محمد حسین صفاریان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
محمد حسین صفاریان (١٣٥٧ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمد حسین صفاریان فرزند عبدالرضا در سال ١٣٥٧ شمسی در سده (خمینی شهر) اصفهان به دنیا آمد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. محمد حسین صفاریان در سال ١٣٨١ ه. ش با لیسانس کتابداری از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شد و در سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان مشغول به کار شد.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آثار منتشر شده شاعر ترانهسرا و طنزپرداز، تاکنون در زمینه شعر کلاسیک بوده اما وی در زمینه شعر سپید نیز قلم زده است که میتوان به دو مجموعه شعر «تو مثل طعم نمک»، «از این عاشقیها» و مجموعه غزلیات «از پنجره تا دیوار» اشاره نمود و کتابی با مضمون طنز اجتماعی با نام «ازدواجیه» از دیگر آثار چاپی نامبرده است. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نه غبار تعلق و گرد ریا ننشسته به پای قیام شما | که جنون همه سو که جنون همه جا زده سکه به جرأت نام شما | |
نه در عالم خاکی و فرش زمین نه در عالم معنی و عرش برین | که فراتر از این که فراتر از این نرسیده کسی به مقام شما | |
دلخسته نباش برادر من گل اشک نریز به خاطر من | که ستون و صلابت باور من همه بسته به دست دوام شما | |
لب آب روانی و تشنه لبی تو و دل نگرانی و تشنه لبی | من و حیرت عکس زلال لبی که شکفته لبالب جام شما | |
من اگر چه شراره شعلهورم من اگر چه که تشنه و تشنهترم | من اگر چه خمارم با خبرم از لذت شرب مدام شما | |
تو در اوج نمازی و رقص جنون تو بخند و بخوان به تشهد خون | که رسیده به گوش خدای جنون پر و بال بلند سلام شما |
آشفته و بیقرار میآمد | میآمد و بوی یار میآمد | |
میآمد و دشت بیقرارش بود | مبهوت نگاه بردبارش بود | |
مردی که زمین به سایهاش محتاج | خورشید نشسته در مدارش بود | |
میرفت به آسمان بپیوندد | دستان خدا در انتظارش بود | |
مهتاب چو حلقهای در انگشتش | خورشید نبود جز سر انگشتش | |
آیینه نبود غیر تکرارش | چرخید زمین به شوق دیدارش | |
پلکی زد و دید کربلا زخمی است | غلتیده به خاک و خون سپیدارش | |
ز آن روز کلید رستگاری شد | دستان بریده علمدارش | |
صد بوسه زمین به خاک پایش زد | جبریل از آسمان صدایش زد | |
بر خوان عطش خدا صلایش زد | پس خیمه به دشت کربلایش زد | |
در پشت سرش تمام دنیا بود | در پیش رخش شکوه فردا بود | |
با لحظه به لحظهاش جهان لرزید | هفتاد و دو بار آسمان لرزید | |
هفتاد و دو بار نیزهها گل کرد | در جام شفق شراب غلغل کرد | |
آن حنجرهای که عشق را نوشید | دنیای مرا پر از تغزل کرد | |
آشفته و بیقرار میآمد | میآمد و بوی یار میآمد | |
دریای غم غروب در دستش | قنداقهای از سکوت بر دستش | |
خونی که به اوج لامکان پیوست | ما بین زمین و آسمان پل بست |
این عطش چیست در آیینه رود افتادهست | داغ دریاست که بر سینه رود افتادهست | |
بوی تنهایی میآید از این جا فریاد | خبری نیست از آن موی پریشان در باد | |
خبری نیست به جز کاکل آغشته به خون | دشت حیران شده از بس گل آغشته به خون | |
سبز در سبز گذشتند سواران غریب | سرخ در سرخ شکفتهست بیابان غریب | |
علم از دست علمدار کنار افتادهست | گیسوانش همه در خون و غبار افتادهست | |
مثل گلبرگ که بر دوش صبا خواهد رفت | عطر گیسویش از این دشت فراخواهد رفت | |
بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند | که سبکبارتر از موج صدا خواهد رفت | |
بعد از این دریا در سوز عطش خواهد سوخت | رود تا میگذرد حنجرهاش خواهد سوخت | |
«نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد | چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد» | |
بعد از این کرب و بلا نیست بیابان عطش | «که زیارتگه رندان جهان خواهد شد» | |
چون غباری که از این قافله برمیخیزد | مشک لبریز عطش خاک به سر میریزد | |
مشک لب تشنه به دستان جدا مینگرد | بیرقی سبز به چشمان خدا مینگرد | |
دشت سرشار قنوت است و سراپا خورشید | مات و مبهوت به این حال دعا مینگرد | |
ای که در حنجرهات عشق به فریاد آمد | «در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد» | |
ای غبار قدمت سرمه چشمان جهان | وی دمادم نفس سوختهات جان جهان | |
«شاه شمشاد قدان خسرو شیریندهنان | که به مژگان شکنی قلب همه صفشکنان | |
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم | که شهیدان که اند این همه خونینکفنان» |
باغ سرمست و رها سرو و صنوبر در باد | ای خوشا رقص درختان تناور در باد | |
ای خوشا رقص جنون هلهله در آتش و خون | پیرهن چاک و غزلخوان و شناور در باد | |
باغ را از نفس سوختهای پر کردهست | داغ هفتاد و دو پروانه پرپر در باد | |
گوش کن مرثیهای میوزد از آن سوی دشت | هق هق شعلهور زمزم و کوثر در باد | |
همه رفتند و به پرواز رسیدند و هنوز | دل من میپرد از خواب کبوتر در باد | |
این شمیم نفس کیست که غمگین و غریب | میدمد هر دم از این خاک معطر در باد | |
بر بلندای جنون تا به ابد میرقصد | بیرق سرخ سواران دلاور در باد |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.