- و إن حال منک الحال فی دار غربةفانّک فی دار الفخار أهیل

113- و إن بتّ مسلوب الرّداء ففی غدمن السّندس العالی رداک جمیل

114- و إن مسّکم حرّ الهجیر فانّمالکم فی جنان العالیات مقیل

115- و إن منعت ماء الفرات نفوسکم‌لها من رحیق السّلسبیل نهول

116- أ مولای: آمالی تؤمّل نصرکم‌و قلبی إلی کم بالولاء یمیل

117- و قد طال دور الصّبر فی أخذ ثارکم‌أما آن للظلم المقیم رحیل؟

118- متی بنطفی حرّ الغلیل و یشتفی‌فؤاد بالام المصاب علیل؟

119- و یجبر هذا الکسر فی ظلّ دولةلها النصر جند و الأمان دلیل؟

120- و ینشر للمهدیّ عدل و ینطوی‌به الظّلم حتما و العناد یزول

121- هنالک یضحی دین آل محمّدعزیزا و یمسی الکفر و هو ذلیل


1- جانم فدای کسانی باد که به نعمت‌های دنیا دل نبسته‌اند و ناپاکی جهان، دامنشان را نیالوده است.

2- کسانی‌که به ریسمانهای این جهان چنگ نزده، و آفات و دشنام و نیکنامی دنیا، آنها را فریب نداده است.

3- کسانی‌که در دنیا، عفاف و کفاف و زهد و تقوی و جزای خیر را برگزیده‌اند.

4- این کسان، خاندانی هستند که خداوند آنها را بر همه طبقات مردم برتری داده است.

5- اینان شکیبایان و ایثارگرانی هستند که هستی خود را می‌بخشند، و در بخشش همچون سیلی هستند، لکن سیلی که به باران و غطا سبقت می‌گیرد.

6- همواره خدا را حمد می‌کنند و شکر و سپاس پروردگار به جای می‌آورند و راه رستگاری مردم را در روز قیامت هموار می‌کنند.

7- بی‌هیچ تردید و گفتگویی دانشوران عامل و نکوکرداری هستند که دانششان بنیاد دانش عالمیان است.

8- آنگاه که تاریکی شب فرا رسد پیوسته در رکوع و سجده و عبادت به سر می‌برند آری شب عبادتگران طولانی و پربرکت است.

9- توبه‌گزاران و ستایشگران راستین خدا و صاحبان عقل و خرد و در دل عارفان همچون عقل تابنده و رهنماینده هستند.

10- افراد این خاندان همگی اهل زهد و خشوع و عبادت و کسانی هستند که در میان عالمیان همتایی ندارند.

11- خاندانی که همگی عترت پاکان، خاندان محمد (ص) هستند. پیامبری که زبان وحی او را شناسانده است.

12- پیامبر بشیر و نذیر و پاک، که همچون پرچمی در جهان سربرافراشته است، حبیبی با نجابت و شاهد و دارنده‌ی رسالت.

13- پیامبر جامه در سر کشیده، و گلیم بر خود پیچیده‌ای [۳] که حتی هیچ عیب‌جویی نمی‌تواند از او روی برتابد.

14- چراغ تابانی که از فضیلت برخوردار، و مایه‌ی جدایی حق از باطل بود و آیینی هدایتگر را با آیات روشنگری بیاورد.

15- چنان معجزه‌هایی آورد که زبان هر وصف‌کننده‌ای از توصیف آن ناتوان است، و به‌وسیله‌ی این معجزه‌ها، مشرکان را نابود و متوحّش ساخت.

16- زبان هر ستایشگر استادی در ستایش و نعت تو کوتاه و نارسا است، پس من در پهنه‌ی مدح تو چه چیزی بگویم که سزاوار باشد؟

17- در ستایش و مدح تو، خدای جلّ جلاله چنان مدحی گفته. که بر هیچ پیامبری نفرموده است.

18- بالاتر از این توصیفی که خدا در باب تو فرموده یعنی: «تو خلق بزرگ و خوی بسیار پسندیده‌ای داری» [۴] چه می‌توان گفت؟

19- تو شهر دانشی هستی که علی (ع) نیز در آن است و از غیر این در، کسی نمی‌تواند وارد آن شهر گردد. [۵]

20- پیشوایی که گمراهی را نابود کرده و شعله‌ی هدایت را برافراخته، و مشرکان را به باد نابودی و فراموشی سپرده است.

21- امامی که بر دوش پیامبر (ص) صعود کرده و حاسدانش از مقام شرف نزول کرده و ساقط شده‌اند.

22- من از جانب پروردگار آسمانها پیام می‌دهم: «هرکه را من سرور و پیشوایم، علی هم پیشوای اوست.

23- علی پیشوای مؤمنان است؛ هرکه جز این ادّعا کند، تبهکار و نادان است.

24- ای شیر خدا، ای آن کسی‌که دلاوری و شجاعت او کام دشمنان را تلخ کرده است.

25- ای کسی‌که دل حوادث در پیش او فرومی‌ریزد، و کارهای سخت پیش او آسان می‌شود.

26- تو را بر مصیبت فرزند شهیدت تسلیت می‌گوییم، این سوگ و ماتمی است که بر آسمانیان نیز گران و سنگین است.

27- فرزند گرانمایه‌ی تو را بدترین مردم (کسانی‌که از راه صواب، دور بوده و از تبهکاران محسوب می‌شدند) به کوفه دعوت کردند.

28- و هنگامی که روی این دعوت، پیش آنها رفت، پیمان دعوت را شکستند. آری، مکّاران، همواره از راه منحرف می‌شوند.

29- کینه‌های خود را از جنگ بدر، بدینگونه آشکار کردند، و آن‌چنان نمونه‌های حیله و تبهکاری نشان دادند، که همیشه در بلندی‌ها به چشم می‌خورد.

30- در حالی او را محاصره کردند و همه در کنار فرات فرود آمدند. که خاندان رسول اللّه (ص) از آن نمی‌توانستند سیراب شوند و رفع تشنگی کنند.

31- سرور ما حسین (ع) آنجا که دید اینان به ورطه‌ی ضلالت افتاده‌اند، و موقعیتی فرا رسیده است که به کلّی اوضاع دگرگون می‌شود.

32- در میان یاران دلاور خویش به‌پا خاست و با نرمی و مهر خطاب به آنان چنین فرمود:

33- «هان ای یاران»! اکنون که شب دامن خود را بر زمین گسترده و همه‌جا را فراگرفته است، شما بروید.

34- شما انجام وظیفه کردید، و از اینکه قبول پستی و مذلّت کنید، سرباز زدید. اینک اینان فقط قصد جان مرا دارند».

35- در این‌هنگام، هر کدام از یاران که شیری دلاور و بزرگواری فداکار بودند، برپا خاسته و داد سخن دادند.

36 و 37- همگی، از این سخن مولا، گریه و فغان سر دادند، و اظهار داشتند:

«جان ما فدای تو باد، و جان ما در راه تو بهایی ندارد، و کمتر چیزی است که فدا می‌کنیم. هرگاه ما، تو را که در روز قیامت راه نجات ما هستی، در میان این دشمنان تنها بگذاریم و تو را به دشمن تسلیم کنیم،

38- در آن روز در پیشگاه پیغمبر و دامادش علی و دخترش زهرای بتول، چه عذری خواهیم داشت؟»

39- پس آن بزرگوار فرمود: «خدا بر شما پاداش نیک دهد، من در روز قیامت وسیله‌ی نجات شما خواهم شد.»

40- یاران حسین (ع) چنان استوار ایستادند که گویی کوههای بلند بودند و در نثار جان همچون سیل روان جود می‌ورزیدند و می‌خروشیدند.

41- شیران دلاوری، که بیشه‌های مرگ، میدان جولانشان بود، و بر روی اسبان تیزرو و آرام می‌گرفتند.

42- بزرگواران و بخشندگانی که بذل جان، بخشش و هدیه‌ی آنها محسوب می‌شد، و تیرهایی بودند نوک نیزه‌های تیز آرامگاهشان بود.

43- شیرانی که از تیغ‌های برّاق چنگال داشتند، باران‌هایی بودند که از خون سرخ سیل می‌ساختند.

44- آنگاه که در روزگار، حادثه‌ای بزرگ و ناگوار روی می‌داد، وجودشان بر دشمنان خیلی سنگین و تحمّل‌ناپذیر می‌بود.

45- اینان خروشیدند و حمله بردند و اندوه دل از خاطر حسین زدودند، و با چنان عزمی بلند به جهاد برخاستند، که بر بالای ستاره‌ی سمّاک مکان دارد.

46- صف نیزه‌های بلند این مردان زره‌دار، همچون کوچه‌ها نمایان است. و شمشیرهای این پهلوانان همه کشیده و آماده است.

47- و چنان جانبازی می‌کردند که ضربه‌ی تیغ‌ها و نیزه‌هاشان بر دشمنان سخت فرود آمد و دلاوریشان کوههای بلند را متلاشی ساخت.

48- شمشیرهای برق‌زننده در بین تیغ‌های دیگر پهلوانان بی‌همتا و بی‌نظیر و نیزه‌هاشان در شکافتن سینه‌ی دشمنان هولناک است.

49- گرد و غبار میدان کارزار، همچون ابر آسمانی، و درخشیدن تیغها، همانند برق و رعد به چشم می‌رسد، و سیل خود در این میان جاری است.

50- یاران حسین (ع) که اطراف آن بزرگوار حلقه زده‌اند، گویی جوانان و بچه‌های شیرند که پیرامون شیر فراهم گشته‌اند.

51- جانهای گرامی خود را در کف اخلاص نهاده و آماده‌ی جانبازی هستند و هر آن کسی‌که از جان خود مضایقه کند، خوار و ذلیل است.

52- اینان میوه‌ی کرامت و بزرگواری را، در کشتزار آرزو چیده‌اند، و آرمان و آرزوشان بدین‌واسطه به کمال رسیده است.

53- اینان به درجه‌ای رسیده‌اند که در هر فضیلتی پیشگام گشته، و به درجات ارزنده‌ای رسیده‌اند، که هیچ آرزومندی بدان پایه نرسیده است.

54- اینان با دیده‌ی بصیرت و به نیروی ایمان، حوران بهشتی را دیده و در پهنه‌ی آرزو و امید، بدانان واصل گشته‌اند.

55- ارواح پاکباخته‌ای را نثار راه حق کرده‌اند، که مرگ را عین سعادت و آسایش می‌دانند، و در سایه‌ی گسترده‌ی پهن بهشت مسکن گزیده‌اند.

56- آنجا که اقتضا داشت، حقّ حسین (ع) را بر خودشان به راستی ادا کردند، و چنین یاران وفاداری اندکند.

57- آوخ که بدنهای بی‌جان این پاکان، در پیشگاه امامشان بر زمین افتاده و بادهای سخت بر آنها دامن گسترده بود.

58- این تن‌های برهنه، از گرد و خاک نبرد، کفن‌پوش بودند، و خون سینه‌شان، به عوض آب فرات اندامشان را غسل می‌داد.

59- از آن گروه یاران، جز خود امام (ع) و حضرت زین العابدین (ع) که بیمار بود. کسی بر جای نمانده بودند.

60- و سرانجام، در حالی‌که خود امام به خاک و خون غلطیده بود و همه‌ی اطرافیان و کسانش نیز پیرامون او نقش زمین شده بودند. آری آن کسی‌که با فرومایگان درآویزد، به ظاهر این‌چنین گزند می‌بیند.

61- این امامی است که بر دشمنان، چنان حمله‌ی علی‌وار می‌کرد، که از آتش آن، کوههای بلند متلاشی می‌شد.

62- سوار بر مرکبی که از جامه‌ی خود شکوهی داشت و نگاه بلند دلاوران، نعل پای آن مرکب محسوب می‌شد و خاک پای او را توتیای چشم می‌کردند.

63- او زرهی هم‌چون صفحه‌ی آبدانها بر تن، و تیغی که نیزه‌های بلند را می‌مانست بر کف داشت.

64- این شخصیت بزرگ- که سر و گردنی بالاتر و بلندتر از دیگر پهلوانان داشت- همه دلاوران را بر زمین کوبید، اسبان و گروه لشکریان کشته و بر زمین افتاده بودند.

65- بسا از این پیکرها، از پشت، نیزه‌های باریک خورده بودند، و بسا کشتگان که با شمشیر کشته شده بودند.

66- اینها پیکر دلاورانی بودند، که بر لشکر مشرکان تاخته، و نیزه‌هاشان بر نیزه‌ی آنها برتری پیدا کرده بود.

67- امام که با دلی شکیبا، و با بردباری شگفت در برابر شداید، از راست و چپ سراغ این کشتگان را می‌گرفت.

68- در این هنگام بود که امام حمله می‌کرد، و دشمنان از ترس پای به فرار می‌گذاشتند، گوئیا که این علی (ع) است که در قلب صفوف دشمنان به حرکت آمده است.

69- زمانی‌که دشمنان، پستی را به مرحله‌ی آخر رساندند، و هر عزیزی ذلیل و هر ذلیلی عزیز می‌شد.

70- در این‌موقع، لشکر دشمن یک حمله‌ی همگانی بر او انجام داد، و شمشیرها و نیزه‌های کوچک و بزرگ، از هرسو باریدن گرفت.

71- امام، چنان حمله‌ای کرد که جمع دشمنان را (همچون گربه‌ها که از صدای برخورد تیغ‌ها فرار کنند) پراکنده ساخت.

72- در اینجا بود که امام را آن‌چنان تیرباران کردند، که از قوای امام، جز اندکی چیزی نماند.

73- پس به حال تشنه، از اسب به زمین افتاد، و بر روی تلهای خاک مسکن گزید.

74- اسبش به سوی خیمه‌ها روانه شد، در حالی‌که این اسب، دیگر آن بزرگمرد حمله‌کننده را بر روی خود نداشت.

75- بانوان مطهّر از خیمه‌ها حسرت‌کنان بیرون آمدند و بر مولا و سرورشان حسین (ع) گریه سر دادند.

76- پس وااسفا، که سکینه پیش اسب آمد، در حالی‌که بر سینه‌ی او بوسه می‌زد چنین می‌گفت:

77- «ای پدر من، تو ماهی بودی که به نورت همه مردم را ارشاد می‌کردی، لکن ماهی که در نهایت کمال، افول کردی و ناپدید شدی.

78- تو بر جهان هدایت همچون چراغی پرتوافکن بودی، لکن هواداران پستی و ذلّت تو را خاموش کردند.

79- ای پدر! تو نوری بودی الهی که تو را خاموش کردند، اما باید دانست که همه کارها به خدا بازمی‌گردد.

80- ای باغ و گلستان مجد و شکوه، تو که رفتی همه گیاهان عزّت و بزرگواری که طراوتی داشتند، پرپر شدند و خشکیدند.

81- سرورا! این داغ تو بر اسلام خیلی سخت است. برای مردم این داغ و سوکی بس بزرگ و شگرف است.

82- آنگاه زینب پیش اسب آمد. در حالی‌که سرگشته و پریشان و اشک بر رخسارش جاری بود.

83- زینب اسب را که خون‌آلود دید و دید که پوشش خود را برافکنده و آغشته به خاک و خونین است.

84- رخ خاک‌آلود را بوسه‌ای زد، و آنگاه از زنان پاک‌سیرت که پیرامون او بودند ناله بلند شد:

85- «ای برادر!» سفارشهایی که محمّد (ص) کرده بود، در میان ما کنار گذاشته شد، و مردم نادان تو را به دشمنی پیغمبر و کینه‌ی او هلاک کردند.

86- ای برادر! وحشیان خاندان امیّه بر ما چیره شدند و بندگان و حرامزادگان بر ما سیادت یافتند.

87- هرگاه پیغمبر و وصیش علی (ع) حاضر بودند، چه دستی جرأت داشت که به سوی تو دراز شود؟

88- آنگاه شمر ملعون، او را- که زانو زده بود، به کنار زد، آن سنگدلی که کفر سراپایش را گرفته و در وجودش ریشه دوانیده بود.

89- و رگ آن تشنه‌ی بزرگوار را برید، و اینجا بود که ریشه‌ها و شاخه‌های مکارم و بزرگواری قطع گردید.

90- رشته‌های استوار اسلام، سست شد، و هدایت نابود گردید، و بزرگمرد جهان معانی و افتخار، زبان از گفتن بربست.

91- فرشتگان و جن و انس، همه بر او نوحه سرودند. نزدیک بود که دریاهای هفتگانه به رسم اشک بر وی سرازیر شوند.

92- پهنه‌ی زمین گسترده را زلزله گرفت، و کوهها و بیابانها به جنبش آمدند.

93- جهان پست، پرده‌های عزّت را بدرید و دل کاینات به درد آمد.

94- فسوس بر آن دیاری که آن تن پاک بر خاک افتاد. و سرش بإلّای نیزه‌ها به حرکت آمد.

95- خدا می‌داند که چه مصیبت بزرگی دامن مردم را گرفت. و چه سوک عظیمی جهان اسلام را در خاموشی و بی‌قدری فرو برد.

96- و این مصیبتی چنان بزرگ است که بر زمینیان، سخت بزرگ و بر آسمانیان سنگین و غیر قابل تحمل است.

97- فرزندان پیامبر و خاندان وحی، در خاک کربلا برهنه و داغدیده‌اند، لکن خاندان «حرب» د[۶] در کاخها آرمیده‌اند.

98- و شگفتا که یزید بر تخت خلافت تکیه زده، و حسین بر خاک کربلا کشته شده است.

99- فرزند پیامبر- پیشوای امت و سرور همه انبیا- با لب تشنه، مظلومانه به قتل رسیده است.

100- او سلاله‌ی پیامبر برگزیده و حبیب خدا و فرزند فاطمه (س) است، و کجا چنین بزرگانی همانند دارند؟

101- به راستی که چه نیکو گفته است شیخ بزرگوار و صاحب معالی «علی حلّی»؛ و با این شعر خود، فضیلت بزرگ به دست آورده است. آنجا که گوید:

102- (در میان مردان بزرگ، هیچ جدّی به کمال محمد (ص) نیست؛ و در میان بانوان هیچ زنی به پایگاه حضرت فاطمه (س) نیست.) [۷]

103- بر حسین (ع)، این افتخار بس که چنان جدّی و چنان پدر و مادری دارد، که بنیاد و ریشه‌ی هر بزرگواری و افتخار هستند.

104- ای مولا و پیشوای حق! سیل اشک از دیدگانم خشک نخواهد شد، و اندوه، و سوگم مدام سنگینی خواهد کرد و هرگز تخفیف نخواهد یافت.

105- نه حلقه‌ی دیدگانم از سرشک غم خشک خواهد شد، و نه آتش اندوه هم لحظه‌ای کاستی خواهد گرفت.

106- اگرچه «صبر جمیل» در نظر ما زیبا و جمیل است، اما همین صبر جمیل، بر مصیبت تو، جمیل و زیبنده نیست.

107- من در عزای تو، بر اسلام و هرچه مجدد و بزرگواری است، تسلیت می‌گویم. اندوه اسلام و بزرگواران عالم درباره‌ی تو اندوه جاودانه است.

108- ای شترسواران و ای کاروانیانی که از کربلا گذر می‌کنید، در این دیار درنگ کنید و طوافی به جای آورید و بگویید:

109- «ای فرزند پاک پیامبر هدایت محمد (ص)! ای کسی که سلاله‌ی علی و فاطمه‌ی بتولی!

110- ای سرور همه آفریدگان، ای کسی‌که همه‌ی درفش‌ها به سوی زیارت او برمی‌گردند.

111- هرگاه روزی بنی امیه مقام تو را ندانست، چه باک که قدر و مقام تو پیش آفریدگار، بزرگ است.

112- هرگاه احوال روزگار، تو را در دیار غربت افکند، چه باک که در سرای افتخار جاوانه آرمیده‌ای.

113- هرگاه جامه از تن پاک تو کندند، فردا است که از لباس دیبا و حریر بهشتی بر تن خواهی داشت.

114- هرگاه شما خاندان را سختی گرمای نیمروز از پای درآورد، اهمیّتی ندارد، زیرا شما در بهترین مساکن بهشت خواهید آرمید.

115- و هرگاه شما را از آشامیدن آب فرات بازداشتند، در بهشت از شراب سلسبیل سیراب خواهید شد».

116- ای مولای من! همه آرزوهای من بر امید پیروزی و نصرت شما بسته و دل من بر مهر و ولای شما اهل بیت گرویده است.

117- مدتی که برای گرفتن انتقام خون شما گذشته، بسی طول کشیده است؛ آیا وقت آن نرسیده که این ستم بزرگ، از زمین برداشته شود؟

118- این آتش تفته‌ی دل، کی فرو خواهد نشست؟ و این دل رنجور داغدیده و سوگوار کی بهبود خواهد یافت.

119- چه‌وقت این شکست‌ها، در سایه‌ی دولت پیروزمند عدل‌وداد، جبران خواهد شد، دولتی پیروزنشان که به امن و سعادت رهنمون است.

120- چه هنگام بساط عدل مهدی «عج» گسترده و بساط ظلم و بیداد به کلی برچیده خواهد شد، و کینه و دشمنی نابود خواهد گردید؟

121- آن هنگام است که دین آل محمّد (ص) پیروز و کفر خوار و سرنگون خواهد شد.


1- فروع قریضی فی البدیع أصول‌لها فی المعانی و البیان أصول

2- و صارم فکری لا یفلّ غراره‌و من دونه العضب الصّقیل کلیل

3- سجیّة نفسی انّها لسخیّةتمیل إلی العلیاء حیث أمیل

4- فلا تعدلی یا نفس! عن طلب العلاو یا قلب لا یثنیک عنه عذول

5- ففی ذروة العلیاء فخر و سؤددو عزّ و مجد فی الأنام و سول

6- خلیلیّ ظهر المجد صعب رکوبه‌و لکنّه للعارفین ذلول

7- جمیل صفات المرء زهد و عفّةو أجمل منها أن یقال فضیل

8- فلا رتبة إلّا و للفضل فوقهامقام منیف فی الفخار أثیل

9- فللّه عمر ینقضی و قرینه‌علوم و ذکر فی الزّمان جمیل

10- تزول بنو الدّنیا و إن طال مکثهاو حسن ثناء الذّکر لیس یزول

11- فلا تترکنّ النفس تتبّع الهوی‌تمیل و عن سبل الرّشاد تمیل [۸]


1- فروغ چکامه‌ی من، در بدیع، اصول شمرده می‌شود. و سخن من، ریشه در معانی و بیان دارد.

2- لبه‌ی تیز شمشیر فکرتم، هرگز کند نمی‌شود و دگر تیغ‌ها، در کنار تیغ اندیشه‌ام کند هستند.

3- خویی که در جانم ریشه دارد، داد و دهش است، و جانم را به هرسو که خواهد می‌کشد.

4- ای نفس! هرگز از طلب معانی باز نایست، و ای دل! مبادا که ملامتگر، تو را از این آرمان به بیراهه بکشاند.

5- در این اوج کرامت، می‌توان احساس افتخار و سروری کرد، و به عزّ و مجد و بزرگواری نایل شد.

6- ای دوست! سوار شدن بر پشت مجد و بزرگواری سخت دشوار است، لکن این مرکبی است که بر عارفان راه، رام می‌شود.

7- زهد و عفت، زیباترین اوصاف آدمی است؛ و زیباتر از آن اینکه بگویند صاحب فضل است.

8- هیچ مرتبه‌ای نیست، جز اینکه در میان مفاخر، فضل در آن میان مقام شامخی دارد.

9- چه خوش است آن زندگانی که در کنار آن، دانش و نام نیک در صفحه‌ی روزگار جلوه‌گری کند.

10- شیفتگان دنیا، اگرچه روزگار درازی کامرانی کنند، سرانجام از بین می‌روند، لکن نام نیک از جریده‌ی روزگار سترده نمی‌شود.

11- هرگز پیروی از نفس و هوای نفس مکن، چراکه تو را از راههای هدایت منحرف می‌سازد.

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. الغدیر؛ ج 11، ص 209 و 210.
  2. همان؛ ص 203- 209.
  3. اشاره به القاب «مزمّل» و «مدثّر»
  4. اشاره به آیه 4، سوره‌ی قلم، «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ».
  5. اشاره به روایت مشهور نبوی: «انا مدینة العلم و علیّ بابها»: من شهر علمم و علی دروازه آن است.
  6. خاندان حرب: بنی امیّه، حرب بن امیّه جدّ اعلای بنی امیه و پدر ابو سفیان است.
  7. این بیت از لامیه‌ی شیخ علاء الدّین علی حلّی است.
  8. ادب الطف؛ ج 4، ص 224.