فریبا عباسی

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۹ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۲۶ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''فریبا عباسی،''' فرزند رضا در دی ماه 1362 شمسی در شهرستان مراغه در یک خانواده تر...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فریبا عباسی، فرزند رضا در دی ماه 1362 شمسی در شهرستان مراغه در یک خانواده ترک زبان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

فریبا عباسی
فریبا عباسی.jpg
زادروز دی ماه 1362 ه.ش
پدر و مادر رضا عباسی
ملیت ایرانی
مدرک تحصیلی کارشناسی دبیری زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد مراغه و کارشناس ارشد مدیریت دولتی








زندگینامه

فریبا عباسی فارغ‏‌التحصیل رشته دبیری زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد مراغه است و هم اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی است. عباسی از اواخر دهه هفتاد وارد عرصه شعر و ادبیات شد. بیشتر فعالیت ادبی وی در قالب غزل بوده که اکثراً تم غزل‌‏هایش عاشقانه و روابط عاطفی و انسانی است. وی اگر چه تبحر خاصی در نوشتن نثر ترکی دارد، ولی عمده اشعار و غزلیاتش به زبان فارسی سروده شده است. این شاعر در چندین جشنواره از جمله شعر فجر، شعر جوان آذربایجان سراب، شعر غدیر و شعر پایداری برگزیده شده است. ایشان عضو هیأت رئیسه انجمن ادبی اوحدی مراغه و رئیس کانون ادبی بهشت بوده است و هم اکنون دبیر زبان انگلیسی و عضو دوره چهارم شورای اسلامی شهر مراغه است. کتابی با عنوان «سهمم از دوریتان چند غزل» از ایشان به چاپ رسیده است. ‏‌

اشعار

در واپسین لحظه خواندی یاران نام‌آورت را گفتی که دشمن شکسته شیرازه لشکرت را
خون بود و آتش که می‌‏ریخت از هر طرف سوی خیمه اندوه طفلان تشنه پر کرد چشم ترت را
می‌‏شد که از چشم خیست پایان این قصه را خواند وقتی که می‌‏دیدی آن دم آهسته دور و برت را.....
وقتی علمدار لشکر با مشک بر دوش خود رفت وقتی که آن سوی میدان جنگ علی اکبرت را....
از دور می‌‏آمد آری نعش سواری که بی‌دست تنها مرو ای برادر تنها مکن یاورت را..
لبریز غم بودی و درد از شرم در خود شکستی وقتی که قاصد خبر داد دردانه خواهرت را...
حتی به طفلی که تشنه بر دست‌‏های پدر بود رحمی نکردند و تیری نای علی اصغرت را
وقت وداع است و اینک یک کاروان غرق ماتم خم گشتی و بوسه‏‌ای سرد پیشانی دخترت را....
مردانه تا آخرین دم لب تشنه رفتی و ماندی هر چند بارانی از تیر بارید تا پیکرت را....
ماندم که زینب چه می‏‌کرد وقتی که افتادی از پا... وقتی در آن لحظه تلخ آمد که از تن سرت را..
رفتی که با خون سرخت معنا کنی بندگی را رفتی که دشمن بداند اندیشه و باورت را..
هرگز کسی چون تو پیروز از جنگ دشمن نیامد رفتی ولی زنده کردی آیین پیغمبرت را

منابع

طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1256-1257.

پی نوشت