گلشن شیرازى
زندگینامه
نامش میرزا محمد على،تخلص شعرىاش«گلشن»از طایفۀ زنگنه و زادگاهش شیراز است.
از شعراى دورۀ قاجاریه است و در زمان فتحعلى شاه مىزیسته است.
حاج على اکبر نواب شیرازى متخلص به«بسمل»که تذکرۀ دلگشاى خود را از سال 1237 تا 1240 ه.ق جمعآورى و تدوین کرده در بوستان دوم آن از گلشن شیرازى یاد کرده و دربارۀ او مىنویسد:
«...شاعرى است سخندان و دیوانش گلستانى مالامال از گلهاى الوان،و از علوم رسمى با بهره و در فن عروض شهره،قواعد شعرى را نیکو دانستى و در ریاضیات بذل جهدش چندان که توانستى اکثر با اصحاب معرفت نشستى...در مدیح ائمۀ طاهرین قصاید رنگین گفته و در مصائب سید شهدا درهاى گرانبها سفته دو دوازدهبند:یکى بر نظم قوافى و ردیف محتشم کاشى و دیگرى بر قوافى دیگر از گلشن طبعش شکفته...اکثر با فقیر جلیس و در حجره یار و انیس بود.در سنۀ هزار و دویست و(اندى)به نداى کل نفس ذائقة الموت،عالم فانى را بدرود نموده،صاحب دیوان است....» [۱]
سبک شعرى
آثار معدودى که از وى باقى مانده است،بر سبک عراقى استوار مىباشد و در انواع قالبهاى شعرى از همین شیوۀ بیانى استفاده کرده است.
دامنۀ تأثیر آثار عاشورایى
با اینکه گلشن شیرازى داراى دو دوازدهبند ماتمى در رثاى سالار شهیدان بوده است،ولى به خاطر آنکه در دسترس قرار نداشته،مورد عنایت اهل فن قرار نگرفته است و در تذکرۀ دلگشا نیز ابیات منتخبى از این دو ترکیببند آمده و از چند و چون این دو اثر اطلاع چندانى به دست نداده است.
برگزیدۀ آثار عاشورایى
فرازهایى از چهاربند اثر ماتمى او را که به اقتفاى محتشم کاشانى در رثاى سالار شهیدان سروده شده،عینا از تذکرۀ دلگشا نقل مىکنیم:
در عالم این مصیبت عظمى چه ماتم است؟ کز فرش خاک،غلغله تا عرش اعظم است چرخ بلند پایه به این رفعت و شکوه رویش چراست نیلى و پشتش چرا خم است؟ افتاد در زمانه عجب شورشى،مگر آغاز روز محشر و انجام عالم است؟! یا از براى ماتم شاه جهانیان در هر دلى ز خلق جهان،صد جهان غم است محشر به پاى خاست چو سبط نبى فتاد از پشت ذو الجناح به میدان کربلا داد از دمى که رفت ز بیداد دیو و دد بر باد فتنه،تخت سلیمان کربلا کاش آن زمان که گشت نگون شه ز ذو الجناح از توسن فلک،شه خاور نگون شدى کاش آن زمان که خانۀ گردون اساس دین ویران ز صَرصَر ستم خصم دون شدى یا چون زمین،اساس فلک آمدى به زیر یا چون فلک،اساس زمین واژگون شدى این بالزن هماى همایون،حسین توست این شاهباز پرزده در خون،حسین توست این شاه بىقرین که ز تیغ سپاه کین رنگین ز خون او شده هامون،حسین توست این شاخ گل که از بدن چاک چاک او پیکان چو غنچه آمده بیرون،حسین توست [۲]
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 351-352.
- ↑ تذکرۀ دلگشا،حاج على اکبر نواب شیرازى(بسمل)،با تصحیح و تحشیۀ دکتر منصور رستگارى فسائى،چاپ اول (انتشارات نوید،تهران،1371)،ص 593 و 594.در نسخه بدل تذکرۀ دلگشا سال درگذشت وى به سال 1200 آمده که اشتباه است زیرا سال تولد مؤلف این تذکره 1187 ه.ق بوده و در سال 1200 ه.ق بیش از 13 سال نداشته و در این شرایط سنى نمىتوانسته با گلشن شیرازى جلیس و انیس باشد.
- ↑ همان،ص 597 و 598.