حافظ برسی حلی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۸٬۲۶۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۰۵: خط ۷۰۵:


70- تستصرخ المولی الامام و جدّهاو فؤاد بعد المسرّة نازح  
70- تستصرخ المولی الامام و جدّهاو فؤاد بعد المسرّة نازح  
71- یا جدّ قد بلغ العداما أمّلوافینا و قد شمت العدوّ الکاشح
72- یا جدّ غاب ولیّنا و حمیّناو کفیلنا و نصیرنا و الناصح
73- ضیّعتمونا و الوصایا ضیّعت‌فینا و سهم الحور سار سارح
74- یا فاطمة الزهراء قومی و انظری‌وجه الحسین له الصعید مصافح
75- أکفانه نسج الغبار و غسله‌بدم الورید و لم تنحه نوائح
76- و شبوله نهب السیوف تزورهابین الطفوف فراعل و جوارح
77- و علی السنان سنان رافع رأسه‌و لجسمه خیل العداة روامح
78- و الوحش یندب وحشة لفراقه‌و الجنّ إن جنّ الظّلام نوایح
79- و الأرض ترجف و السماء لأجله‌تبکی معا و الطیر غاد رایح
80- و الدهر من عظم الشجی شق الرداأسفا علیه و فاض جفن دالح
82- یضحی الحسین بکربلاء مرّملاعریان تکسوه التراب صحاصح
83- و عیاله فیها حیاری حسّرللذلّ فی اشخاصهنّ ملامح
84- یسری بهم أسری إلی شرّ الوری‌من فوق أقتاب الجمال مضابح
85- و یقاد زین العابدین مغلّلابالقید لم یشفق علیه مسامح
86- ما یکشف الغّماء إلّا نفحةیحیی بها الموتی نسیم نافح
87- نبویّة علویّة مهدیّةیشفی بریّاها العلیل البارح
88- یضحی منادیها ینادی: یا لثارات الحسین و ذاک یوم فارح
89- و الجنّ و الأملاک حول لوائه‌و الرعب یقدم و الحتوف تناوح
90- ... و ... و فی جذعیهماخفضا و نصب الصلب رفع فاتح
91- ... و ... و الإثم و العدوان فی ذلّ الهوان شوائح
92- لعنوا بما اقترفوا و کلّ جریمةشبّت لها منهم زناد قادح
93- یابن النبیّ صبابتی لا تنقضی‌کمدا و حزنی فی الجوانح جانح
94- أبکیکم بمدامع تتری اذابخل السحاب لها انصباب سافح
95- فاستجل من مولاک عبد و لاک من‌لولاک جادت علیه قرایح
96- برسیّة کملت عقود نظامهاحلیّة و لها البدیع و شایح
97- مدّت إلیک یدا و أنت منیلهایابن النّبی و عن خطاها صافح
98- یرجو بها (رجب) القبول إذا أتی‌و هو الذی بک واثق لک مادح
99- أنت المعاذ لدی المعاد و أنت لی‌إن ضاق بی رحب البلاد الفاسح
100- صلّی علیک اللّه ما سکب الحیادمعا و ما هبّ النسیم الفائح <ref>الغدیر، ج 7، ص 57- 62. ادب الطف؛ ج 4، ص 241- 245.</ref>




خط ۸۴۱: خط ۸۹۹:
70- نیای خود همان سرور و پیشوا را به فریادرسی می‌خواند. پس از آن شادمانی گذشته یک‌باره دلش از جای کنده می‌شود.
70- نیای خود همان سرور و پیشوا را به فریادرسی می‌خواند. پس از آن شادمانی گذشته یک‌باره دلش از جای کنده می‌شود.


71- یا جدّ قد بلغ العداما أمّلوافینا و قد شمت العدوّ الکاشح
71- ای نیای ما! دشمنان به آرزوی خود رسیدند و آنان‌که دشمنی ما را پنهان می‌داشتند اکنون زبان به سرزنش گشوده‌اند.
72- یا جدّ غاب ولیّنا و حمیّناو کفیلنا و نصیرنا و الناصح
 
73- ضیّعتمونا و الوصایا ضیّعت‌فینا و سهم الحور سار سارح
74- یا فاطمة الزهراء قومی و انظری‌وجه الحسین له الصعید مصافح
75- أکفانه نسج الغبار و غسله‌بدم الورید و لم تنحه نوائح 71- ای نیای ما! دشمنان به آرزوی خود رسیدند و آنان‌که دشمنی ما را پنهان می‌داشتند اکنون زبان به سرزنش گشوده‌اند.
72- ای نیای ما! سرپرست و پشتیبان ما رفت و یار و نگهدار و دلسوز ما نماند.
72- ای نیای ما! سرپرست و پشتیبان ما رفت و یار و نگهدار و دلسوز ما نماند.
73- مردم! شما ما را از میان بردید، سفارش‌هائی را که درباره‌ی ما شده بود تباه کردید و اینک تیر مرگ روان و نشانه گیر است.
73- مردم! شما ما را از میان بردید، سفارش‌هائی را که درباره‌ی ما شده بود تباه کردید و اینک تیر مرگ روان و نشانه گیر است.
74- ای فاطمه زهرا! برخیز و چهره‌ی حسین را بنگر که بر زمین می‌ساید جامه‌ی مرگ او تاروپودش از گردوخاک است،
 
74- ای فاطمه زهرا! برخیز و چهره‌ی حسین را بنگر که بر زمین می‌ساید جامه‌ی مرگ او تاروپودش از گردوخاک است.
 
75- با خون رگ گردن؛ شستشویش داده‌اند و کسی هم در سوگ او زاری نمی‌کند.
75- با خون رگ گردن؛ شستشویش داده‌اند و کسی هم در سوگ او زاری نمی‌کند.
76- و شبوله نهب السیوف تزورهابین الطفوف فراعل و جوارح
 
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:387 77- و علی السنان سنان رافع رأسه‌و لجسمه خیل العداة روامح
76- شیر بچگان او را شمشیرها به یغما برده‌اند. و در کرانه‌های فرات کفتار بچه‌ها و سگان شکاری به دیدار آنان شتافته‌اند.
78- و الوحش یندب وحشة لفراقه‌و الجنّ إن جنّ الظّلام نوایح
 
79- و الأرض ترجف و السماء لأجله‌تبکی معا و الطیر غاد رایح
80- و الدهر من عظم الشجی شق الرداأسفا علیه و فاض جفن دالح 76- شیر بچگان او را شمشیرها به یغما برده‌اند. و در کرانه‌های فرات کفتار بچه‌ها و سگان شکاری به دیدار آنان شتافته‌اند.
77- سر والای او را بر سنان سنان جای داده‌اند و ستوران دشمن، پیکر و سینه‌ی او را لگدکوب کرده‌اند.
77- سر والای او را بر سنان سنان جای داده‌اند و ستوران دشمن، پیکر و سینه‌ی او را لگدکوب کرده‌اند.
78- وحوش بیابان از وحشت جدائی‌اش زاری می‌کنند و پرده‌ی تاریکی که همه‌جا را پوشاند پریان به سوگنامه خوانی می‌پردازند.
78- وحوش بیابان از وحشت جدائی‌اش زاری می‌کنند و پرده‌ی تاریکی که همه‌جا را پوشاند پریان به سوگنامه خوانی می‌پردازند.
79- زمین به لرزه درمی‌آید و آسمان برای او می‌گرید و مرغان در هر شامگاه و بامداد در رفت‌وآمدند.
79- زمین به لرزه درمی‌آید و آسمان برای او می‌گرید و مرغان در هر شامگاه و بامداد در رفت‌وآمدند.
80- روزگار بر او افسوس می‌خورد و از سرسختی گرفتاری‌اش گریبان چاک می‌دهد و پلک‌های خشک نشدنی‌اش اشک می‌بارد.
80- روزگار بر او افسوس می‌خورد و از سرسختی گرفتاری‌اش گریبان چاک می‌دهد و پلک‌های خشک نشدنی‌اش اشک می‌بارد.
81- یا للرّجال لظلم آل محمّدو لأجل ثارهم و أین الکادح؟
81- یا للرّجال لظلم آل محمّدو لأجل ثارهم و أین الکادح؟
82- یضحی الحسین بکربلاء مرّملاعریان تکسوه التراب صحاصح
 
83- و عیاله فیها حیاری حسّرللذلّ فی اشخاصهنّ ملامح
81- هان ای مردان! در این ستم که بر تبار محمّد رفت فریادرسی کنید! کجا است آنکه برای خونخواهی آنان به کوشش و تلاش برخیزد؟
84- یسری بهم أسری إلی شرّ الوری‌من فوق أقتاب الجمال مضابح
 
85- و یقاد زین العابدین مغلّلابالقید لم یشفق علیه مسامح 81- هان ای مردان! در این ستم که بر تبار محمّد رفت فریادرسی کنید! کجا است آنکه برای خونخواهی آنان به کوشش و تلاش برخیزد؟
82- حسین- با پیکری خونین- برهنه در کربلا افتاده و خاک آن ریگزار همچون جامه‌ای پیکر او را پوشانده.
82- حسین- با پیکری خونین- برهنه در کربلا افتاده و خاک آن ریگزار همچون جامه‌ای پیکر او را پوشانده.
83 و 84- خانواده‌ی او سرگردان و ماتم‌زده با چهره‌هایی افسرده و نمایان گرفتار آمده‌اند و- دشمنان کینه‌توز- آنان را بر فراز شتران به سوی بدترین آفریدگان رهسپار گردانیده‌اند.
83 و 84- خانواده‌ی او سرگردان و ماتم‌زده با چهره‌هایی افسرده و نمایان گرفتار آمده‌اند و- دشمنان کینه‌توز- آنان را بر فراز شتران به سوی بدترین آفریدگان رهسپار گردانیده‌اند.
85- زیور پرستندگان (زین العابدین) را در بند و زنجیر کشیده و هیچ‌کس را دل بر او نمی‌سوزد.
85- زیور پرستندگان (زین العابدین) را در بند و زنجیر کشیده و هیچ‌کس را دل بر او نمی‌سوزد.
86- ما یکشف الغّماء إلّا نفحةیحیی بها الموتی نسیم نافح
 
87- نبویّة علویّة مهدیّةیشفی بریّاها العلیل البارح
86- این اندوه را هیچ چیز از دل ما به در نخواهد برد مگر بویی خوش که همچون بادی آرام بوزد و مردگان را زندگی بخشد.
88- یضحی منادیها ینادی: یا لثارات الحسین و ذاک یوم فارح
 
89- و الجنّ و الأملاک حول لوائه‌و الرعب یقدم و الحتوف تناوح
90- ... و ... و فی جذعیهماخفضا و نصب الصلب رفع فاتح 86- این اندوه را هیچ چیز از دل ما به در نخواهد برد مگر بویی خوش که همچون بادی آرام بوزد و مردگان را زندگی بخشد،
87- نشانه‌ای از پیامبر و علی و مهدی داشته باشد و بیماران گرفتار را درمان کند.
87- نشانه‌ای از پیامبر و علی و مهدی داشته باشد و بیماران گرفتار را درمان کند.
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:388
 
88- جارچی او بانگ بردارد که: کجایند کشندگان حسین؟ آن‌گاه روزی شادی‌بخش فرارسد.
88- جارچی او بانگ بردارد که: کجایند کشندگان حسین؟ آن‌گاه روزی شادی‌بخش فرارسد.
89- و پریان و فرشتگان پیرامون درفشش را بگیرند. هراس پیشاهنگ است و مرگ رودررو.
89- و پریان و فرشتگان پیرامون درفشش را بگیرند. هراس پیشاهنگ است و مرگ رودررو.
90- ... و ... را بر دو تنه درخت می‌آویزند تا پستی‌شان نمودار شود و این برپاکردن دار، سرافرازی و گشایشی خواهد بود.
90- ... و ... را بر دو تنه درخت می‌آویزند تا پستی‌شان نمودار شود و این برپاکردن دار، سرافرازی و گشایشی خواهد بود.
91- ... و ... و الإثم و العدوان فی ذلّ الهوان شوائح
 
92- لعنوا بما اقترفوا و کلّ جریمةشبّت لها منهم زناد قادح
91- ... و ... و گناه و کین‌توزی در خواری زبونی سخت کوشایند.
93- یابن النبیّ صبابتی لا تنقضی‌کمدا و حزنی فی الجوانح جانح
 
94- أبکیکم بمدامع تتری اذابخل السحاب لها انصباب سافح
95- فاستجل من مولاک عبد و لاک من‌لولاک جادت علیه قرایح 91- ... و ... و گناه و کین‌توزی در خواری زبونی سخت کوشایند.
92- برای گناهانی که کردند بر آنان نفرین می‌فرستیم و آتش همه‌ی لغزش‌ها از گور آنان برمی‌خیزد.
92- برای گناهانی که کردند بر آنان نفرین می‌فرستیم و آتش همه‌ی لغزش‌ها از گور آنان برمی‌خیزد.
93- ای زاده‌ی پیامبر! شیفتگی پر درد من پایان‌پذیر نیست و اندوه در همه‌ی پیکرم جای‌گیر شده.
93- ای زاده‌ی پیامبر! شیفتگی پر درد من پایان‌پذیر نیست و اندوه در همه‌ی پیکرم جای‌گیر شده.
94- با چنان سرشکی بر شما می‌گریم که اگر ابرهای آسمان از باریدن دریغ کنند، جای آن‌ها تهی نماند.
94- با چنان سرشکی بر شما می‌گریم که اگر ابرهای آسمان از باریدن دریغ کنند، جای آن‌ها تهی نماند.
95- (این ارمغان ناچیز را) از بنده‌ی مهرت و از رهی خویش بزرگ بدار و بپذیر که اگر تو نمی‌بودی ذوق او به این نیکویی نمی‌گردید.
95- (این ارمغان ناچیز را) از بنده‌ی مهرت و از رهی خویش بزرگ بدار و بپذیر که اگر تو نمی‌بودی ذوق او به این نیکویی نمی‌گردید.
96- برسیّة کملت عقود نظامهاحلیّة و لها البدیع و شایح
97- مدّت إلیک یدا و أنت منیلهایابن النّبی و عن خطاها صافح
98- یرجو بها (رجب) القبول إذا أتی‌و هو الذی بک واثق لک مادح
99- أنت المعاذ لدی المعاد و أنت لی‌إن ضاق بی رحب البلاد الفاسح
100- صلّی علیک اللّه ما سکب الحیادمعا و ما هبّ النسیم الفائح <ref>الغدیر، ج 7، ص 57- 62. ادب الطف؛ ج 4، ص 241- 245.</ref>


96- سروده‌هایی از برسی حلّی است که گره‌های رشته‌ی آن خوش و رسا می‌نماید. و همچو گلوبند آراسته به گوهر، زیبا است.


97- دستی به آستانت دراز کرده که تو- ای فرزند پیامبر!- بخشنده‌ای و از لغزش او چشم می‌پوشی.


96- سروده‌هایی از برسی حلّی است که گره‌های رشته‌ی آن خوش و رسا می‌نماید. و همچو گلوبند آراسته به گوهر، زیبا است.
97- دستی به آستانت دراز کرده که تو- ای فرزند پیامبر!- بخشنده‌ای و از لغزش او چشم می‌پوشی.
98- رجب امید دارد که چون بیاید به دستیاری آنها در پیشگاهت پذیرفته گردد که ستایشگر تو است و پشتگرمی به تو دارد.
98- رجب امید دارد که چون بیاید به دستیاری آنها در پیشگاهت پذیرفته گردد که ستایشگر تو است و پشتگرمی به تو دارد.
99- پس از مرگ که بازگردد تو پناهگاهی و آنگاه که پهنه‌ی زمین بر او تنگ شود تو او را به فراخنای آسایش می‌رسانی.
99- پس از مرگ که بازگردد تو پناهگاهی و آنگاه که پهنه‌ی زمین بر او تنگ شود تو او را به فراخنای آسایش می‌رسانی.
100- درود خدا بر تو باد و تا کی؟ تا آنگاه که ابر، باران سرشک را فرومی‌ریزد و نسیم‌ها می‌وزد و بوی خوش را می‌پراکند.
100- درود خدا بر تو باد و تا کی؟ تا آنگاه که ابر، باران سرشک را فرومی‌ریزد و نسیم‌ها می‌وزد و بوی خوش را می‌پراکند.




'''چکامه دیگر:'''
1- ما هاجنی ذکر ذات البان و العلم‌و لا السّلام علی سلمی بذی سلم
2- و لا صبوت لصبّ صاب مدمعه‌من الصبابة صبّ الوابل الرزم
3- و لا علی طلل یوما أطلت به‌مخاطبا لاهیل الحی و الخیم
4- و لا تمسّکت بالحادی و قلت له:إن جئت سلعا فسل عن جیرة العلم
5- لکن تذکرت مولای الحسین و قدأضحی بکرب البلا فی کربلا ظمی
6- ففاض صبری و فاض الدمع و ابتعد الرقاد و اقترب السهاد بالسقم
7- و هام إذ همت العبرات من عدم‌قلبی و لم استطع مع ذاک منع دمی
8- لم إن سه و جیوش الکفر جائشةو الجیش فی أمل و الدین فی ألم
9- تطوف بالطفّ فرسان الضّلال به‌و الحقّ یسمع و الأسماع فی صمم
10- و للمنایا بفرسان المنی عجل‌و الموت یسعی علی ساق بلا قدم
11- مسائلا و دموع العین سائلةو هو العلیم بعلم اللوح و القلم:
12- ما اسم هذا الثری یا قوم! فابتدروابقولهم یوصلون الکلم بالکلم:
13- بکربلا هذه تدعی فقال: أجل‌آجالنا بین تلک الهضب و الاکم
14- حطو الرّحال فحال الموت حلّ بنادون البقاء و غیر اللّه لم یدم
15- یا للرّجال لخطب حلّ مخترم الآجال معتدیا فی الأشهر الحرم
16- فها هنا تصبح الأکباد من ظمأحرّی و أجسادها نروی بفیض دم
17- و ها هنا تصبح الاقمار آفلةو الشّمس فی طفل و البدر فی ظلم
18- و ها هنا تملک السادات أعبدهاظلما و مخدومها فی قبضة الخدم
19- و ها هنا تصبح الأجساد و ثاویةعلی الثری مطعما للبوم و الرّخم
20- و ها هنا بعد بعد الدار مدفنناو موعد الخصم عند الواحد الحکم
21- و صاح بالصحب هذا الموت فابتدروااسد أفرائسها الأساد فی الأجم
22- من کل أبیض و ضّاح الجبین فتی‌یغشی صلی الحرب لا یخشی من الضرم
23- من کلّ منتدب للّه محتسب‌فی اللّه منتجب باللّه معتصم
24- و کلّ مصطلم الأبطال مصطلم‌الآجال ملتمس الآمال مستلم
25- و راح ثمّ جواد السبط یندبه‌عالی الصهیل خلیّا طالب الخیم
26- فمذ رأته النساء الطاهرات بدایکادم الأرض فی خدّله و فم
27- برزن نادبة حسری و ثاکلةعبری معلولة بالمدمع السجم
 
28- فجئن و السبط ملقی بالنصال أبت‌من کفّ مستلم او ثغر ملتثم
29- و الشمر ینحر منه النحر من حنق‌و الأرض ترجف خوفا من فعالهم
30- فتستر الوجه فی کم عقیلتةو تنحنی فوق قلب و اله کلم
31- تدعو أخاها الغریب المستظام أخی‌یا لیت طرف المنایا عن علاک عم
32- من إتکلت علیه فی النساء و من‌اوصیت فینا و من یحنو علی الحرم؟
33- هذی سکینة قد عزّت سکینتهاو هذه فاطم تبکی بفیض دم
34- تهوی لتقبیله و الدمع منهمرو السبط عنها بکرب الموت فی غمم
35- فیمنع الدمّ و النصل الکسیر به‌عنها فتنصلّ لم تبرح و لم ترم
36- تضمّه نحوها شوقا و تلثمه‌و یخضب النحر منه صدرها بدم
37- تقول من عظم شکواها و لوعتهاو حزنها غیر منقضّ و منفصم
38- أخی لقد کنت نورا یستضاء به‌فما لنور الهدی و الدین فی ظلم
39- أخی فقد کنت غوثا للأرامل یاغوث الیتامی و بحر الجود و الکرم
40- یا کافلی هل تری الأیتام بعدک فی‌اسر المذلّة و الاوصاب و الالم
41- یا واحدی یابن امّی یا حسین لقدنال العدی ما تمنّوا من طلابهم 
42- و برّدوا غلل الاحقاد من ضغن‌و أظهروا ما تخفّی فی صدورهم
43- أین الشفیق و قد بان الشقیق و قدجار الرفیق و لجّ الدّهر فی الازم
44- مات الکفیل و غاب اللّیث فابتدرت‌عرج الضباع علی الأشبال فی نهم
45- و تستغیث رسول اللّه صارخة:یا جدّ أین الوصایا فی ذوی الرحم؟
46- یا جدّ لو نظرت عیناک من حزن‌للعترة الغرّ بعد الصون و الحشم
47- مشرّدین عن الأوطان قد قهرواثکلی أساری حیاری ضرّجوا بدم
48- یسری بهنّ سبایا بعد عزّهم‌فوق المطایا کسبی الروم و الخدم
49- هذا بقیّة آل اللّه سیّد أهل‌الأرض زین عباد اللّه کلهم
50- نجل الحسین الفتی الباقی و وارثه‌و السیّد العابد السجّاد فی الظلم
51- یساق فی الأسر نحو الشام مهتظمابین الاعادی فمن باک و مبتسم
52- أین النبی و ثغر السّبط یقرعه‌یزید بغضا لخیر الخلق کلّهم؟
53- أینکت الرجس ثغرا کإنّ قبّله‌من حبّه الطهر خیر العرب و العجم؟
54- و یدّعی بعدها الاسلام من سفه‌و کان أکفر من عاد و من إرم؟
55- یا ویله حین تأتی الطّهر فاطمةفی الحشر صارخة فی موقف الامم
56- تأتی فیطرق أهل الجمع أجمعهم‌منها حیاء و وجه الأرض فی قتم
57- و تشتکی عن یمین العرش صارخةو تستغیث إلی الجبّار ذی النقم
58- هناک یظهر حکم اللّه فی ملأعضّوا و خانوا فیا سحقا لفعلهم
59- و فی یدیها قمیص للحسین غدامضمّخا بدم قرنا إلی قدم
60- أیا بنی الوحی و الذکر الحکیم و من‌و لاهم أملی و البرء من ألمی
61- حزنی لکم أبدا لا ینقضی کمداحتی الممات و ردّ الروح فی رمم
62- حتّی تعود إلیکم دولة و عدت‌مهدّیة تملأ الأقطار بالنعم <ref>الغدیر ج 7، ص 62- 66. ادب الطف؛ ج 4، ص 245- 249.</ref>
1- «نه یاد از سرائی پرنهال و نشانه‌ها مرا بر سر شور می‌آورد و نه درود بر آن دلبر- سلمی- که در گوشه‌ی ذی سلم (سرزمینی با یک گونه درخت) است.
2- نه برای دلداده‌ای که- از سر دلباختگی (سرشک وی) به‌سان رگبارهای جدانشدنی از تندر- سرازیر است شیفتگی می‌نمایم.
3- نه بر ویرانه‌هایی که یک روز در آنجا درنگی دراز داشتم و با چادرنشینان و مردم آن تیره به گفتگو پرداختم.
4- نه به دامان سرودگوی کاروان می‌آویزم و می‌گویم: (اگر به آن شکاف کوه رسیدی از همسایگان پرس‌وجو کن).
5- بلکه سرورم حسین را به یاد آورم که در کربلا با کرب بلا (رنج گرفتاری) تشنه افتاده است.
6- شکیبائی‌ام نماند، سرشکم روان گردید خواب از دیدگانم برفت و بیداری با بیماری درآمیخت.
7- کار دل به سرگردانی کشید و اشک‌ها سرازیر شد و نتوانستم از ریختن و آمیختن خون خود با آن جلوگیری کنم.
8- او را فراموش نمی‌کنم که سپاهیان بدکیش همچون دریایی پرآشوب پیرامونش را گرفتند.
9- لشکر به امید پیروزی بودند و کیش ما دردمند. سوارکاران گمراه گرداگرد او در کربلا چرخ می‌خوردند، خداوند می‌شنید و گوش‌های آنان کر شده بود.
10- مرگ شتابان به سوی شهسواران آرزوها می‌تاخت و نیستی با زانویی بی‌گام به سویشان می‌شتافت.
11- او (که آنچه را میان خامه و نامه‌ی خداوندی گذشته بود می‌دانست) با چشمی که سرشک آن روان بود پرسید ای مردم!
12- این خاک را چه نام است؟ و آنان در پاسخ پیشی گرفته و سخن را به سخن پیوند زدند.
13- اینجا را کربلا می‌خوانند، گفت:" هان! مرگ ما نیز در میان این زمین‌های پست و پشته‌های بلند خواهد بود.
14- بارها را فرود آرید که مرگ با ما دست به گریبان شده است. جاودانگی چشم به راه ما نیست و جز خدا هیچ چیز پایدار نخواهد ماند.
15- ای مردان! در رویدادی سهمناک به فریاد برسید، که مرگ‌هایی ناگهانی را ستمکارانه به ارمغان آورد (آن هم در ماهی که پیکار در آن ناروا بود).
16- این‌جا است که جگرها از تشنگی می‌گدازد و پیکرها با روان شدن خون سیراب می‌گردد.
17- این‌جاست که ماه‌های درخشان روی نهان می‌کنند، خورشید می‌گیرد و ماه شب چهاردهم به تاریکی می‌گراید.
18- این‌جاست که بردگان، ستمکارانه سروران خویش را دربند می‌افکنند و سران در دست زیردستان گرفتار می‌آیند.
19- این‌جاست که پیکرها بر روی خاک سرنگون می‌شود و خوراک جغد و کرکس می‌گردد.
20- و این‌جاست خانه‌ای که ما را، در آن به خاک می‌سپارند و هنگامی‌که نوید داده شد با دشمن در پیشگاه یگانه داور می‌ایستیم.»
21- سپس بانگ برداشت که:" یاران! اینک مرگ!" پس شیران شیر شکار گام پیش نهادند.
22- هر جوانمرد سپیدروی که بود با پیشانی درخشان در کام جنگ فرورفت و از شرار آن نهراسید.
23- چه آنان‌که خدا را پاسخ داده و جانبازی‌هایشان را برای خدا می‌شمردند.
24- و چه برگزیدگانی که چنگ به آئین خداوند زدند. آنان که بنیاد یلان را برکندند و خود با پنجه‌ی مرگ ریشه‌کن شدند. و کسانی‌که برآوردن آرزوها را از ایشان می‌خواستند خود به دست‌بوس نیستی شتافتند.
25- و سپس نیک اسب دخترزاده‌ی پیامبر بر او زاری کرد و با شیهه‌ای بلند و با پشتی تهی‌سوار به سوی چادرها برگشت.
26- و چون بانوان پاک‌نهاد، آن را دیدند سر و چهره‌اش را بر خاک مالید.
27- آنان عزادار و زاری‌کنان و داغدار و ماتم‌زده و اشک‌ریزان به اسب نزدیک شدند.
28 و 29- با دلی دردمند و دیده‌ای که اشک آن سرازیر بود آمدند و دخترزاده‌ی پیامبر را دیدند بر بستری از نیزه‌ها و پیکان‌های شکسته خفته. از آن دستش که بر سنگ خانه‌ی خدا نهاد و از آن لبش که بوسه بر آن داد شمر از کینه سر از پیکر وی جدا می‌کرد و زمین از هراس کردارش بر خویش می‌لرزید.
30- خواهر و بانوی خردمندش چهره را با آستین می‌پوشانید و با دلی ریش و سرگشته پیاپی خم می‌شد.
31- برادر ستمدیده و دور از میهنش را می‌خواند: برادر! ای کاش مرگ دیده بر تو نمی‌گشود.
32- بانوان را به پشتگرمی چه‌کس رها کرده‌ای؟ ما را به که سپرده‌ای؟ کیست که بر پردگیانت دل بسوزاند؟
33- این سکینه است که آرام‌دلی خود را از کف داده و این فاطمه است که با دیده‌ی خونین بر تو می‌گرید. <ref>سکینه و فاطمه (س) دو دختر حضرت ابا عبد اللّه الحسین (ع) می‌باشند.</ref>
34 و 35- خواهد که با اشک روان بر او بوسه زند و دخترزاده‌ی پیامبر از رنج مرگ به او نمی‌پردازد. جلوی خون را می‌گیرد و می‌خواهد ناوک تیری را که در پیکر او شکسته بیرون کشد و نمی‌تواند.
36- از شوریدگی، او را به خویشتن می‌چسباند، می‌بوسد و گلوی خونین وی سینه‌اش را رنگین می‌سازد.
37- سهمناکی گرفتاری و سوخته‌دلی‌اش با آن اندوه جدایی‌ناپذیر و سیری نشدنی بر آن می‌دادرش که بگوید:
38- برادرم! تو فروغی بودی که از آن پرتو می‌گرفتیم، چه شد که فروغ راهنمایی و کیش ما در تاریکی روی نهفت؟
39- برادرم! تو پناهگاهی برای بیوه‌زنان بودی. ای پناهگاه پدر مردگان در دریای بخشندگی و بزرگواری!
40- ای سرپرست من! آیا می‌بینی که پس از تو پدر مردگان گرفتار درد و نزاری و بیماری‌اند؟
41- ای یگانه کس من! ای فرزند مادرم! ای حسین! دشمنان به خواسته‌ها و آرزوهاشان رسیدند.
42- دل‌هاشان که از کینه می‌جوشید خنک شد و آنچه را در درون پنهان می‌داشتند آشکار کردند.
43- دلسوز ما کجا است؟ برادر که از ما جدایی گزید. همراهان، بیدادگری می‌نمایند و روزگار در پریشان کردن ما، به یکدندگی افتاده است.
44- سرپرست ما درگذشت و شیرمرد روی نهان داشت و کفتارهای لنگ پیش افتاده‌اند و با گرسنگی بر سر شیربچگان می‌تازند.
45- فریاد برمی‌دارد و از رسول خدا پناه می‌خواهد: ای جدّ من! کجا رفت آن سفارش‌ها که درباره‌ی نزدیکانت کردی؟
46- ای جدّ من چه شود که اندوهناکانه دیده بگشایی و خاندان تابناکت را بنگری که پس از آن ارجمندی و آبروداری، از وطن خویش دربه‌در شده‌اند و به آنان زور می‌گویند.
47 و 48- و همه داغدار و گرفتار و سرگردان و خون‌آلود. پس از آن همه شکوه، برده‌وار به بالای شتران سوارشان کرده‌اند. که گویی پرستاران یا بندیان رومی‌اند.
49- این بازمانده‌ی خاندان خداوند و سرور مردمان زمین و زیور همه‌ی خداپرستان است.
50- فرزندی است که از حسین مانده و وارث او و سروری است که پرستش خدا و به خاک افتادن در برابر او را در تاریکی‌ها کار خویش شناخته.
51- وی را به بند کشیده و میان دشمنانی گریان و خندان، بیدادگرانه به سوی شام گسیلش داشته‌اند.


52- پیامبر کجاست تا دندان‌های دخترزاده‌اش را بنگرد که یزید از سر کین‌توزی با بهترین آفریدگان بر آن چوب می‌زند.


53- آیا این پلید همان دندان‌هایی را با چوب می‌کوبد که بهترین فرد از عرب و غیرعرب از سر مهر بوسیده بود؟


54- و سپس بی‌خردانه لاف مسلمانی می‌زند او که از عاد و ارم <ref> ارم به گفته‌ی برخی نام پدر یا مادر یا تیره و یا شهر عاد بوده است.</ref> هم بدکیش‌تر است.


55- وای بر او از آنگاه که فاطمه پاک بیاید و آنجا که توده‌های مردم پس از برانگیخته شدن در روز شمار می‌ایستند، آوا به دادخواهی بلند کند.


56- بیاید و همه‌ی کسانی‌که گرد آمده‌اند از شرمندگی سر به زیر افکنند و چهره‌ی زمین از گردوخاک سیاهرنگ شود.


57- او در سمت راست از پایگاه تخت جهان نهان بایستد، فریاد به گله‌گذاری بردارد و از خدای توانایی که خون ستمدیدگان را باز می‌جوید داد خویش بخواهد.


58- آنجا فرمان خداوند در پیش روی مردمی آشکار می‌شود که همچون مار گزیدند و نادرستی نمودند که کردارشان دور از آمرزش باد.


59- پیراهن حسین را که سرتاپای آن خون‌آلود است به دو دست گرفته.


60- ای زادگان وحی و ذکر خدای فرزانه! و ای آنان که مهرشان امید من و مایه‌ی بهبودی‌ام از دردهاست!


61- اندوه من بر شما جاودانه است و رنج آن سپری نمی‌شود تا کی؟ تا بمیرم و سپس به استخوان‌های پوسیده‌ام باز گردم.


62- مگر دولت شما که نویدش را داده‌اند و بر راه راست خواهد بود فرارسد و سراسر گیتی را از نیکویی پر کند.




==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:370-
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:370-394.


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۹۲۳: خط ۱٬۲۱۶:
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران عرب]]
[[رده:شاعران عرب]]
5- وقف بی انادی وادی الّا یک علّنی‌هناک أری ذاک المساعد یا سعد!
۱۰٬۰۷۲

ویرایش