سید موسی سبط الشیخ‌: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۶۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ اکتبر ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «حجة الاسلام سیّد موسی سبط الشیخ فرزند حجّت الاسلام سیّد محمّد از نوادگان دخت...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


'''1'''
'''1'''
{{شعر}}
{{ب| باز از چه واژگون همه ذرات عالم است؟|باز از چه سرنگون همه در وادی غم است؟ }}
{{ب| لاهوت از چه باز قرین مصیبت است؟|ناسوت از چه روی در اندوه و ماتم است؟ }}
{{ب| چون شد که هرچه هست، چنین گشت زیر و رو؟|بهر چه نظم رفت و جهان نامنظم است؟ }}
{{ب| آن یک غریق لجه‌ی اشک غم و عزاست‌|وین یک حریق آتش و آه دمادم است }}
{{ب| در این عزا بود در و دیوار قیرگون‌|غرق محیط خون، دل اولاد آدم است }}
{{ب| برگو مگر که شور قیامت شد آشکار|گویا هلال و غرّه‌ی ماه محرّم است }}
{{ب| این نوحه بهر ماتم سبط پیمبر است‌|وین ناله در مصیبت فرزند خاتم است }}
{{ب| آن گوهر یگانه، شهنشاه نشأتین‌|فرزند احمد و علی و فاطمه، حسین  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| باز از چه واژگون همه ذرات عالم است؟باز از چه سرنگون همه در وادی غم است؟
{{ب| لاهوت از چه باز قرین مصیبت است؟ناسوت از چه روی در اندوه و ماتم است؟
{{ب| چون شد که هرچه هست، چنین گشت زیر و رو؟بهر چه نظم رفت و جهان نامنظم است؟
{{ب| آن یک غریق لجه‌ی اشک غم و عزاست‌وین یک حریق آتش و آه دمادم است
{{ب| در این عزا بود در و دیوار قیرگون‌غرق محیط خون، دل اولاد آدم است
{{ب| برگو مگر که شور قیامت شد آشکارگویا هلال و غرّه‌ی ماه محرّم است
{{ب| این نوحه بهر ماتم سبط پیمبر است‌وین ناله در مصیبت فرزند خاتم است
{{ب| آن گوهر یگانه، شهنشاه نشأتین‌فرزند احمد و علی و فاطمه، حسین


'''2'''
'''2'''
{{شعر}}
{{ب| آن دم که در الست به جانها بلا زدند|اوّل بلا به جان همه انبیا زدند }}
{{ب| نزدیک شد نشور ز فریاد جبرئیل‌|ضربت چو بر سر علی مرتضی زدند }}
{{ب| زان در که زد به پهلوی خیر النسا عدو|یکباره ضربتی به دل ماسوا زدند }}
{{ب| دشمن ز کین به کام حسن ریخت جام زهر|وز آن، شرر به قلب رسول خدا زدند }}
{{ب| پس آتشی که شعله‌ی آن هست تا به حشر|در کربلا به خیمه‌ی آل عبا زدند }}
{{ب| نوعی ستم رسید به آل نبی ز خصم‌|گفتی قلم به جرم همه اشقیا زدند }}
{{ب| زان طعنها که بر دل شاه از عدو رسید|طعنی ز نیزه بر جگر مصطفی زدند }}
{{ب| خونی که ریخت از بدن انورش به دشت‌|بر تربتش چکید و معطر چو مشک گشت }}
{{پایان شعر}}


{{ب| آن دم که در الست به جانها بلا زدنداوّل بلا به جان همه انبیا زدند
{{ب| نزدیک شد نشور ز فریاد جبرئیل‌ضربت چو بر سر علی مرتضی زدند
{{ب| زان در که زد به پهلوی خیر النسا عدویکباره ضربتی به دل ماسوا زدند
{{ب| دشمن ز کین به کام حسن ریخت جام زهروز آن، شرر به قلب رسول خدا زدند
{{ب| پس آتشی که شعله‌ی آن هست تا به حشردر کربلا به خیمه‌ی آل عبا زدند
{{ب| نوعی ستم رسید به آل نبی ز خصم‌گفتی قلم به جرم همه اشقیا زدند
{{ب| زان طعنها که بر دل شاه از عدو رسیدطعنی ز نیزه بر جگر مصطفی زدند
{{ب| خونی که ریخت از بدن انورش به دشت‌بر تربتش چکید و معطر چو مشک گشت


'''3'''
'''3'''
{{شعر}}
{{ب| کاش آن زمان زمین و زمان واژگون شدی‌|وین دستگاه با عظمت سرنگون شدی }}
{{ب| کاش آن زمان که شاه شهیدان وداع کرد|جانها وداع کرده و از تن برون شدی }}
{{ب| کاش آن زمان که پیکر پاکش به خون تپید|یکسر تمام روی زمین غرق خون شدی }}
{{ب| کاش آن زمان که تیر جفایش به دل رسید|آفاق تا به حشر همه قیرگون شدی }}
{{ب| کاش آن زمان که از سرِ زین بر زمین فتاد|یکباره چرخ از حرکت در سکون شدی }}
{{ب| ای کاش کوهها همه می‌ریخت روی دشت‌|بر خاک، منطبق رخ گردون دون شدی }}
{{ب| ای کاش دست قابض ارواح می‌رسید|در وادی عدم همه را رهنمون شدی }}
{{ب| ای کاش آن فرشته به صورش دمیده بود|روز حساب و محشر کبری رسیده بود }}
{{پایان شعر}}


{{ب| کاش آن زمان زمین و زمان واژگون شدی‌وین دستگاه با عظمت سرنگون شدی
{{ب| کاش آن زمان که شاه شهیدان وداع کردجانها وداع کرده و از تن برون شدی
{{ب| کاش آن زمان که پیکر پاکش به خون تپیدیکسر تمام روی زمین غرق خون شدی
{{ب| کاش آن زمان که تیر جفایش به دل رسیدآفاق تا به حشر همه قیرگون شدی
{{ب| کاش آن زمان که از سرِ زین بر زمین فتادیکباره چرخ از حرکت در سکون شدی
{{ب| ای کاش کوهها همه می‌ریخت روی دشت‌بر خاک، منطبق رخ گردون دون شدی
{{ب| ای کاش دست قابض ارواح می‌رسیددر وادی عدم همه را رهنمون شدی
{{ب| ای کاش آن فرشته به صورش دمیده بودروز حساب و محشر کبری رسیده بود


'''4'''
'''4'''
{{شعر}}
{{ب| آن یکه تاز عرصه‌ی میدان کربلا|وان شاهباز عالم و سلطان کربلا }}
{{ب| شاهنشه وجود کجا؟ دیو و دد کجا؟|اهریمنان کجا و سلیمان کربلا؟ }}
{{ب| تقدیر گشت، ورنه به یک حمله کرده بود|طوفان خون، روان ز بیابان کربلا }}
{{ب| عالم فدای تربت آن سروری که داد|درس شهامتی به دبستان کربلا }}
{{ب| افسرده بلبلان نبی شد ز قحط آب‌|پژمرده و خشک شد گل بستان کربلا }}
{{ب| آبی که وحش و طیر از آن بهره‌مند بود|یکباره شد حرام به مهمان کربلا }}
{{ب| آوخ از آن زمان که شه دین ز جور خصم‌|لب تشنه گشت غرقه‌ی طوفان کربلا }}
{{ب| این چرخ کج‌مدار چنین ماجرا ندید|وین دهر پر ز جور گلی همچو او نچید  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| آن یکه تاز عرصه‌ی میدان کربلاوان شاهباز عالم و سلطان کربلا
{{ب| شاهنشه وجود کجا؟ دیو و دد کجا؟اهریمنان کجا و سلیمان کربلا؟
{{ب| تقدیر گشت، ورنه به یک حمله کرده بودطوفان خون، روان ز بیابان کربلا
{{ب| عالم فدای تربت آن سروری که داددرس شهامتی به دبستان کربلا
{{ب| افسرده بلبلان نبی شد ز قحط آب‌پژمرده و خشک شد گل بستان کربلا
{{ب| آبی که وحش و طیر از آن بهره‌مند بودیکباره شد حرام به مهمان کربلا
{{ب| آوخ از آن زمان که شه دین ز جور خصم‌لب تشنه گشت غرقه‌ی طوفان کربلا
{{ب| این چرخ کج‌مدار چنین ماجرا ندیدوین دهر پر ز جور گلی همچو او نچید


'''5'''
'''5'''
{{شعر}}
{{ب| تیر ستم چو بر دل سلطان دین رسید|سرزد که تا به قلب رسول امین رسید }}
{{ب| تنها نه این خدنگ به قلبش رسید و بس‌|تیر دگر بر آن گلوی نازنین رسید }}
{{ب| نه طاقت سواری و نه حالت نبرد|یکباره جسم اطهر او بر زمین رسید }}
{{ب| دشمن پیاپی آمد و دیگر مگو چه کرد|دیگر مگو که زخم چنان و چنین رسید }}
{{ب| زان جسم چاک‌چاک، عدو دست برنداشت‌|ضربت فزون ز حد به امام مبین رسید }}
{{ب| جبریل بود و دید که از آن قوم این ستم‌|زد صیحه آن چنان که به عرش برین رسید }}
{{ب| آدم فغان و ناله همی داشت در جنان‌|بارید خون ز دیده که بر ماء و طین رسید }}
{{ب| بنگر فلک چه کرد به اولاد مصطفی‌|از دهر سر نزد به جهان دیگر این جفا  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| تیر ستم چو بر دل سلطان دین رسیدسرزد که تا به قلب رسول امین رسید
{{ب| تنها نه این خدنگ به قلبش رسید و بس‌تیر دگر بر آن گلوی نازنین رسید
{{ب| نه طاقت سواری و نه حالت نبردیکباره جسم اطهر او بر زمین رسید
{{ب| دشمن پیاپی آمد و دیگر مگو چه کرددیگر مگو که زخم چنان و چنین رسید
{{ب| زان جسم چاک‌چاک، عدو دست برنداشت‌ضربت فزون ز حد به امام مبین رسید
{{ب| جبریل بود و دید که از آن قوم این ستم‌زد صیحه آن چنان که به عرش برین رسید
{{ب| آدم فغان و ناله همی داشت در جنان‌بارید خون ز دیده که بر ماء و طین رسید
{{ب| بنگر فلک چه کرد به اولاد مصطفی‌از دهر سر نزد به جهان دیگر این جفا


'''6'''
'''6'''
{{شعر}}
{{ب| ترسم به روز حشر کزین جور دم زنند|بس طعنها به امت طه امم زنند }}
{{ب| گویی که چون سزای عدویش دهند باز|اعمال جن و انس سراسر قلم زنند }}
{{ب| در روز انتقام مبادا ازین جفا|یکباره دستگاه شفاعت بهم زنند }}
{{ب| آوخ از آن زمان که شهیدان کربلا|سرها به روی دست، به محشر قدم زنند }}
{{ب| بیرون کنند دست تظلم ز آستین‌|در نزد دادخواه، دم از آن ستم زنند }}
{{ب| دارند باز امید چه از صاحب حرم‌|آنان که تیر بر دل اهل حرم زنند؟ }}
{{ب| دارند از پیمبر اکرم چه انتظار|آنان که تیغ بر سر اهل کرم زنند؟ }}
{{ب| پامال شد تنی که در آغوش جبرئیل‌|گردید شستشوی غبارش به سلسبیل }}
{{پایان شعر}}


{{ب| ترسم به روز حشر کزین جور دم زنندبس طعنها به امت طه امم زنند
{{ب| گویی که چون سزای عدویش دهند بازاعمال جن و انس سراسر قلم زنند
{{ب| در روز انتقام مبادا ازین جفایکباره دستگاه شفاعت بهم زنند
{{ب| آوخ از آن زمان که شهیدان کربلاسرها به روی دست، به محشر قدم زنند
{{ب| بیرون کنند دست تظلم ز آستین‌در نزد دادخواه، دم از آن ستم زنند
{{ب| دارند باز امید چه از صاحب حرم‌آنان که تیر بر دل اهل حرم زنند؟
{{ب| دارند از پیمبر اکرم چه انتظارآنان که تیغ بر سر اهل کرم زنند؟
{{ب| پامال شد تنی که در آغوش جبرئیل‌گردید شستشوی غبارش به سلسبیل


'''7'''
'''7'''
{{شعر}}
{{ب| چون شد جدا سر از بدن آن بزرگوار|بگریست آسمان و شد این حُمره آشکار }}
{{ب| زین ماجرا فتاد تزلزل به عرش حق‌|آفاق شد سیاه و چو شب گشت روزگار }}
{{ب| لرزید کوه و دشت و بجوشید از زمین‌|یکباره خون تازه، جهان گشت بی‌قرار }}
{{ب| در خاک هر چه بود همی گشت منقلب‌|چون کوه شد تلأطم امواج در بحار }}
{{ب| ماهی در آب غرق در اندوه و ناله شد|خاموش مرغ نغمه‌سرا شد به شاخسار }}
{{ب| پاداش مصطفی همه این شد که امّتش‌|بی‌پرده کرد پردگیان را شترسوار }}
{{ب| اجر رسالتش همه این شد که دشمنان‌|گردش دهند عترت او را به هر دیار }}
{{ب| این سان که بر بَنات نبی عرصه تنگ شد|بنگر کی این جفا به اسیر فرنگ شد  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| چون شد جدا سر از بدن آن بزرگواربگریست آسمان و شد این حُمره آشکار
{{ب| زین ماجرا فتاد تزلزل به عرش حق‌آفاق شد سیاه و چو شب گشت روزگار
{{ب| لرزید کوه و دشت و بجوشید از زمین‌یکباره خون تازه، جهان گشت بی‌قرار
{{ب| در خاک هر چه بود همی گشت منقلب‌چون کوه شد تلأطم امواج در بحار
{{ب| ماهی در آب غرق در اندوه و ناله شدخاموش مرغ نغمه‌سرا شد به شاخسار
{{ب| پاداش مصطفی همه این شد که امّتش‌بی‌پرده کرد پردگیان را شترسوار
{{ب| اجر رسالتش همه این شد که دشمنان‌گردش دهند عترت او را به هر دیار
{{ب| این سان که بر بَنات نبی عرصه تنگ شدبنگر کی این جفا به اسیر فرنگ شد


'''8'''
'''8'''
{{شعر}}
{{ب| عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاد|از نو، نفیر و غلغله در آسمان فتاد }}
{{ب| از کینه خصم، عترت پاک رسول را|برد آنچنان که ره به صف کشتگان فتاد }}
{{ب| در خاک و خون تپیده شهیدان، قلم قلم‌|بر کشتگان خود نظر بانوان فتاد }}
{{ب| بی‌اختیار هریک از آن جمع بی‌پناه‌|از ناقه روی خاک چو برگ خزان فتاد }}
{{ب| زان بی‌کسان خروش و فغانی بلند شد|کز آن، شراره بر دل پیر و جوان فتاد }}
{{ب| زینب به هر طرف نگران شد که ناگهان‌|چشمش به جسم پاک امام زمان فتاد }}
{{ب| زد صیحه‌ای کزآن جگر دوست را شکافت‌|نالید آن چنان که در اعدا فغان فتاد }}
{{ب| کرد آن زمان چنین گله با خاتم رُسُل:|«کای جدّ تاجدار من، ای هادی سُبُل  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاداز نو، نفیر و غلغله در آسمان فتاد
{{ب| از کینه خصم، عترت پاک رسول رابرد آنچنان که ره به صف کشتگان فتاد
{{ب| در خاک و خون تپیده شهیدان، قلم قلم‌بر کشتگان خود نظر بانوان فتاد
{{ب| بی‌اختیار هریک از آن جمع بی‌پناه‌از ناقه روی خاک چو برگ خزان فتاد
{{ب| زان بی‌کسان خروش و فغانی بلند شدکز آن، شراره بر دل پیر و جوان فتاد
{{ب| زینب به هر طرف نگران شد که ناگهان‌چشمش به جسم پاک امام زمان فتاد
{{ب| زد صیحه‌ای کزآن جگر دوست را شکافت‌نالید آن چنان که در اعدا فغان فتاد
{{ب| کرد آن زمان چنین گله با خاتم رُسُل:«کای جدّ تاجدار من، ای هادی سُبُل


'''9'''
'''9'''
{{شعر}}
{{ب| این مرغ سر بریده‌ی پر خون حسین توست‌|وین تشنه کام ناشده مدفون حسین توست }}
{{ب| این سروْ قامتی که زد از سوز تشنگی‌|آتش به دجله، دود به جیحون حسین توست }}
{{ب| این طائری که زد به روی خاک دست و پا|وین ماهی ز شطّ شده بیرون حسین توست }}
{{ب| این داغدار کز غم اکبر کشیده آه‌|وز آه زد شراره به گردون حسین توست }}
{{ب| این شاه بی‌پناه که از جور این سپاه‌|گردید کشته با دل محزون حسین توست }}
{{ب| این کشته‌ی غریب کز اوّل به سینه‌اش‌|اسرار و علم حق شده مخزون حسین توست }}
{{ب| این سروری که خفته به خاک و من از برش‌|بی‌اختیار می‌روم اکنون حسین توست» }}
{{ب| آنگاه قلب لشکر بدخواه آب کرد|وز سوز دل به مادر دلخون خطاب کرد:  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| این مرغ سر بریده‌ی پر خون حسین توست‌وین تشنه کام ناشده مدفون حسین توست
{{ب| این سروْ قامتی که زد از سوز تشنگی‌آتش به دجله، دود به جیحون حسین توست
{{ب| این طائری که زد به روی خاک دست و پاوین ماهی ز شطّ شده بیرون حسین توست
{{ب| این داغدار کز غم اکبر کشیده آه‌وز آه زد شراره به گردون حسین توست
{{ب| این شاه بی‌پناه که از جور این سپاه‌گردید کشته با دل محزون حسین توست
{{ب| این کشته‌ی غریب کز اوّل به سینه‌اش‌اسرار و علم حق شده مخزون حسین توست
{{ب| این سروری که خفته به خاک و من از برش‌بی‌اختیار می‌روم اکنون حسین توست»
{{ب| آنگاه قلب لشکر بدخواه آب کردوز سوز دل به مادر دلخون خطاب کرد:


'''10'''
'''10'''
{{شعر}}
{{ب| «کای مادر عزیز، بیا حال ما ببین‌|ما را اسیر فرقه‌ی دور از خدا ببین }}
{{ب| مادر بیا که سوخت همه تار و پود ما|بار بلا به دوش من مبتلا ببین }}
{{ب| در بند و قید خصم، اسیریم و دستگیر|لختی شتاب کرده و این ماجرا ببین }}
{{ب| بنگر که دختران تو باشند بی‌پناه‌|نالان و زار از ستم اشقیا ببین }}
{{ب| بنگر ز کعب نیزه سیاه است کتف من‌|این تازیانه‌ها به سرم آشنا ببین }}
{{ب| در دشت غم بیا و گذر کن به قتلگاه‌|سرهای کشتگان همه از تن جدا ببین }}
{{ب| هر گوشه سروْ قامتی افتاده روی خاک‌|گلزار خود خزان به صف کربلا ببین» }}
{{ب| بانگ رحیل زد به سوی کوفه ساربان‌|نوعی که زین ندا به تکان آمد آسمان  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| «کای مادر عزیز، بیا حال ما ببین‌ما را اسیر فرقه‌ی دور از خدا ببین
{{ب| مادر بیا که سوخت همه تار و پود مابار بلا به دوش من مبتلا ببین
{{ب| در بند و قید خصم، اسیریم و دستگیرلختی شتاب کرده و این ماجرا ببین
{{ب| بنگر که دختران تو باشند بی‌پناه‌نالان و زار از ستم اشقیا ببین
{{ب| بنگر ز کعب نیزه سیاه است کتف من‌این تازیانه‌ها به سرم آشنا ببین
{{ب| در دشت غم بیا و گذر کن به قتلگاه‌سرهای کشتگان همه از تن جدا ببین
{{ب| هر گوشه سروْ قامتی افتاده روی خاک‌گلزار خود خزان به صف کربلا ببین»
{{ب| بانگ رحیل زد به سوی کوفه ساربان‌نوعی که زین ندا به تکان آمد آسمان


'''11'''
'''11'''
{{شعر}}
{{ب| ویران شوی فلک که چه بیداد کرده‌ای‌|بنگر سرای ظلم که آباد کرده‌ای }}
{{ب| حیرانم که از چه خانه‌ی ایمان کنی خراب‌|کاخ ستمگران ز چه بنیاد کرده‌ای }}
{{ب| هرگونه ظلم و جور که بوده‌ست در جهان‌|از راه کین، همیشه تو امداد کرده‌ای }}
{{ب| رفتی به بوستان نبی تیشه‌ات به دست‌|برگو چه با صنوبر و شمشاد کرده‌ای؟ }}
{{ب| از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام‌|دانی چه‌ها به عترت امجاد کرده‌ای؟ }}
{{ب| بهر یزید دون، غل و زنجیر از جفا|بر دست و پا و گردن سجّاد کرده‌ای }}
{{ب| دادی به دست خصم، یکی چوب خیزران‌|دلخون، پیمبران و عدو شاد کرده‌ای }}
{{ب| زینب چو دید این ستم و جور از یزید|شد بی‌قرار و پیرهن صبر را درید  }}
{{پایان شعر}}


{{ب| ویران شوی فلک که چه بیداد کرده‌ای‌بنگر سرای ظلم که آباد کرده‌ای
{{ب| حیرانم که از چه خانه‌ی ایمان کنی خراب‌کاخ ستمگران ز چه بنیاد کرده‌ای
{{ب| هرگونه ظلم و جور که بوده‌ست در جهان‌از راه کین، همیشه تو امداد کرده‌ای
{{ب| رفتی به بوستان نبی تیشه‌ات به دست‌برگو چه با صنوبر و شمشاد کرده‌ای؟
{{ب| از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام‌دانی چه‌ها به عترت امجاد کرده‌ای؟
{{ب| بهر یزید دون، غل و زنجیر از جفابر دست و پا و گردن سجّاد کرده‌ای
{{ب| دادی به دست خصم، یکی چوب خیزران‌دلخون، پیمبران و عدو شاد کرده‌ای
{{ب| زینب چو دید این ستم و جور از یزیدشد بی‌قرار و پیرهن صبر را درید


'''12'''
'''12'''
{{شعر}}
{{ب| خاموش «موسوی» که دگر آهن آب شد|وز سیل اشک عالم امکان خراب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که سیه گشت آسمان‌|وز خون دیده چهره‌ی غبرا <ref>غبرا: زمین.</ref> خضاب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که ازین محنت و الم‌|ما را جگر گداخت و دلها کباب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که ز اندوه و آه و غم‌|چشم فلک بر اهل زمین چون سحاب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که هم اندر محیط ما|هم در صوامع ملکوت انقلاب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که ز داغ دل نبی‌|عرش مجید یکسره در اضطراب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که تدارک پذیر نیست‌|این ماجرا، حواله به روز حساب شد }}


{{ب| خاموش «موسوی» که دگر آهن آب شدوز سیل اشک عالم امکان خراب شد
{{ب| طبعم که نظم این غم جاوید می‌نمود|سال هزار و سیصد و هشتاد و چار بود <ref> در دوم ذی الحجه‌ی 1384 ه. ق. این اشعار سروده شده. شیعه در اسلام؛ ص 173- 184.</ref> }}
{{ب| خاموش «موسوی» که سیه گشت آسمان‌وز خون دیده چهره‌ی غبرا <ref>غبرا: زمین.</ref> خضاب شد
{{ب| خاموش «موسوی» که ازین محنت و الم‌ما را جگر گداخت و دلها کباب شد
{{ب| خاموش «موسوی» که ز اندوه و آه و غم‌چشم فلک بر اهل زمین چون سحاب شد
{{ب| خاموش «موسوی» که هم اندر محیط ماهم در صوامع ملکوت انقلاب شد
{{ب| خاموش «موسوی» که ز داغ دل نبی‌عرش مجید یکسره در اضطراب شد
{{ب| خاموش «موسوی» که تدارک پذیر نیست‌این ماجرا، حواله به روز حساب شد
{{ب| طبعم که نظم این غم جاوید می‌نمودسال هزار و سیصد و هشتاد و چار بود <ref> در دوم ذی الحجه‌ی 1384 ه. ق. این اشعار سروده شده. شیعه در اسلام؛ ص 173- 184.</ref>
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۱۰٬۰۷۲

ویرایش