جون

نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۱۴:۴۶ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «غلام سیاه ابو ذر غفارى که در کربلا به شهادت رسید.جون بن حوّى پس از شهادت مولای...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

غلام سیاه ابو ذر غفارى که در کربلا به شهادت رسید.جون بن حوّى پس از شهادت مولایش ابو ذر،به مدینه برگشت و در خدمت اهل بیت در آمد.ابتدا خدمت امیر المؤمنین«ع»بود.سپس در خدمت امام حسن و امام حسین«ع»و بالأخره در خدمت امام سجاد«ع»بود.در سفر کربلا،از مدینه همراه امام تا مکّه و از آنجا به کربلا آمد.چون به اسلحه‌سازى و اسلحه‌شناسى آشنا بود،به نقل ابن اثیر و طبرى،شب عاشورا هم در کربلا به کار اصلاح سلاحها اشتغال داشت.با آنکه سنّ او زیاد بود،ولى روز عاشورا از سید الشهدا«ع»اذن میدان طلبید.امام او را رخصت داد تا برود و آزادش کرد.ولى او با اصرار،مى‌خواست در روزهاى شادى و غم و راحت و رنج،از خاندان پیامبر جدا نشود.

به امام حسین«ع»عرض کرد:گرچه نسبم پست و بویم ناخوش و چهره‌ام سیاه است،ولى مى‌خواهم به بهشت روم و شرافت یابم و رو سفید شوم.از شما جدا نمى‌شوم تا خون سیاهم با خونهاى شما آمیخته شود.پس از نبرد،وقتى بر زمین افتاد،امام خود را به بالین او رساند و چنین دعا کرد:خدایا!رویش را سفید و بویش را معطّر کن و او را با نیکان محشور گردان«اللّهم بیّض وجهه و طیّب ریحه و احشره مع الأبرار و عرّف بینه و بین محمّد و آل محمّد» [۱] به دعاى امام،بویش معطّر گشت.امام باقر«ع»از امام سجاد«ع»روایت مى‌کند که پس از عاشورا که مردم براى دفن کشته‌ها به میدان مى‌آمدند(و بنى اسد براى دفن شهدا آمدند)،پس از ده روز،بدن جون را در حالى یافتند که بوى مشک از آن به مشام مى‌رسید. [۲]

رجزهاى مختلفى براى جون نقل شده است.از جمله:

کیف ترى الکفّار ضرب الأسود بالسّیف ضربا عن بنى محمّد اذبّ عنهم باللّسان و الید ارجو به الجنّة یوم المورد [۳]

که نشان دهندۀ عمق بینش او در شناخت ولاى آل البیت و جبهۀ کفر امویان و دفاع همه‌جانبۀ او از خاندان رسالت است. [۴]


گرچه نژادى پست دارم،سربلندم کز جان به قرآن و به عترت پایبندم سر مشق عزّت از ابو ذر برگرفتم درس غلامى را ز قنبر برگرفتم غیر از تو اى جان جهان،مولا ندارم از دادن جان در رهت پروا ندارم من ریزه خوار خوان احسان شمایم پیوسته سر بر خطّ فرمان شمایم صد بار اگر جان در رهت بسپارم اى دوست حاشا که دست از دامنت بردارم اى دوست من چون ابو ذر باخبر از راز عشقم در جانفشانى کمترین سرباز عشقم بر سینۀ من دست ردّ مگذار،مولا از چهرۀ جان پرده‌ام بردار،مولا بگذار خونم بوى مشک ناب گیرد روى سیاهم جلوۀ مهتاب گیرد [۵] در چشمه سار عشق تو شویم رخ سیاه هر چند از تبار شبم،با سپیده‌ام با آنکه رو سیاهم و شرمنده‌ات،ولى من از کرامت تو سخنها شنیده‌ام عمریست خانه زاد توام،رخ ز من متاب من دل ز هر چه غیر تو باشد،بریده‌ام [۶]



جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، معارف، ج1، ص 131-132.

  1. همان،ج 4،ص 297،انصار الحسین،ص 65،بحار الأنوار،ج 45 ص 22.
  2. بحار الأنوار،ج 45،ص 23،معارف و معاریف،ج 2،ص 634.
  3. اعیان الشیعة،ج 4،ص 297.
  4. دربارۀ جون،کتاب«جون،مسک للزّنوج»تألیف:محمد رضا عبد الأمیر انصارى.نشر:بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى،منتشر شده است(کیهان فرهنگى،سال 10 شمارۀ 3 ص 45).
  5. احد ده بزرگى،«شب شعر عاشورا»،شمارۀ 7،ص 138(تلخیص شده)،این کتاب،مخصوص سروده‌هایى پیرامون على اکبر«ع»و جون است.
  6. رسول زاده.