المؤید فی الدین‌

نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.

الموید فی الدین، از شعرای عرب زبان است.

المؤید فی الدین‌
زادروز ۳۹۰ ه. ق.
شیراز
مرگ ۴۷۰ ه. ق.
پیشه دانشمندی یگانه و شخصیتی ممتاز و برجسته، نام‌آوری از رجال علم و ادب و نابغه‌ای در علوم عربیّت و شاعری دستی توانا
کتاب‌ها «مجالس المؤیدیه»، «دیوان المؤید»، «سیرة المؤید» و «شرح المعاد»

زندگینامه

هبة اللّه موسی بن داود شیرازی، المؤید فی الدّین، داعی الدعاة، دانشمندی یگانه و شخصیتی ممتاز و برجسته، نام‌آوری از رجال علم و ادب و نابغه‌ای در علوم عربیّت است. اگرچه در سرزمین فارس دیده به جهان گشوده و در همان سامان بالید، لکن بهره‌ی وافری از لغت عرب برده و در شعر و شاعری دستی توانا یافته است.

از ابتدای جوانی، مبلّغ مرام و مسلک فاطمیان بوده و در راه تبلیغ، گامهای وسیعی برداشته و در راه عقیده‌اش شدائد و سختی فراوان دیده اما همواره رنج و بلا را به جان می‌خرید و در تبلیغ مرام و مسلک خود هرگونه مصیبتی را ناچیز می‌شمرد.

وی به سال ۳۹۰ ه. ق. در شیراز متولد شد. و همانجا نشو و نما یافت و در سال ۴۲۹ هجری راهی اهواز گشته و پس از آن به حلّه و مصر سفر کرد و تا پایان عمر که به سال ۴۷۰ هجری بود در آنجا زیست.

آثار

الموید فی الدین چند اثر علمی از خود به جای نهاده که گواه قدرت او در بحث و مناظره، وفور اطلاعات او در مسائل و احکام و عمق دانش و بینش او در معرفت نکته‌ها و اسرار کتاب و سنت است. تألیفات او عبارتند از: «مجالس المؤیدیه»، «دیوان المؤید»، «سیرة المؤید»، «شرح المعاد» و ...

شرح‌حال شاعر به قلم خود در کتابی به نام سیره بین سالهای ۴۲۹- ۴۵۰ نوشته شده که در مصر به چاپ رسیده است. [۱]

نمونه شعار

۱- نکسوا ویلهم ببابل جهراجمل ذا وراءها تفصیل

۲- أهل بیت علیهم نزل الذّکرو فیه التّحریم و التّحلیل

۳- هم أمان من العمی و صراطمستقیم لنا و ظلّ ظلیل [۲]


۱- وای بر آنها، که در نینوا، اساس دین را واژگون نمودند، این مجملی گواه بر حدیث مفصّل است.

۲- اینان خاندانی هستند که قرآن بر آنان با احکام حلال و حرام، نازل شد.

۳- آنان درمان کوری و جهالت هستند و در راه راست، سایه‌ی گسترده‌ای بر سر همگانند.

منابع

پی نوشت

  1. الغدیر؛ ج ۴، ص ۳۰۸ و ۳۰۹.
  2. الغدیر؛ ج ۴، ص ۳۰۵.