حسینعلی رکن منظر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
حسینعلی رکن منظر | |
---|---|
نام اصلی | حسینعلی رکن منظر |
زادروز | ۱۲۹۲ ه. ش شیراز |
تخلص | پیروی |
حسینعلی رکن منظر (۱۲۹۲ ه. ش) از شاعران معاصر فارسی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حسینعلی رکن منظر فرزند محمود ، متخلص به «پیروی» ، شاعر متدین معاصر که در سال ۱۲۹۲ ه.ش در شیراز متولد شد. وی طبع خودجوش داشت و مکتب و مدرسه را ندید، اما از موهبت هوش سرشار ، به فیض خواندن و نوشتن تا حدودی که میتوانست اشعار خود را بنویسد و بخواند، رسید.
وی ابتدا در کارگاه مبلسازی به کار مشغول شد، و از هیجده سالگی تا پیش از وفاتش کارگاه چوببری داشت.
پیروی شاعر متدین بود و بیشتر اشعارش در مدح ائمهی اطهار(ع) است. زبان شعرش فصیح و در بستن مضامین تازه از خود ابتکار نشان میداد. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
رمز[ویرایش | ویرایش مبدأ]
چه ریخت؟ ساقی بزم ازل به ساغر او | که خواند آیهی قرآن به نوک نی، سر او | |
چنان فتاد سر او به زیر چمبر عشق | که رفت هر سر عقلی به زیر چمبر او | |
برون ز خانهی دل کرد ما سوی اللّه را | کسی نماند در آن خانه غیر دلبر او | |
مگو فدائی امت شد آن وجود شریف | که جان خلق نیرزد به جسم اطهر او | |
چگونه کشته شود بیرضای خاطر خویش | کسی که عالم امکان بود مسخّر او | |
هنوز مضطرب و شرمسار میگذرد | فرات پیش لب نوشتر، ز کوثر او | |
به هر کجا که رود گفتگوی صبر و ثبات | نخست در نظر آید خمیده خواهر او | |
خجسته بانوی عصمت که خود شیر دلان | فرو برد سر تعظیم پیش معجر او | |
مقام مادر او را چگونه شرح دهم | که هست مادر گیتی، کنیز دختر او | |
ز وصف اکبر او عاجزیم «پیرویا» | که اکبر است زهر نامدار، اصغر او | |
سرش به نیزه فراز آمد و شئون و شرف | فرازتر بود از هفت آسمان سر او | |
سعادتی به زمین داد و دولتی به سما | تن مطهّر پاک و سر منوّر او | |
ندید مهر و مهی و نیافت دسته گلی | سپهر چون سر او، زمین چو پیکر او [۲] |
شعر دوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
هر آنچه بیشترش خون ز تن به در میشد | گل بهشت جمالش شکفتهتر میشد | |
به پیش نیزهی دشمن، به شوق حضرت دوست | ز شوق جان و تمنای دل سپر میشد | |
به پیش آن اثری کش به سینه بود ز عشق | خدنگ و نیزه و شمشیر، بیاثر میشد | |
سرم فدای قدوم شهید زنده دلی | که از نگون شدن از زین، ز عرش بر میشد | |
ز کشته پشته همی ساخت بر فراز زمین | زهر طرف که هژیرانه حملهور میشد | |
چنان صلابت مردانه داشت در میدان | که از مشاهدهاش، شیر بر حذر میشد | |
به راه عشق و ارادت دمی درنگ نکرد | گهی به پای همی رفت و گه به سر میشد | |
قسم به دوست که جای کلیم خالی بود | دمی که نور سرش جاری از شجر میشد | |
نه این درخت که خود سدره آرزو میکرد | که میوهی دل صدّیقهاش ثمر میشد | |
سر شریف ورا تشت چه حاجت بود | ز کیمیاگریاش هر چه بود زر میشد |