نعمت میرزا زاده‌: تفاوت میان نسخه‌ها

۵٬۲۵۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ اکتبر ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «نعمت میرزا زاده (م. آزرم) در سال 1315 ه. ش، در مشهد به دنیا آمد. او فارغ التحصیل آم...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:


'''شاهد:'''
'''شاهد:'''
{{شعر}}


اگرچه مانده به بند تو سوگوارانیم‌مباش غرّه که فرزند سربدارانیم
برادر و پدر و جدّ من، شهیدانندبدین رسالت حق، جمله بی‌قرارانیم
تو ای پلید، بدین چند روزه نازی چندکه در سراسر تاریخ، شهسوارنیم
بزرگی و شرف و افتخار، ذاتی ماست‌که خلق را همگی جان به کف گذارانیم
نهال دین را خون‌های ما چو باران است‌که دین نهالی و ما نفخه‌ی بهارانیم
به چشم تنگ تو گر مانده‌ایم اسیر چه باک‌به چشم خلق و خدا، صاحب اعتبارانیم
تو این جلالت ظاهر، ز یمن ما داری‌اگرچه حکم، ترا هست و ما بر کنارانیم
نه هیچ‌گاه به زنجیر، شیر گردد خواربه بند جور تو، شیران نه شرمسارانیم
به ما گذشت و تو را بگذرد ولی تا حشرتویی به ذلّت و ما با اوج افتخارانیم
چو زان ماست رسالت، نصیب ماست شهادت‌بدین رسالت حق هم، پاسدارانیم <ref>لیلة القدر؛ ص 129- 130.</ref>


{{ب| اگرچه مانده به بند تو سوگوارانیم‌|مباش غرّه که فرزند سربدارانیم }}


{{ب| برادر و پدر و جدّ من، شهیدانند|بدین رسالت حق، جمله بی‌قرارانیم }}


{{ب| تو ای پلید، بدین چند روزه نازی چند|که در سراسر تاریخ، شهسوارنیم }}
{{ب| بزرگی و شرف و افتخار، ذاتی ماست‌|که خلق را همگی جان به کف گذارانیم }}
{{ب| نهال دین را خون‌های ما چو باران است‌|که دین نهالی و ما نفخه‌ی بهارانیم }}
{{ب| به چشم تنگ تو گر مانده‌ایم اسیر چه باک‌|به چشم خلق و خدا، صاحب اعتبارانیم }}
{{ب| تو این جلالت ظاهر، ز یمن ما داری‌|اگرچه حکم، ترا هست و ما بر کنارانیم }}
{{ب| نه هیچ‌گاه به زنجیر، شیر گردد خوار|به بند جور تو، شیران نه شرمسارانیم }}
{{ب| به ما گذشت و تو را بگذرد ولی تا حشر|تویی به ذلّت و ما با اوج افتخارانیم  }}
{{ب| چو زان ماست رسالت، نصیب ماست شهادت‌|بدین رسالت حق هم، پاسدارانیم <ref>لیلة القدر؛ ص 129- 130.</ref> }}
{{پایان شعر}}
'''همت سیراب:'''
{{شعر}}
{{ب| تا ابد برخی آن تشنه شهیدم که فرات‌|شاهد همّت سیراب و لب تشنه‌ی اوست }}
{{ب| آن جوانمرد که لب تشنه ز دریا بگذشت‌|ز آنکه دریا به بر همّت او کم ز سبوست }}
{{ب| غرق آتش که مگر آب رساند به حرم‌|خون فشان از سر و از ساعد آویزه‌ی پوست }}
{{ب| دل دشمن شده از این رجز او در بیم‌|گوش طفلان حرم خرسند، از بانگ عموست: }}
{{ب| «به خدا، دست ز دامان امامم نکشم‌|گرچه‌ام دست ببرّند و برآرندم پوست» <ref>و اللّه ان قطعتم یمینی‌انّی احامی ابدا عن دینی
و عن امام صادق الیقین‌نجل النّبیّ الطّاهر الأمین .</ref> }}
{{ب| به مثل دوست بود به ز برادر امّا|جان به قربان برادر که چنین باشد دوست }}
{{ب| هر خروشی که به گوش آید ز امواج فرات‌|عقده‌ی ماتم عباسش گویی به گلوست }}
{{ب| ای صبا هر سحر از جانب من بوسه بزن‌|بر زمینی که ز خون شهدا غالیه بوست }}
{{ب| هر کجا پرچم افراشته‌ای دیدی سرخ‌|به یقین دان که سراپرده‌ی عباس، هموست <ref> لیلة القدر؛ ص 121 و 122.</ref> }}
{{پایان شعر}}
'''گواه:'''
تا زمان باقی‌ست‌
می‌درخشد در ضمیر روشن آفاق
دو گواه جاودان از خون دو جانباخته
- در معبر تاریخ آزادی-
دو گواه جاودان از خون بیدار علی و آن پاک فرزند برومندش،
- فجر: این نورِ سپید سرخ‌آمیزی که در پایان شبها می‌شکافد سینه‌ی مشرق
و شفق: آن پرتو خونین که هنگام غروب آفاق خاور را کشد در خون-
این دو نقش جاودان چون دو گواه زنده بر پیراهن پاک زمان ثبت‌اند
تا که در هنگامه‌ی پر شور رستاخیز،
دادخواهی و تظلّم را
دست در دامانِ دادِ داورِ رحمان درآویزند. <ref>همان؛ ص 95. برگرفته از شعر «و علی الدّهر من دماء الشّهیدین ...» ابو العلاء معرّی.</ref>
'''شکوفه‌ی شاداب انقلاب:'''
{{شعر}}
{{ب| نوری ز عرش، همچو نگاه فرشتگان‌|آمد به سوی خانه‌ی شیر خدا فرود }}
{{ب| در خانه‌ی علی- که جهان همچو او ندید|سر فصل انقلاب جهان چشم گشود }}
{{ب| در پهندشت سوخته‌ی وادی حجاز|آن انتظار خسته‌ی هستی دگر غنود }}
{{ب| پنداشتی، که جمله‌ی ذرّات این جهان‌|خواندند در مبارکی مقدمش سرود }}
{{ب| اینست آن شکوفه‌ی شاداب انقلاب‌|کامروز شد شکفته ازو گلشن وجود }}
{{ب| اینست آن ودیعه‌ی <ref>ودیعه: امانت و سپرده، جمع آن ودایع.</ref> آزادی جهان‌|کآزادگی نبود اگر نهضتش نبود }}
{{ب| اینست آن خرابگر کاخ‌های ظلم‌|کز پرده‌های ظلم بدّرید تار و پود }}
{{ب| اینست آن دلاور نستوه کربلا|مردی که همّتش نتواند خرد ستود }}
{{ب| آنکو به روز معرکه، سرداد این صلا|آنکو به گاه مهلکه سرکرد این سرود: }}
{{ب| از آستان همّت ما ذلّت‌ست دور|و اندر کنام غیرت ما نیستش ورود }}
{{ب| گر جز به کشتنم نشود دین حق بلند|ای تیغها! بیایید بر فرق من فرود! }}
{{ب| اکنون که دیده هیچ نبیند به غیر زور|باید ز جان گذشت، کزین زندگی چه سود؟! }}
{{ب| بر ما گمان بندگی زور برده‌اند|ای مرگ! همّتی که نخواهیم این قیود }}
{{ب| ای شهر بند <ref> شهربند: قلعه و حصار. کنایه از زندان و کسی که در محاصره افتاده باشد.</ref> غیرت و آزادی و شرف‌|ای آنکه نیست عرصه‌ی عزم ترا حدود <ref> حدود: جمع حد، مرز، کرانه.</ref> }}
{{ب| ای آنکه روز حشر در احیای عدل و داد|داری به پیش داور، هفتاد تن مشهود }}
{{ب| از خونبهای خویش اگر پرسشی کنی‌|شرمنده‌ایم پیش تو و داور وَدود <ref>ودود: بسیار مهربان، از صفات خداوند.</ref> }}
{{ب| مدح تو گفتم، ای که ز آغاز تا ابد|آزادگان برند به آزادیت سجود }}
{{ب| از خون تست پرچم آزادگی، بپای‌|بر نام تست از لب آزادگان، درود }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۳۲: خط ۱۲۳:
==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1325-
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1325-1328.


==پی نوشت==
==پی نوشت==
۱۰٬۰۷۲

ویرایش