خسرو احتشامی
خسرو احتشامی هونهگانی فرزند علی محمد در سال 1325 ه. ش در هونهگان از روستاهای سمیرم سفلی در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در اصفهان گذراند وی بخشی از تحصیلات عالیهی خود را در کشور هندوستان و مابقی را در شهرستان اصفهان در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ به اتمام رساند.
احتشامی سرودن شعر را از دوران دبیرستان شروع نمود و تحت تأثیر آموزشهای پدر بزرگ مادری خود که فردی شاعر و هنرمند بود نخستین جوانههای اشتیاق به شعر در وجودش شکوفا شد.
بیشتر همّ این غزلسرای فرهیخته مصروف شناخت شعر پژوهش هنری و تحقیق ادبی گردیده است. علاوه بر غزلیاتی که در جُنگهای معاصر به چاپ رسیده مقالات پراکندهای هم در مطبوعات کشور از وی نشر یافته است.
از خسرو احتشامی تاکنون کتابهای زیر چاپ و منتشر شده است:
«در کوچه باغ زلف»، «اصفهان در شعر صائب»؛ «امشب صدای تیشه» که درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی، «باغهای چوبی» جمال شناسی پنجرههای رنگین ایرانی، «افسانه اصفهان آبی» که مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است. «غزل بانو» سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران.
خسرو احتشامی دو کتاب در دست چاپ دارد: «شکوه علوی در تغزل صفوی»، که 14 قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین میباشد و دیگر «غزل مردان اصفهان» که غزلیات 53 نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمعآوری شده است.
احتشامی از شاعران غزلسرا محسوب میشود که گاهی قصیده نیز میگوید و در کنار آن در شعر نو نیز طبعآزمایی نموده که مجموعهای از اشعار نو نیز در دست چاپ دارد.
خسرو احتشامی هم اکنون به عنوان مدرس در دانشگاه شیخ بهایی اصفهان مشغول تدریس است.
روح تشنگی:
ای بسته بر زیارت قدّ تو، قامت آب | شرمندهی محبت تو، تا قیامت آب | |
در ظهر عشق، عکس تو لغزید در فرات | شد چشمهی حماسه ز جوش شهامت آب | |
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت | اوج گذشت دید و کمال کرامت آب | |
بر دفتر زلالی شط، خطّ لا کشید | لعلی که خورده بود، ز جام امامت آب | |
ترجیع درد را، ز گریزی که از تو داشت | سر میزند هنوز به سنگ ندامت آب | |
سوگ تو را ز صخره چکد، قطرهقطره رود | زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب | |
از ساغر سقایت فضلت، قلم چشید | گسترد، تا حریم تغزّل ز عامت آب | |
زینب حسین را به گل سرخ خون شناخت | بر تربت تو بود نشان و علامت آب | |
از جوهر شفاعت تیغت، بعید نیست | گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت آب | |
آمد به آستان تو گریان و عذرخواه | با عزم پای بوسی و قصد اقامت آب | |
میخوانمت به نام ابو الفضل و، شوق را | در دیدگان منتظرم، بسته قامت آب [۱] |
آفتاب شعله پوش:
گیسوی خورشید میلغزید روی خیمهها | خون و آتش میتراوید از سبوی خیمهها | |
آب، پشت تپّهها، میشست زخم دشت را | از شرار تشنگی پر بو جوی خیمهها | |
آسمان، آرام در شطّ شقایق مینشست | ارغوان میریخت در جام وضوی خیمهها | |
شهریار عشق، در گرم بیابان خفته بود | اسب، با زین تهی میرفت سوی خیمهها | |
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد | آفتابی شعلهپوش از روبروی خیمهها | |
شیههی خونین شنید و از حرم بیرون دوید | شوق را، عرشی غزال آیه بوی خیمهها | |
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه | خاک شد با گام رجعت آرزوی خیمهها | |
ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند | بال میزد بغض عصمت در گلوی خیمهها [۲] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1424-1425.