تباکى

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۵۱ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تباکی، خود را به گریه زدن، خود را گریان نشان دادن، خود را شبیه گریه‌کننده ساختن، حالت گریه به خود گرفتن است.

تباکی در عزای امام حسین(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در راه احیاى عاشورا و سوگوارى بر عزاى حسین (ع)،هم گریستن، هم گریاندن و هم حالت گریه داشتن ثواب دارد. حتّى اگر کسى نگرید یا گریه‌اش نیاید، گرفتن این حالت، هم در خود شخص حالت اندوه و تحسّر ایجاد مى‌کند، هم به مجلس عزا، چهره و رنگ غم مى‌بخشد. تباکى، همسویى با داغداران سوگ عاشوراست و مثل گریستن و گریاندن است.

تباکی در احادیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در حدیث امام صادق (ع) است:

«من انشد فى الحسین شعرا فتباکى فله الجنّة» [۱]

هر که دربارۀ حسین، شعرى بگوید و تباکى کند، بهشت براى اوست.

در حدیثى هم که سید بن طاووس نقل کرده، چنین است:

«من تباکى فله الجنّة» [۲]

و در حدیث قدسى آمده است:

«یا موسى! ما من عبد من عبیدى فى ذلک الزّمان بکى او تباکى و تعزّى على ولد المصطفى الاّ و کانت له الجنّة ثابتا فیها» [۳]

اى موسى هر یک از بندگانم که در زمان شهادت فرزند مصطفى (ص) گریه کند یا حالت گریه به خود گیرد و بر مصیبت سبط پیامبر تعزیت گوید، همواره در بهشت خواهد بود.

البته غیر از تباکى در مصیبت ابا عبد اللّه الحسین (ع)، حالت گریه به خود گرفتن در مناجات و دعا و از خوف خدا نیز مطلوب است و این از نمونه‌هاى روانى تأثیر ظاهر در باطن است. رسول خدا (ص) در این زمینه به ابو ذر غفارى فرمود:

«یا ابا ذر! من استطاع ان یبکى فلیبک، و من لم یستطع فلیشعر قلبه الحزن و لیتباک،انّ القلب القاسى بعید من اللّه»[۴]

هر که مى‌تواند گریه کند، پس بگرید و هر که نتواند، پس در دل خویش حزن قرار دهد و تباکى کند، همانا قلب قساوت گرفته، از خداوند دور است. امام صادق (ع) دربارۀ گریه بر گناه خویش و از خوف خدا مى‌فرماید:

«ان لم یجئک البکاء فتباک، فان خرج منک مثل رأس الذّباب فبخّ بخّ»[۵]

اگر گریه‌ات نمى‌آید، خود را به حالت گریه در آور، پس اگر به اندازۀ سر مگسى اشک بیرون آمد، پس مرحبا به تو.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. بحار الأنوار،ج 44،ص 282.
  2. همان،ص 288.
  3. مستدرک سفینة البحار، نمازى شاهرودى، ج 7، ص 235.
  4. مکارم الأخلاق، طبرسى، ص 462؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 79.
  5. بحار الأنوار، ج 90، ص 344.