یوسفعلی میرشکاک
یوسفعلی میرشکاک (١٣٣٨ ه. ش) از شاعران معاصر مذهبی ایرانی میباشد.
یوسفعلی میر شکاک | |
---|---|
زادروز | ١٣٣٨ ه.ش لرستان |
لقب | بیدل |
کتابها | «قلندران خلیج»، «چشم اژدها»، «از زبان یک یاغی»، «ماه و کتان»، «در سایه سیمرغ»، «اجمال و تفصیل»، «ستیز با خویشتن و جهان» |
زندگینامهویرایش
یوسفعلی میر شکاک متخلص به «بیدل» در سال ١٣٣٨ ه. ش در پشتکوه لرستان دیده به جهان گشود. سرودن شعر را از نوجوانی شروع کرد و جلوهاش نیز بیشتر از زمان پیروزی انقلاب است. میر شکاک علاوه بر شاعری در نقد و تحلیل شعر و نویسندگی نیز شناخته شدهاست و اکثر مقالاتش در مطبوعات به چاپ رسیدهاست.
آثارویرایش
از میرشکاک تاکنون این کتابهای شعر به چاپ رسیدهاست: «قلندران خلیج»، «چشم اژدها»، «از زبان یک یاغی»، «ماه و کتان» و نیز چند کتاب مقاله با نامهای: «در سایه سیمرغ»، «اجمال و تفصیل»، «ستیز با خویشتن و جهان» [۱]
اشعارویرایش
دور عاشقان آمدویرایش
خیز و جامه نیلی کن! روزگار ماتم شد | دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد | |
نبض جاده بیدار از بوی خون خورشیدست | کوفه رفتن مسلم، گوئیا مسلّم شد | |
ماه خون گواه آمد، جوش اشک و آه آمد | رایت سپاه آمد، کربلا مجسّم شد | |
پای خون دل واکن، دست موج پیدا کن | رو به سوی دریا کن، ساحلی فراهم شد | |
گریه کن، گلاب افشان! گل به خاک میافتد | باد مهرگان آمد، قامت علی خم شد | |
قاسم و تپیدنها، لاله و دمیدنها | مجتبی و چیدنها، گل دوباره خرّم شد | |
تشنه، اضطراب آورد، آب میشود عباس | گو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمم شد | |
خادم برادر بود از ره پرستاری | در قدم مؤخر بود، از وفا مقدّم شد | |
نوبت حسین آمد، کآورد به میدان رو | نه فلک به جوش آمد، منقلب دو عالم شد | |
چرخ در خروش آمد، خاک شعله پوش آمد | آسمان به جوش آمد، کشته اسم اعظم شد | |
بر سر از غم زهرا، خاک میکند مریم | با مصیبت خاتم، تازه داغ آدم شد | |
دشمن حسین افکند اربه چاه یوسف را | چاه چشمهی کوثر، گریه آب زمزم شد | |
گرچه عقدهی دل بود، آبروی (بیدل) بود | کز هجوم فرصتها این فغان فراهم شد |
خون خورشیدویرایش
چو هیهای سواران، دشتها را | به زیر بال گیرد، شاید این اوست | |
من و آیینه میگوییم و آنگاه | فعان سر میدهیم از ماتم دوست |
فغان سر میدهیم و یکدگر را | ملامت میکنیم از زنده ماندن | |
در آنجایی که خورشید آفرین خواند | به مردان، شعر مردن را نخواندن | |
نخواندیم ای برادر تا بمانیم | سحرگاهان که چاووشان خورشید | |
خروشیدند و رفتن ساز کردند | خروس خستگی در ما خروشید |
فغان سر میدهیم و یکدگر را | ملامت میکنیم از زنده ماندن | |
در آنجایی که خورشید آفرین خواند | به مردان، شعر مردن را نخواندن | |
نخواندیم ای برادر تا بمانیم | سحرگاهان که چاووشان خورشید | |
خروشیدند و رفتن ساز کردند | خروس خستگی در ما خروشید |
بخوابید! آه! خوابیدیم و دیدیم | هزاران کرکس برگشته منقار | |
چرا بر واژگون پر میگشاید | به بوی نعش خورشید نگونسار |
و زان در دشت، اسبی سایه رفتار | به رنگ گرد باد آسیمه سر بود | |
رها در باد، یال نقره فامش | به خون تازهی خورشیدتر بود |
منابعویرایش
پی نوشتویرایش
- ↑ فرهنگ شاعران جنگ و مقاومت؛ ص ۳۰۴.