ابوالمفاخر رازی
ابوالمفاخر رازی از شاعران قرن پنجم وششم هجری است.
ابوالمفاخر رازی | |
---|---|
نام اصلی | ابوالمفاخر منجیک فاخر رازی |
زادروز | اواخر سدهی پنجم و اوایل سدهی ششم هجری |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابوالمفاخر منجیک فاخر رازی از شعرای شیعی اواخر سدهی پنجم و اوایل سدهی ششم هجری در عهد سلجوقی بودهاست. دولتشاه سمرقندی دربارهی او آورده است که: «او به روزگار دولت سلطان غیاثالدّین محمّد بن ملکشاه میزیست و دانشمندی کامل و شاعر و ادیبی فاضل بود. و در فنون علم بهرهای تمام داشت و او را یکی از استادان میدانند. ورای شعر و شاعری او را انواع فضایل است». اشعار [۱] او بیشتر بر طریق لغز (چیستان و معماگونه) واقع شده و این صنعت او را مسلّم است. امّا شهرت عمدهی وی به واسطهی سرودن قصاید در منقبت ائمهی اطهار(ع) بالاخص علی بن موسی الرضا(ع) بوده است. از قصاید معروف او که در تشبیهات و استعارات در زمرهی بهترین قصاید به شمار میرود و شعرای بسیاری به تتبع در آن پرداخته و آن را جواب گفتهاند شعری با مطلع زیر در منقبت امام هشتم(ع) است.
بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدن | اشک زلیخا بریخت یوسف گل پیرهن |
بر این قصیده شروح بسیاری نوشته شده است. [۲]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
صفحهی صندوق چرخ گشت نگونسار باز | کرد برون مار صبح مُهرهی مِهر از دهن [۳] | |
دوش دگرگونه داد طارم نیلوفری [۴] | در بن طاسی دو مرد بر سر نعشی دو زن | |
صبح برآمد ز کوه دامن اطلسکشان | چون نفس جبرئیل از گلوی اهرمن | |
نور چراغ سهیل گوهر تاج قباد | ششتری مشتری مطرح تخت پشن | |
بر فلک و بر هوا ریخته و بیخته | لؤلؤ لالا بکیل عنبر سارا بمن | |
زهره ز خاتون خلد خنده زنان در نقاب | ماه چو طاوس نر جلوهکنان در چمن | |
مهر به خوناب گرم غرق شده چون حسین(ع) | صبح به الماس قهر خسته شده چون حسن(ع) | |
روی ره کهکشان جادهی او کوفته | از لب دریای چین تا در شهر یمن | |
قبهی خضرا به وصف هم صدف و هم گهر | قامت جوزا [۵] به شکل هم صنم و هم شمن | |
چون ز شب اندک گذشت قرعه دو ساعت ز روز | پیک خوراسان نمود راه روی خراسان به من | |
خوشه پروین نهاد توشه در انبان دل | تحفهی آن گوشه را بیگره و بیشکن | |
برد مرا بارگی بر سر هنجار طوس | راهبری چون صراط راه روی چون چمن | |
ناقهی چون ریسمان گردن دنبال او | او به حریر خطا درزی سوزن شکن | |
آب تک و باد پای پنبه خور و جاله [۶] خواه | گل طرب و خار دوست گرگ تک و پیل تن | |
نار توان بر فراز آب توان در نشیب | باد وزان در کنام خاک گران در عطن [۷] | |
نیک رفیقی چو عمر خوب حریفی چو جان | نادرهی چون مراد بو العجبی چون سخن | |
کرده ز خارا خمیر همچو امیر غدیر | از کف پیر فطیر پشت تنور دمن | |
مقرعهی [۸] اقتضا داد سر اندر قضا | عشق طریق رضا بسنده از خویشتن | |
سایهی ذات خدا مایهی فرهما | پارهی نفس رسول چارهی کرب و حزن | |
هم خطواتش کریم هم درجاتش عظیم | هم حرکاتش رفیع هم سکناتش حسن | |
حاسد شوم اخترش مرده ولی در عذاب | دشمن بد گوهرش زنده ولی در کفن | |
شاهد لولاک را روضهی پاکش سکون | زاهد افلاک را حضرت پاکش سکن | |
مادر بحران او کودک انگور او | داده ز بستانِ غیب از سر پستان لبن | |
راست نشین کج مگو داد حدیثی بده | در دمن از داغ کیست چون تو نداری درن [۹] | |
عصمت پالوده را روشن و صافی است جام | تهمت آلوده را دردی فانی است دن [۱۰] | |
بیم تباهی است ظلم نزد خرد بر امام | نام الهیست حشو سوی خرد بر وثن | |
حوصلهی دشمنش حاصل حجّت نداشت | خارش نر مادهگی تازه شدش چون زغن | |
ای زده چون عقل و روح لقمهی انوار علم | وی شده چون جد و باب طعمهی ارباب طعن | |
نیست ابد را به عدل بیتو روان هیچ حکم | نیست ازل را به فضل از تو نهان هیچ فن | |
تا به تو قربت نجست وز تو عنایت نخواست | افعی چو بینکرد صاحب «سلوی و من» [۱۱] | |
کرده بر ابنای جنس فاتحه نام تو | آهن و فولاد موم آتش سوزان سمن | |
کاسهگر سده را نغمهی نعت از شماست | لحن خوش و راه راست هر سخنی پرفتن | |
هر که دمی با شما رطل گران در کشید | دیدهی بختش ندید دل به عنا ممتحن | |
حضمک فیما مضی ان قضانحبه | یتفم اللّه منک دونک لا تعجبن | |
گفت «مفاخر» بخوان معنی بیتش بدان | تا که چه گفتست او ز اول و آخر سخن [۱۲] |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ تذکرة الشعراء؛ ص ۶۱ و ۶۲.
- ↑ مجمع الفصحاء؛ ج ۲، ص ۹۳۶.
- ↑ مقصود بیت اول طلوع خورشید میباشد.
- ↑ طارم نیلوفری: کنایه از آسمان.
- ↑ جوزا: نام برجی است از بروج آسمان در اصل لغت جوزا به معنی گوسفند سیاه است که میان او سپید باشد. چون این گوسفند در میان گله کاملا نمودار است هم چنین برج مذکور نیز نسبت به دیگر بروج کواکب روشنی دارد و در میان همه بروج ممتاز است.
- ↑ جاله: نوعی بلم.
- ↑ عطن: محل استراحت ستوران در کنار آب.
- ↑ مقرعه: تازیانه.
- ↑ درن: چرک.
- ↑ دن: خم.
- ↑ سلوی و منّ: اشاره به آیه ۵۷ سوره بقره: «... وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی». و مرغ بریان و ترانگبین غذای شما مقرر داشتیم.
- ↑ مجالس المؤمنین؛ ج ۲، ص ۶۱۵ و ۶۱۶.