شاه داعی شیرازی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سید نظام الدّین محمود بن حسن الحسنی ملقّب به داعی الی اللّه یا شاه داعی از نوادگان داعی صغیر، چهارمین امیر سلسله‌ی علویان طبرستان است. او به سال 810 ه ق. در شیراز متولّد شد. در جوانی مسافرتهای بسیار کرد و با مشایخ سلسله‌های مختلف ارتباط پیدا کرد و دست ارادت به شیخ مرشد الدّین ابو اسحاق بهرانی (م 85 ه ق) داده و مدتی نیز در محضر شاه نعمت اللّه ولی در کرمان گذرانده است.

انتساب داعی به سلسله‌ی نعمت اللهیه او را از ارتباط با سایر سلاسل باز نداشت و نسبت به سلسله‌ی قادریه نیز تمایلاتی نشان داد.

مدت سی سال در شیراز به وعظ اشتغال داشت. شاه داعی با آنکه شافعی مذهب بود امّا مانند مرشد خود شاه نعمت اللّه ولی نسبت به اهل بیت و ائمه اطهار (ع) اظهار علاقه‌ی خاص داشت. اشعار وی بیشتر فارسی است اما گاه ملمع و ابیات عربی نیز در آن به چشم می‌خورد.

قصاید، ترجیعات و غزلیات او بیشتر به سبک سعدی و امیر خسرو دهلوی است. اما مثنویاتش به سبک نظامی و امیر خسرو سروده شده است. در دیوانش مناقب و مدایح ائمه فراوان به چشم می‌خورد.

از شاه داعی آثار نظم و نثر فراوان به جا مانده که از جمله‌ی آنها است: مثنوی‌های ششگانه مشهور به «ستّه‌ی داعی»، «دواوین»، «ساقی نامه» و 16 رساله به نثر. شانزده رساله داعی و دیوان اشعار او به کوشش دکتر دبیر سیاقی در 2 جلد به چاپ رسیده است. او در شعر هم «داعی» تخلص می‌کرد و هم «نظامی».

شاه داعی در سال 870 هجری در شیراز درگذشت. آرامگاه او در آنجا زیارتگاه مردم است. [۱]


خواجه عالم امام المرسلین‌ آن که زو با زیب شد دنیا و دین
با چنین تمکین حکم و اصطفا خوش نشسته بود روزی مصطفی
نزد او شهزادگان در انبساط هر دو را از التفات او نشاط
این یکی دُرّ حسن، دُرّ ثمین‌ وان دگر گوهر، حسین نازنین
زاده این دو گوهر، این دو سرفراز از علی و فاطمه در بحر راز
بوده جدّ خویش را منظور چشم‌ هر دو را می‌داشت همچون نور چشم
سوی ایشان داشت خواجه دیدگان‌ کآب گشت از دیدگان او روان
سایلی گفتا چو خواجه می‌گریست‌ یا رسول، این گریه‌ی دلسوز چیست؟
چون نگریم؟ گفت کآمد جبرئیل‌ آن که از حضرت مرا او شد دلیل
گفت با من گرچه خواهی شد ملول‌ می‌کنم القا حدیثی ای رسول
گرچه این هر دو جگر گوشه‌ی تواند ملجأ امّت به محشر این دواند
امتّت خواهند کشتن‌شان دریغ‌ این به زهر و آن یک دیگر به تیغ
امّتان بی‌وفا را بین که چون‌ این دو گوهر را روا دارند خون
چون نگریم کاین دو جان روزگار هر دو خواهند کشتن زار زار؟
چون نگریم کاین دو، روزی از قضا می‌دردشان چنگل سگ‌زاده‌ها
لیک با حکم خدایی چاره نیست‌ گرچه دل، الّا که پاره‌پاره نیست


آنان که دیده حاصل دنیا و دین، حسین‌ گریند بر امام زمان و زمین، حسین
یاد آورید خون که روان کرده‌اند چون‌ از گردن وز حنجره‌ی نازنین، حسین
از زعم خویش دعوی اسلام کرده‌اند وانگه شهید کرده و کشته چنین، حسین
فریاد و ناله می‌کند و یاد می‌کند کافر به گریه در طرف روم و چین، حسین
ای مصطفی که خفته‌ای امّا نخفته‌ای‌ از روضه سر برآور و بدین‌سان ببین، حسین
«داعی» بگو که قاتل او روز رستخیز از فعل شوم خود به کجا آورد گریز


منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 783-784.

پی نوشت

  1. لغت نامه دهخدا. تاریخ ادبیات در ایران؛ ج 4، ص 333. دیوان شاه داعی شیرازی؛ مقدمه با تخلیص.