عبدالجبار کاکایی
عبدالجبار کاکایی (١٣٤٢ ه. ش) از شاعران غزلسرای معاصر است.
عبدالجبار کاکایی | |
---|---|
زادروز | ١٣٤٢ ه.ش ایلام |
محل زندگی | تهران |
کتابها | «آوازهای واپسین»، «مرثیهی روح»، «سالهای تاکنون»، «حتی اگر آیینه باشی» و «گزیده ادبیات معاصر، شماره 7» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبد الجبار کاکایی در سال ١٣٤٢ ه. ش در شهر ایلام دیده به جهان گشود. وی در نهادها و ارگانهای فرهنگی و مطبوعات به کار اشتغال دارد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را در زادگاهش گذراند. سپس به تهران آمد و پس از گذراندن دورهی تربیت معلم وارد دانشگاه تهران شد و در سال ١٣٦٨ ه. ش موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشتهی ادبیات فارسی گردید.
علاقهی کاکایی بیشتر معطوف به قالبهای غزل و مثنوی است. او در برخی از همایشهای سراسری شعر به عنوان دبیر، مدیر اجرایی و عضو هیئت علمی مسئولیت داشتهاست.
کاکایی کارمند رسمی وزارت آموزش و پرورش میباشد امّا فعالیتهای خود را بیشتر در زمینهی سرودن شعر، نقد و بررسی اجرای برنامههای ادبی در صدا و سیما و فعالیت در مطبوعات سامان دادهاست.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از آثار او میتوان «آوازهای واپسین»، «مرثیهی روح»، «سالهای تاکنون»، «حتی اگر آیینه باشی» و «گزیده ادبیات معاصر، شماره 7» را نام برد.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ای کاش مسیح نفست ...[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تا میدمد از یاد تو در شهر نشانها | در معرض عطر کلماتند دهانها | |
عطر تن تو با نفس خاک چه کردهست | کامروز پر از بوی بهشتند جوانها | |
دیروز چشیدهست زمین طعم تو، امروز | ذرات تو را تجزیه کردهست به جانها | |
ای کاش زمین خون تو را ترجمه میکرد | تا با گل خورشید میآمیخت دهانها | |
از تیغ گرفتند تنت را و سپردند | در آن سوی مقتل به کمانها و گمانها | |
ای زندهی جاوید همان روز سرت را | از نیزه ربودند و سپردند به آنها | |
گفتند فقط از لب و دندان و ندادند | از ردّ نفسهای شهید تو نشانها | |
ای کاش مسیح نفست روح بریزد | در کالبد منجمد مرثیهخوانها [۱] |
نشانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ای نیستان غربت صدایت | بال پروانهها ردّ پایت | |
با همین چشمهای تهی دست | روز و شب گریه کردم برایت | |
قاب کردهست مثل شب و روز | ماه و خورشید را چشمهایت | |
مانده بر ساقهی نازک نی | تکّهای از حریر صدایت | |
بیگمان در دو بال فرشتهست | عطر در باد و باران رهایت | |
آشنای خدا! چشم «مجنون» | خون شد از قصّهی کربلایت [۲] |
تکیه در بوی شهادت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
باز هم پژواک گام کیست این؟ | بر علمها موج نام کیست این؟ | |
عقلها مست جنون کیستند؟ | عشقها گریان خون کیستند؟ | |
بر علمها پارههای دل چراست؟ | موج نام یا ابا فاضل چراست؟ | |
کوچهها از دستهها یک دست شد | باد از بوی علمها مست شد | |
«اندکاندک جمع مستان میرسند | اندکاندک بتپرستان میرسند» | |
کوچهای از سینههاتان وا کنید | نک بتان با آبدستان میرسند | |
دف زنان، رقصان و واویلاکنان | نرم نرمک بند گیسو واکنان | |
جانشان خمهای پر خون آمده | مویشان رگهای بیرون آمده | |
بیخبر از بندها، پیوندها | دور اندازند، گیسو بندها | |
بیخبر از عقلهای خانگی | عشق میورزند با دیوانگی | |
تکیه در بوی شهادت، بوی خون | موج گیسو، موج رگ، موج جنون | |
یک طرف بوی علمها میوزد | یک طرف طوفان غمها میوزد | |
باز هم پژواک گام کیست این؟ | بر علمها موج نام کیست این؟ [۳] |