هادی منوری‌: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹۳ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۵ نوامبر ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «هادی منوّری فرزند محمد به سال 1344 ه. ش در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوس...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
'''علی اصغر:'''
'''علی اصغر:'''


از گهواره تا بلوغ‌راهی است که پلک حادثه‌اش تند می‌کند  
از گهواره تا بلوغ‌
*
 
به دست‌های تشنه‌قنوتی است که پرندگان خدا بال می‌زنند  
راهی است  
*
 
نرمگاه حنجره را تیر می‌دودو شیر، از گلوی تشنه سرازیر می‌شود تا گهواره‌ی آسمان بچرخد  
که پلک حادثه‌اش  
*
 
این مردناگهان با فتح حنجره‌اش دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌2،ص:1607 تا خدا رسید
تند می‌کند  
***
 
 
 
 
به دست‌های تشنه‌
 
قنوتی است  
 
که پرندگان خدا  
 
بال می‌زنند  
 
 
 
 
نرمگاه حنجره را تیر می‌دود
 
و شیر، از گلوی تشنه  
 
سرازیر می‌شود  
 
تا گهواره‌ی آسمان بچرخد  
 
 
 
 
این مرد
 
ناگهان
 
با فتح حنجره‌اش
 
تا خدا رسید
 
 
 


'''تاسوعا:'''
'''تاسوعا:'''


بدون دست قشنگ‌تر است‌بی‌صدا، بی‌حرکت سایه‌های فردی که نمی‌میرد افتاده روی دست‌های خودش و صدایش را مرتب کوتاه میکند برادر ... برادر ... حالا احساس خوبی داردعروج را باور کرده است روز برای سفر قشنگ است و برای ماندن هراسناک شب بوی پیراهن فرشته‌ها دلمه می‌بندد و یکی شریان بریده را بند می‌زند برادر، برادر است  
 
***
 
 
بدون دست قشنگ‌تر است‌
 
بی‌صدا، بی‌حرکت  
 
سایه‌های فردی که نمی‌میرد  
 
افتاده روی دست‌های خودش و صدایش را مرتب کوتاه میکند برادر ... برادر ... حالا احساس خوبی داردعروج را باور کرده است روز برای سفر قشنگ است و برای ماندن هراسناک شب بوی پیراهن فرشته‌ها دلمه می‌بندد و یکی شریان بریده را بند می‌زند برادر، برادر است  
 
 
 


'''قمر بنی هاشم:'''
'''قمر بنی هاشم:'''


دختران تشنه‌ماه را دف می‌زنند و کعبه ترک می‌خورد ماه از تلاطم گل خیس می‌شود و علقمه باوری است که به خشکی می‌رسد  
دختران تشنه‌ماه را دف می‌زنند و کعبه ترک می‌خورد ماه از تلاطم گل خیس می‌شود و علقمه باوری است که به خشکی می‌رسد  
*
 
ماه در فرات نمی‌گنجدمشک را در خاک می‌تکاند تا هیبت چشم‌هایش دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌2،ص:1608 همه را سیراب کند
 
*
 
 
ماه در فرات نمی‌گنجدمشک را در خاک می‌تکاند تا هیبت چشم‌هایش
همه را سیراب کند
 
 
 
 
تپه ورق می‌خوردو دختران کعبه سیه‌پوش می‌شوند  
تپه ورق می‌خوردو دختران کعبه سیه‌پوش می‌شوند  
*
 
 
 
 
دریاحقیقتی است که تشنه می‌میرد نوحه صدای شکستن است و فریاد، غرور دامنه‌داری است در گلو آتش از ثانیه‌ها می‌گذرد و عشق مذاب تمام زمین را سیراب می‌کند علم بر آسمان سلام میکند و علمدار، با نگاه شکسته قدم برمی‌دارد ماه هنوز چرخ می‌زند زمین مبهوت آسمان کوتاه و مسجد از صدای علمدار پر رنگ می‌شود کسی لب‌های تشنه‌اش را نوشید و فرات از خجالت آن آب، آب شد  
دریاحقیقتی است که تشنه می‌میرد نوحه صدای شکستن است و فریاد، غرور دامنه‌داری است در گلو آتش از ثانیه‌ها می‌گذرد و عشق مذاب تمام زمین را سیراب می‌کند علم بر آسمان سلام میکند و علمدار، با نگاه شکسته قدم برمی‌دارد ماه هنوز چرخ می‌زند زمین مبهوت آسمان کوتاه و مسجد از صدای علمدار پر رنگ می‌شود کسی لب‌های تشنه‌اش را نوشید و فرات از خجالت آن آب، آب شد  
***
 
 
 


'''عاشورا:'''
'''عاشورا:'''


تمام کعبه را دویده است‌سرش را به آسمان بلند میکند هفتاد عشق در آیینه چشمش خفته است دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌2،ص:1609 و تمام رسالتش به پایان رسیده است
 
***
 
 
تمام کعبه را دویده است‌سرش را به آسمان بلند میکند هفتاد عشق در آیینه چشمش خفته است
و تمام رسالتش به پایان رسیده است
 
 
 


'''ذو الجناح‌'''
'''ذو الجناح‌'''


بی‌سوار می‌گرددو خیمه‌ها در آتش خطبه می‌خوانند  
بی‌سوار می‌گرددو خیمه‌ها در آتش خطبه می‌خوانند  
***
 
 
 


'''قمار اشک:'''
'''قمار اشک:'''


بسم اللّه می‌خوانم قنوت دیگر خود رابه پای حضرتت می‌افکنم امشب سر خود را
بسم اللّه می‌خوانم قنوت دیگر خود رابه پای حضرتت می‌افکنم امشب سر خود را
خط ۹۱: خط ۱۶۶:
از اسب می‌افتد زمین، دریای احساس‌امّا زمین خشکیده و باور ندارد
از اسب می‌افتد زمین، دریای احساس‌امّا زمین خشکیده و باور ندارد
امروز می‌فهمم غریبی چیست آقایک ذو الفقار افتاده و حیدر ندارد
امروز می‌فهمم غریبی چیست آقایک ذو الفقار افتاده و حیدر ندارد


'''زیبای رنگ:'''
'''زیبای رنگ:'''


اکبر!زیباییت را شروع کن که خدا ایستاده است کاکلت را رها کن که بادها به سوی گیسوان تو می‌وزد اکبر! زیباییت را خدا می‌داند و من زیبا، زیبا، زیبا چه با شکوه شده‌ای که لیلا برای دیدنت
اکبر!زیباییت را شروع کن که خدا ایستاده است کاکلت را رها کن که بادها به سوی گیسوان تو می‌وزد اکبر! زیباییت را خدا می‌داند و من زیبا، زیبا، زیبا چه با شکوه شده‌ای که لیلا برای دیدنت
چشم می‌سوزاندبالا بلند از کدام آسمانی که زمین را بی‌قرار کرده‌ای اکبر! نگاهت را بچرخ که منظومه‌های خشک مبهوت مانده‌اند  
چشم می‌سوزاندبالا بلند از کدام آسمانی که زمین را بی‌قرار کرده‌ای اکبر! نگاهت را بچرخ که منظومه‌های خشک مبهوت مانده‌اند  
*
 
 
 
 
یال‌های اسبش رابه باد می‌دهد و لیلا در گیسوان پریشان گم می‌شود زیبایی در غبار می‌پیچد و خنجرها بوسه‌های هراسان را تکرار می‌کنند زیبایی رنگ می‌گیرد و خاک زیبا می‌شود <ref>رستاخیز لاله‌ها؛ ص 148- 154.</ref>
یال‌های اسبش رابه باد می‌دهد و لیلا در گیسوان پریشان گم می‌شود زیبایی در غبار می‌پیچد و خنجرها بوسه‌های هراسان را تکرار می‌کنند زیبایی رنگ می‌گیرد و خاک زیبا می‌شود <ref>رستاخیز لاله‌ها؛ ص 148- 154.</ref>


۱۰٬۰۷۲

ویرایش