منصور نمری‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ آوریل ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۳۵ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «منصور بن سلمة بن زبرقان از طایفه‌ی نمر بن قاسط نزاری بود. کنیه‌ی او ابو الفض...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

منصور بن سلمة بن زبرقان از طایفه‌ی نمر بن قاسط نزاری بود. کنیه‌ی او ابو الفضل الشاعر الجرزی البغدادی بود. وی از خواصّ بارگاه هارون الرّشید بوده ولی در باطن به اهل بیت (ع) عشق می‌ورزید. او از دیگر شاعران عزادار حسین (ع) در این عصر است، و باوجود قرابت با هارون الرّشید شیفته‌ی اهل بیت پیامبر (ص) است.

در کتاب «نسمة السحر بذکر من تشیع و شعر» از گروهی از علمای زیدیه نقل شده است: او شیعه بوده است و در مدح هارون الرّشید از باب توریه به علی (ع) نظر داشته و اشاره به حدیث مشهور «أما ترضی تکون منّی بمنزلة هارون من موسی [۱] » کرده است.

او در مدح خلافت و خلفاء نیز تقیّه می‌کرده است و تلویحا به خلفای بر حقّ الهی و اهل بیت نظر داشته است. وقتی شعر معروف او در رثای حسین (ع) به گوش هارون رسید [۲] دستور به قطع زبان و قتل او را به یکی از کارگزارانش به نام «ابو عصمة» داد. هنگامی‌که ابو عصمة به دروازه‌ی شهر «رقه» رسید مشاهده کرد که منصور نمری از دنیا رفته و جنازه‌ی او به سمت گورستان حرکت داده می‌شود.

منصور نمری حکومت عبّاسیان را استمرار حاکمیت بنی امیه می‌شمارد و انتقام از اینها را انتقام از آنها می‌داند چراکه موضعگیری هر دو حکومت در برابر خاندان پیامبر (ص) یکسان است. منصور نمری به سال 190 ه. ق. درگذشت. [۳]


1- و قد شرقت رماح بنی زیادبریّ من دماء بنی الرسول

2- برئنا یا رسول اللّه ممن‌أصابک بالأذاة و بالذحول

3- ألا یا لیتنی وصلت یمینی‌هناک بقائم السیف الصقیل

4- فجدت علی السیوف بحرّ وجهی‌و لم أخذل بنیک مع الخذول [۴]


1- نیزه‌های بنی زیاد آنقدر از خون فرزندان رسول خدا (ص) نوشیدند که گلوی آنها گرفت.

2- ای رسول خدا، من از تمام کسانی‌که تو را آزردند و به کین و دشمنی تو برخاستند، بیزارم و از آنان تبرّی می‌جویم.

3- ای کاش من در آنجا بودم و (در یاری تو) شمشیر برّان به دست می‌گرفتم.

4- و با چهره‌ای گشاده خود را سپر شمشیرها قرار می‌دادم و هرگز مانند دیگر مردم نمی‌شدم و نمی‌گذاشتم که فرزندان تو را خوار کنند.


1- متّی یشفیک دمعک من همول‌و یبرد ما بقلبک من غلیل؟!

2- ألا یا ربّ ذی حزن تعایابصبر فاستراح الی العویل

3- قتیل ما قتیل بنی زیادألا بأبی و أمّی من قتیل [۵]


1- گریه‌ی تو بر غم و رنج کربلا شفاگر توست و قلب رنجیده‌ات را تسکین می‌دهد.

2- پروردگارا! کسی‌که حزن دارد به‌وسیله‌ی شیون و گریه بر امام حسین (ع) صبر پیشه می‌کند.

3- هیچ کشته‌ای به پای کشتگان کربلا نمی‌رسد، پدر و مادرم فدای شهیدان کربلا باد!


1- شاء من الناس راتع هامل‌یعللون النفوس بالباطل

2- تقتل ذریّة النبی و یرجون جنان الخلود للقاتل

3- ویلک یا قاتل الحسین لقدبؤت بحمل ینوء بالحامل

4- أیّ حباء حبوت أحمد فی‌حفرته من حرارة الثاکل

5- بأیّ وجه تلقی النبی و قددخلت فی قتله مع الداخل

6- هلّم فاطلب غدا شفاعته‌أو لافرد حوضه مع الناهل

7- نفسی فداء الحسین حین غداالی المنایا غدوّ لا قافل

8- أعاذلی إننی أحبّ بنی‌أحمد فالترب فی فم العاذل

9- قد دنت ما دینکم علیه فمارجعت من دینکم إلی طائل

10- جفوتم عترة النبی و ما الجافی‌لآل النبی کالواصل [۶]


1- در میان این مردم کسانی بودند که نفوس مردم را به باطل دعوت می‌کردند.

2- اینان ذرّیه‌ی پیامبر (ص) را کشتند به امید اینکه به بهشت جاویدان برسند!

3- وای بر تو ای قاتل حسین! چه گناه عظیمی را حمل کردی؟!

4- این چه نیکی به رسول اللّه (ص) در قبرش بود که او را به عزا نشاندی؟!

5- تو چگونه در روز قیامت می‌توانی با رسول اللّه روبرو شوی در حالی‌که این چنین او را به شهادت رساندی؟

6- تو کاری کردی که در روز قیامت به جای طلب شفاعت از او، تشنه بر حوض کوثر وارد می‌شوی؟

7- جانم فدای حسینی باد که بامدادان به سوی اهدافش حرکت کرد.

8- مرا سرزنش کنید من فرزندان رسول خدا را دوست دارم و خاک در دهان هر سرزنش‌کننده‌ای!

9- من از دینی که شما می‌گویید به سوی دین حقیقی فرزندان رسول خدا (ص) برمی‌گردم.

10- زیرا که شما به عترت پیامبر (ص) جفا کردید و این جفا کردنها ادامه دارد همانطور که بنی امیه جفا کردند شما نیز جفاکارید. (خطاب به بنی عبّاس)




منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:90-91.


پی نوشت

  1. صحیح مسلم؛ ج 7، ص 120. الصواعق المحرقه؛ ص 121. تسمه السحر بذکر من تشیع و شعر؛ ج 3، ص 231.
  2. شعر معروف او با مطلع " شاء من النّاس راتع هامل‌یعّللون النفوس بالباطل" ادب الطف؛ ج 1، ص 208.
  3. همان؛ ص 212.
  4. همان؛ ص 210 و 211.
  5. همان؛ ص 209.
  6. همان؛ ص 208.