حزنى بروجردى

نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۴۱ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)
حُزنى بروجردى
نام اصلی ملا ابراهیم بروجردی
پدر و مادر ملا محمد على از شعراى دوره ناصرى
مرگ 1296 ه.ق
پیشه شاعر
سبک نوشتاری سبک عراقى
تخلص «حزنى»




زندگینامه

نامش ملا ابراهیم تخلص شعرى‌اش (حزنى) فرزند ملا محمد على از شعراى دوره ناصرى است. مؤلف تذکره حسین حزین در شرح حال او نوشته است:

«حزنى، ملا ابراهیم فرزند ملا محمد على مردى دانشمند و ادیب بود. چندى در دیار نهاوند زیستن گرفت سپس به شهر خود برگشت. او در حدود سال هزار و دویست و نود و شش در روزگار ناصر الدین شاه چشم از جهان پوشیده...»[۱]

سبک شعرى

از تنها مثنوى ماتمى او در رثاى سالار شهیدان که در تذکره حسین حزین آمده مى‌توان دریافت که وى شاعرى فاضل، نکته‌سنج و اهل عرفان بوده و در سبک عراقى طبع‌آزمایى مى‌کرده و با روش بیانى عمان سامانى آشنا بوده است.

دامنه تاثیر آثار عاشورایى

حزنى بروجردى را باید از شعراى پیشگامى دانست که با «قرائت عرفانى» از فرهنگ عاشورا آفاق جدیدى را در قلمرو گسترده شعر عاشورا در زبان فارسى نشان داده‌اند. صفى اصفهانى در زبدة الاسرار خود و عمان سامانى در گنجینة الاسرار خود همین خط فکرى را ترسیم کرده و به تبین عرفانى حادثه کربلا همت گماشته‌اند. اینان بر این باورند که باید ریشه حادثه خون‌نگار عاشورا و آن چه را که در عالم ناسوت به منصه ظهور و بروز درمى‌آید در «عالم ذر» جستجو کرد و دست تواناى خداوندى و مشیت الهى را در صحنه صحنۀ کربلا به تماشا نشست.

این حرکت را باید به عنوان یک حرکت معرفتى در شعر عاشورا تلقى کنیم و پیشگامان این حرکت را بستاییم که به قرائت تاریخى و اساطیرى و ماتمى از فرهنگ عاشورا بسنده نکرده و با دید عرفانى برخاسته از جهان‌بینى توحیدى نیز به این واقعه بى‌نظیر نگریسته‌اند و انگیزه‌هاى معرفتى والایى را در تبیین عرفانى آن دنبال کرده‌اند.

برگزیده آثار عاشورایى

از حزنى بروجردى یک مثنوى عاشورایى بر جاى مانده و در آن جریان به میدان رفتن حضرت سید الشهداء (ع) را عارفانه و با لحنى حماسى به تصویر کشیده است:

ساز کرد اندر بدن آلات جنگ بهر جانبازى کمر را بست تنگ
شعله‌آسا بر میانش ذو الفقار آفتابى بود در نصف النهار
بود شمشیرش عیان بر شکل «لا» آیتى بود آن به نفى ماسوا
جوشنش از حلقه گیسوى حور ظاهر از هر حلقه‌اش صوت زبور
بر کفش از شاخه طوبى سنان جسم سوز و چشم دوز و جان ستان
بود ظاهر در بر و دوشش کمان همچو قوس اللّه اندر آسمان
ذو الجناح عشق را بنهاد زین تنگ بربستش ز زلف حور عین
موسى‌یى بر طور سینا شد عیان یا چو نور کردگار لم یزل
یا که نور کردگار لم یزل در تجلى گشت باز اندر جبل
فاش گویم: شد عیان بى‌پرده یار سرِّ «کنتُ کنز» گردید آشکار
زمرۀ سبّوحیان از خود خجل جمله از«نحن نُسبِّح»منفعل
گشت سرّ «انّى اعلم» آشکار کشف «ما لا تعلمون» از کردگار
جمله اندر قول «لا علم لنا» «ربّنا الاّ بما علّمتنا»
عرشیان را سر به زیر پر همه فرشیان را لرزه بر پیکر همه
انبیا سرگرم از سوداى او اولیا لا گشته از الاّى او
رفته از سر هوش و از دل‌شان قرار کاین چه شورست و چه عشق است و چه کار؟
جذبه شوق ملاقات اله مى‌کشیدش تا میان قتلگاه [۲]

منابع

  • محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 319-321.

پی نوشت

  1. ص 238.
  2. دامنه تاثیر آثار عاشورایىهمان،ص 238 و 239.