فدایى مازندرانى: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۸۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۵: خط ۶۵:
فدایى مازندرانى ضمن پیروى از سبک محتشم کاشانى در ترکیب‌بندهاى عاشورایى خود از شیوه‌هاى بیانى سبک خراسانى نیز در استحکام بیان ساختارى کلام خود در برخى از مراثى عاشورایى‌اش سود جسته است. مرثیه‌هاى عاشورایى فدایى مازندرانى پرشور، متین و مزین به انواع آرایه‌هاى لفظى و معنوى است و جاذبه‌هاى کلامى او حاکى از درون‌مایه‌هاى روحانى و اعتقاد پاک و ریشه‌دار این شاعر توانا به ساحت حسین بن على (ع) است.
فدایى مازندرانى ضمن پیروى از سبک محتشم کاشانى در ترکیب‌بندهاى عاشورایى خود از شیوه‌هاى بیانى سبک خراسانى نیز در استحکام بیان ساختارى کلام خود در برخى از مراثى عاشورایى‌اش سود جسته است. مرثیه‌هاى عاشورایى فدایى مازندرانى پرشور، متین و مزین به انواع آرایه‌هاى لفظى و معنوى است و جاذبه‌هاى کلامى او حاکى از درون‌مایه‌هاى روحانى و اعتقاد پاک و ریشه‌دار این شاعر توانا به ساحت حسین بن على (ع) است.
===اشعار===
===اشعار===
===مقتل منظوم===
از فدایى مازندرانى مقتل منظومى به جاى مانده که در چهار «نظام» سامان یافته است:
*نظام اول: داراى یک ترکیب 72 بندى با 1740 بیت،
*نظام دوم: داراى یک ترکیب 43 بندى با 1301 بیت،
*نظام سوم: داراى یک ترکیب 32 بندى با 523 بیت،
*نظام چهارم: داراى یک ترکیب 27 بندى با 520 بیت.<ref>همان،مقدمه،ص بیست و سه.</ref>
و مجموعه چهار نظام او داراى 174 بند و 4084 بیت مى‌باشد.
فدایى مازندرانى درباره «مقتل منظوم» خود مى‌گوید:
{{شعر}}
{{ب|این (مقتل منظوم) چو گردید تمام| بر چار (نظام) نظم او یافت نظام}}
{{ب|افکند خلل به چار ارکان وجود| بى‌نظم شد آن چار از این چار (نظام)<ref>همان،ص 208.</ref>}}
{{پایان شعر}}
وی ماده تاریخ پایان کار «مقتل منظوم» خود را در «مقتل شاه شهیدان» یافته است و نشان مى‌دهد که در ماده تاریخ‌ سرایى نیز دستى به تمام دارد:
{{شعر}}
{{ب|زد قلم چندان پى تحریر این(مقتل)قدم| کز نهادِ نى برآمد ناله:جفَّ القلم}}
{{ب|کلک خون ریز (فدایى) در دم اتمام آن| «مقتل شاه شهیدان» زد به تاریخش رقم<ref>همان.</ref>}}
{{پایان شعر}}
بخشی از مقتل منظوم فدایی:
'''بند پایانى نظام اول'''{{شعر}}
{{ب|شاها فلک ز بار عزایت خمیده باد| انجم به سان اشک ز چشمش چکیده باد}}
{{ب|ماهى که به رخ تو درآید ز زیر ابر| از ظلمت خسوف به دوران ندیده باد}}
{{ب|سروى که بى‌قدِ تو بروید به جویبار| در خاک غم چو نخل بلندت خمیده باد}}
{{ب|گر گل به ماتمت نزند چاک پیرهن| پیراهن صبوریش از تن دریده باد}}
{{ب|گر بلبل از غم تو ننالد به شاخ گل| چون سوسنش زبان به قفا درکشیده باد}}
{{ب|گر سنبل از تپانچه نگردد کبود رنگ| چون لاله عذار تو رنگش پریده باد}}
{{ب|گر نرگس از غم تو نشد دیده‌اش سفید| چون چشم ما ز هجر تو خوابش رمیده باد}}
{{ب|گر از غم تو غنچه نه خون جگر خورد| چون غنچه دهان تو او پژمریده باد}}
{{ب|آن کس که او به سرو روانت خدنگ زد| همچون کمان ابروى تو قد خمیده باد}}
{{ب|آن کس که از نفاق ندادت دمى امان| یا رب!به هردو کون امانش بریده باد}}
{{ب|آن اهرمن که خاتم از انگشت تو کشید| انگشت او همیشه به دندان گزیده باد}}
{{ب|چون جان خود نکرد (فدائى) فداى تو| مرغ حیاتش از قفس تن پریده باد}}
{{م|یا رب!مرا از آتش دوزخ عتیق<ref>آزاد.</ref> ساز}}
{{م|این بنده را ز لطف به فطرس رفیق ساز<ref>همان،ص 104 و 105.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند دهم از نظام دوم'''
{{شعر}}
{{ب|تنها چو ماند زاده پیغمبر آه آه!| آهى کشید از دل غمپرور آه آه!}}
{{ب|از هرطرف بدید و علمدار خود ندید| او را شکست بازوى زورآور آه آه}}
{{ب|نورش ز دیده برد غم نور دیده‌اش| یعنى شبیه ختم رسل:اکبر آه آه!}}
{{ب|در خون تپیده دید تن قاسم اى دیغ| وز پا فتاده یافت قد جعفر آه آه!}}
{{ب|نه لشکر و سپاه نه یار و نه دادخواه| نه مونس و نه غمخور و نى یاور آه آه!}}
{{ب|از پشت سر خروش جگر تشنگان به گوش| وز پیش روش طعنه زنان لشکر آه آه!}}
{{ب|گاهى به ناله گفت که اى خواهر!اَلوداع| گاهى به گریه دید رخ دختر آه آه!...}}
{{ب|آمد به رزمگاه چو آن شاه بى‌سپاه| تنها به کام خشک و دو چشم تر آه آه!}}
{{ب|آن دم ز خیمه‌گاه خروش و فغان شنید| آهى کشید از دل چون اخگر آه آه!}}
{{ب|برگشت از مصاف و به نزدیک خیمه رفت| گفتا زِ روى درد که اى خواهر آه آه!}}
{{ب|برگو چه روى داده شما را درین زمانه؟| زینب به ناله گفت که اى سرور آه آه!}}
{{ب|از بهر شیر اصغر شیرین لقاى تو| بنموده تلخ زندگى مادر آه آه!}}
{{ب|اى شیرزاده شیر به پستان مادرش |گردیده خشک و مانده به چشم تر آه آه!}}
{{ب|آبى بیار و آبروى مادرش بخواه| دادش برس به داورى داور آه آه!}}
{{ب|آن طفل را گرفت ز زینب شه شهید| بردش به پیش روى صف لشکر آه آه!}}
{{ب|گفتا که اى سپاه اگر باشدم گناه| او را گناه چیست که درین برّ؟آه آه!}}
{{ب|از تشنگى کشیده چو سوسن زبان به کام| شد غنچه‌اش کبود چو نیلوفر آه آه!}}
{{ب|یک جرعه‌اى ز آب به این بى‌زبان دهید| یادآورید از عطش محشر آه آه!}}
{{ب|ناگه ز شست ظلم خدنگى که ناوکش| بوده‌ست تیز بر صف نشتر آه آه!}}
{{ب|بر حلق خشک تشنه آن نازنین رسید| جاگیر گشت بر گلویش تا پر آه آه!}}
{{ب|از حلق او گذشت و به بازوى شه نشست |یک تیر را نشانه دو آمد بر!آه آه!}}
{{ب|خم شد ز بار درد قد شاه چون کمان| کان تیر را کشید از آن حنجر آه آه!}}
{{ب|از کف فشاند خون گلویش به سوى چرخ| یک قطره برنگشت از آن دیگر،آه آه!...}}
{{ب|زنگ شفق به دامن گردون نیلگون| ز آن خون نشانه‌دان و نما باور آه آه!}}
{{ب|آن دم کشید اصغر لب تشنه از جگر| آهى که سوخت از تف آن،اختر آه آه!}}
{{ب|لختى نظر گشود به آن باب مهربان| رفت از کنار او به لب کوثر آه آه!}}
{{ب|طفل حسین ز ناقه صالح به نزد حق| نبوَد ز روى مرتبه خود کمتر آه آه!}}
{{ب|از بهر کشتن شترى،کرد حق غضب| بر قتل شیرخواره شیر نر،آه آه!}}
{{ب|خواهد غضب نمود به خوانخواهى‌اش که هست| خوانخواه شیر صف شکن صفدر آه آه!}}
{{م|آخر گر انتقام کشد اول است آن}}
{{م|سرِّ حدیث «یُمهِل و لا یمهل»<ref>صورت کامل این حدیث در روضة الشهدا هم آمده است:در ان اللّه یمهل و لا یهمل.ر.ک:به پاورقى،ص 120 دیوان فدایى مازندرانى.</ref> است آن<ref>همان،ص 117 تا 120.</ref> }}
{{پایان شعر}}'''بند نهم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|تا نیّر سپهر خلافت ز زین فتاد| گفتى که آفتاب به روى زمین فتاد}}
{{ب|گفتى طناب لنگر فُلک فَلک گسیخت| گفتى ستون خیمه چرخ برین فتاد }}
{{ب|گفتى:ز چرخ آمده روح الامین به خاک |گفتى:ز دار عیسى گردون نشین فتاد }}
{{ب|تا مهر چرخ جود به خاک بلا نشست| تا ماه آسمان سخا بر زمین فتاد }}
{{ب|برجیس مشتریش شد از منظر ششم| کیوان به خاک از فلک هفتمین فتاد...}}
{{ب|آیین کفر یافت ز اهریمنان رواج| وز دست حق‌پرست سلیمان نگین فتاد }}
{{ب|یأجوج فتنه،گشت عجب‌کاران به دهد| ز آن رخنه‌اى که در سدِ دین مبین فتاد}}
{{ب|از نو شکست گوهر دندان مصطفى| وز سر شکاف بر سر یعسوب دین فتاد }}
{{ب|هم پهلوى بتول ز آن صدمه درشکست| هم بر حسن شراره الماس کین فتاد}}
{{ب|بر تخت زر یزید پلید لعین نشست| بر روى خاک پیکر سلطان دین فتاد... }}
{{ب|هرگز به روى خاک نه شاهى چنان نشست| هرگز ز بام چرخ نه ماهى چنین فتاد... }}
{{ب|چون مرغ پرشکسته و چون صید زخمدار| بر روى خاک آن بدن نازنین فتاد...}}
{{ب|بى‌نور گشت چشمه خور تا که چشم| بر چشم نور چشم رسول امین فتاد }}
{{ب|بر سینه‌اش نشست که آن قرعه ازل| بر نام آن ستمگر شوم لعین فتاد }}
{{م|خنجر کشید بر گلوى شاه تشنه‌لب}}
{{م|شرم و حیا نکرد از آن خسرو عرب}}
{{پایان شعر}}'''بند هفدهم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|در حیرتم که لاله دلش داغدارِ کیست؟| سنبل گشوده گیسوى و آشفتۀ تارِ کیست؟...}}
{{ب|گل از براى چیست که بنموده جامه چاک؟| باد صبا به طرْف چمن بیقرارِ کیست؟}} 
{{ب|بگذر به دشت ماریه، اى باد صبحدم| آنجا سؤال کن که در آنجا مزارِ کیست؟}} 
{{ب|افغان‌کنان به دیده خونین نظر نما| کآن جا ز خون گل بدنان لاله‌زار کیست؟}} 
{{ب|از آهوان وحشى آن سرزمین بپرس| (کاین صید دست‌وپا زده در خون)<ref>وامى از محتشم کاشانى.</ref> شکار کیست؟...}} 
{{ب|و آن مرقدى که تربت او راست بوى سیب| در حیرتم که نفخه مشک تتار کیست؟}} 
{{م|خاکش مگر گل است؟نه!گل سینه چاک اوست}}
{{م|گُل پاى در گِلى است به جایى که خاک اوست<ref>همان،ص 170 و 171.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند سى و سوم از نظام دوم'''{{شعر}}
{{ب|در ماتمش کلیم و مسیحا گریستند| افزون از آن چه آدم و حوا گریستند}}
{{ب|تنها بر او نه جن و ملک نوحه‌گر شدند| مرغ هوا و ماهى دریا گریستند}} 
{{ب|از اوج چرخ تا به حضیض زمین هفت| وز سطح خاک تا به ثریا گریستند}} 
{{ب|زین غم به دیر و صومعه قسیّس و برهمن| با رشته صلیب و چلیپا گریستند}} 
{{ب|از محنتش چه عامى و عارف چه نیک و بد| در ماتمش چه پیر و چه برنا گریستند...}} 
{{ب|گرگ اجل چو اکبر یوسف‌ لقا درید| آن دم عزیز مصر و زلیخا گریستند}} 
{{ب|چون شد روانه شاه شهیدان سوى مصاف| اندر قفاش عترت طاها گریستند...}} 
{{ب|هم سوز ناله‌هاش دل چرخ پیر سوخت| هم چشم زخم‌هاش بر اعضا گریستند}} 
{{ب|چون ماند زیب دامن زهرا به روى خاک| آن دم رسول و حیدر و زهرا گریستند...}} 
{{ب|هم مهر منکسف شد و هم ماه منخسف| هم فرقدین و زهره و جوزا گریستند...}} 
{{ب|در قتلگه ز دیدن تنهاى کشتگان| سرها به روى نیزه اعدا گریستند}} 
{{ب|از استماع نوحه زینب گریست نوح| نوعى که هود و صالح و یحیى گریستند}} 
{{ب|در گریه خیل ماتم و در خنده کوفیان| اینها همى به خنده و آنها گریستند}} 
{{م|گر فاش مى‌گریست بر او چشم روزگار}}
{{م|توفان تازه‌اى به جهان گشتى آشکار<ref>همان،ص 146.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند بیست و دوم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|بى‌چاکِ سینه جامه دریدن چه فایده؟| بى‌آب دیده آه کشیدن چه فایده؟}}
{{ب|بى‌سوزسینه، سینه زدن را چه حاصلى است| بى‌درد دل به خاک تپیدن چه فایده؟...}}
{{ب|چون تیر از نشانه خطا کرد و درگذشت| اندر پى غزال دویدن چه فایده؟...}}
{{ب|گفتن که: شد بریده حسین را سر از ستم| و آن گه طمع ز سر نبریدن چه فایده؟}}
{{ب|گفتن که:راست گشته بر او از کمال خدنگ| اما کمان صفت نخمیدن چه فایده؟}}
{{ب|بى‌یاد چشم پرنَم او،خواب را چه سود؟| بى‌ذکرش آب سرد چشیدن چه فایده؟...}}
{{ب|اى لاله داغدار برون کن سر از زمین| بى‌داغ او ز خاک دمیدن چه فایده؟}}
{{ب|هر لحظه‌اى هزار!ز شاخ گلى به سرو| بى‌عشق او به هرزه پریدن چه فایده؟}}
{{م|بر گل،گر اى هزار!تو را ناله آرزوست}}
{{م|بر آن گلى بنال که گل سینه چاک اوست<ref>همان،ص 174.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند سى و ششم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم| خون گشت قلب لعل و دل سنگ خاره هم}}
{{ب|بر سر زدند از الم زاده بتول| تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم}}
{{ب|بستند راه مهلت او از چهار سو| تنها نه راه مهلت او راه چاره هم}}
{{ب|کردند قتل عام به نوعى که شد قتیل| از کودکان آل نبى شیرخواره هم}}
{{ب|بر قتل شیرخواره نکردند اکتفا| تاراج برده‌اند ز کین گاهواره هم}}
{{ب|از کینه،استخوان بر و سینه‌اش شکست| تنها نه سنگ ظلم،که از سُمِّ باره هم}}
{{ب|بر خور نشست از اثر نعل میخ‌کوب |تنها نه نقش ماه که نقش ستاره هم}}
{{ب|بگذاشتند پیکر مجروح او به خاک| نگذاشته‌اند ز آن بدن پاره پاره هم}}
{{ب|آن پیکر شریف چو بر روى خاک ماند| بر روى او پیاده گذشت و سواره هم}}
{{ب|شد پاره، گوشِ پردگىِ گوشواره| عرش تاراج گشت زیور و خلخال و یاره هم}}
{{م|زین نظم شد گشوده به رویم درِ الم<ref>همان،ص 176.</ref>}}
{{م|بر قلب من نشست ز مَرْهَم هزار هم<ref>همّ به معناى غم که بنا به ضرورت شعرى باید بدون تشدید تلفظ شود.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند سیزدهم از نظام چهارم'''{{شعر}}
{{ب|این بزم ماتم است و یا محشرست این؟| یا مجلس عزاى شه بى‌سرست این؟}}
{{ب|این قطره خون دلى است که لوح سینه است| یا این که عود سوخته در مجمرست این؟ }}
{{ب|اى دل!به سان شمع بسوز و به غم بساز بزم| عزاى خسرو دین‌پرورست این}}
{{ب|گر باور تو نیست درین داورى مرا| شاهد دو عادل‌اند:دو چشم ترست این }}
{{ب|دانى چه گفت آن شه لب‌تشنه زیر تیغ| بشنو حدیث راست که در خاطرست این... }}
{{ب|دادم ز صدق گر به سرِ وعده تو سر| در خجلتم که آه همین یک سرست این!... }}
{{ب|آمد نداى غیب که سر دادنت قبول| از لطف ما به فرق سران افسرست این }}
{{ب|چون شد گذار قافله غم به مقتلش| شد شورشى که گفت فلک محشرست این!}}
{{ب|زینب در آن میانه، به نعش برادرش| گفتا که اى اسیر ستم!خواهرست این }}
{{ب|زخم تنت چراست فزون از ستاره‌ها| جانا!مگر سپهر پر از اخترست این؟ }}
{{ب|این پیکرست یا مهِ بنهفته در شفق| یا مهر تابناک به خون اندرست این؟...}}
{{ب|سر نیست بر سنان ستم،گوییا کنون| طالع به چرخ نیزه خور خاورست این!...}}
{{ب|و آن گه به ناله گفت که:یا ایها الرسول!| غلتان به خاک نور دل حیدرست این }}
{{ب|بى‌تن به روى نیزه اعدا، سرست آن| بى‌سر به روى خاک بلا،پیکرست این}}
{{ب|آن قاسم بریده سر و پاى در حناست| وین اکبر شکسته بر و اصغرست،این!}}
{{ب|آن سرو سرنگون شده عباس باوفاست| وین عون خون تپیده تن و جعفرست این!...}}
{{ب|گردیده پاره پاره ز چنگال روبهان| فرزند شیر صف شکن صفدرست این...}}
{{ب|شد تشنه‌لب شهید حسین غریب تو |اندر لب فرات، کرا باورست این؟!...}}
{{م|پس دخت دختر نبى و،زاده ولى}}
{{م|رو کرد جانب نجف و گفت یا على<ref>همان،ص 193 و 194.</ref>!}}
{{پایان شعر}}'''بند بیست و ششم از نظام چهارم'''{{شعر}}
{{ب|احوال گل ز خار بپرس و ز من مپرس| نالیدن از هَزار بپرس و ز من مپرس }}
{{ب|پرسى براى چیست که پیچیده‌اى به خویش| ز آن زلف تابدار بپرس و ز من مپرس }}
{{ب|گویى خمار کیست که کردت خراب و مست| ز آن چشم پرخمار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|سوز درون تشنه‌لبان فرات را| از قلب داغدار بپرس و ز من مپرس }}
{{ب|از زخم آن تنى که چو گلى گشت چاک چاک| از تیغ و تیر و خار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|خواهى اگر حکایتى از زخم کارى‌اش| از دشت کارزار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|حال سرى که شد به سر نیزه سربلند| رو!رو!ز نیزه‌دار بپرس و ز من مپرس...}} 
{{ب|گفتم به گل که: ناله بلبل براى چیست؟| گفتا که از هزار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|یا رب! سزاى فعل بدم را به روز حشر| از حُبّ هشت و چار بپرس و ز من مپرس }}
{{م|از لطف حق گناه(فدایى)شود ثواب}}
{{م|آرى شراب سرکه به آید به انقلاب<ref>همان،ص 206 و 207.</ref>}}
{{پایان شعر}}
===سایر اشعار===
'''نعت حسین (ع):'''
'''نعت حسین (ع):'''
{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۳۵۴: خط ۵۷۰:


{{ب| چرخ سخا و اختر گردون نیِّرین‌|مهر سپهر حیدر و خیر النسا حسین <ref>همان؛ ص 159.</ref> }}
{{ب| چرخ سخا و اختر گردون نیِّرین‌|مهر سپهر حیدر و خیر النسا حسین <ref>همان؛ ص 159.</ref> }}
{{پایان شعر}}
===مقتل منظوم===
از فدایى مازندرانى مقتل منظومى به جاى مانده که در چهار «نظام» سامان یافته است:
*نظام اول: داراى یک ترکیب 72 بندى با 1740 بیت،
*نظام دوم: داراى یک ترکیب 43 بندى با 1301 بیت،
*نظام سوم: داراى یک ترکیب 32 بندى با 523 بیت،
*نظام چهارم: داراى یک ترکیب 27 بندى با 520 بیت.<ref>همان،مقدمه،ص بیست و سه.</ref>
و مجموعه چهار نظام او داراى 174 بند و 4084 بیت مى‌باشد.
فدایى مازندرانى درباره «مقتل منظوم» خود مى‌گوید:
{{شعر}}
{{ب|این (مقتل منظوم) چو گردید تمام| بر چار (نظام) نظم او یافت نظام}}
{{ب|افکند خلل به چار ارکان وجود| بى‌نظم شد آن چار از این چار (نظام)<ref>همان،ص 208.</ref>}}
{{پایان شعر}}
وی ماده تاریخ پایان کار «مقتل منظوم» خود را در «مقتل شاه شهیدان» یافته است و نشان مى‌دهد که در ماده تاریخ‌ سرایى نیز دستى به تمام دارد:
{{شعر}}
{{ب|زد قلم چندان پى تحریر این(مقتل)قدم| کز نهادِ نى برآمد ناله:جفَّ القلم}}
{{ب|کلک خون ریز (فدایى) در دم اتمام آن| «مقتل شاه شهیدان» زد به تاریخش رقم<ref>همان.</ref>}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt">زد قلم چندان پى تحریر این(مقتل)قدم</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> کز نهادِ نى برآمد ناله:جفَّ القلم</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">کلک خون ریز (فدایى) در دم اتمام آن</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> «مقتل شاه شهیدان» زد به تاریخش رقم<ref>همان.</ref></span>
|}
بخشی از مقتل منظوم فدایی:
'''بند پایانى نظام اول'''{{شعر}}
{{ب|شاها فلک ز بار عزایت خمیده باد| انجم به سان اشک ز چشمش چکیده باد}}
{{ب|ماهى که به رخ تو درآید ز زیر ابر| از ظلمت خسوف به دوران ندیده باد}}
{{ب|سروى که بى‌قدِ تو بروید به جویبار| در خاک غم چو نخل بلندت خمیده باد}}
{{ب|گر گل به ماتمت نزند چاک پیرهن| پیراهن صبوریش از تن دریده باد}}
{{ب|گر بلبل از غم تو ننالد به شاخ گل| چون سوسنش زبان به قفا درکشیده باد}}
{{ب|گر سنبل از تپانچه نگردد کبود رنگ| چون لاله عذار تو رنگش پریده باد}}
{{ب|گر نرگس از غم تو نشد دیده‌اش سفید| چون چشم ما ز هجر تو خوابش رمیده باد}}
{{ب|گر از غم تو غنچه نه خون جگر خورد| چون غنچه دهان تو او پژمریده باد}}
{{ب|آن کس که او به سرو روانت خدنگ زد| همچون کمان ابروى تو قد خمیده باد}}
{{ب|آن کس که از نفاق ندادت دمى امان| یا رب!به هردو کون امانش بریده باد}}
{{ب|آن اهرمن که خاتم از انگشت تو کشید| انگشت او همیشه به دندان گزیده باد}}
{{ب|چون جان خود نکرد (فدائى) فداى تو| مرغ حیاتش از قفس تن پریده باد}}
{{م|یا رب!مرا از آتش دوزخ عتیق<ref>آزاد.</ref> ساز}}
{{م|این بنده را ز لطف به فطرس رفیق ساز<ref>همان،ص 104 و 105.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند دهم از نظام دوم'''
{{شعر}}
{{ب|تنها چو ماند زاده پیغمبر آه آه!| آهى کشید از دل غمپرور آه آه!}}
{{ب|از هرطرف بدید و علمدار خود ندید| او را شکست بازوى زورآور آه آه}}
{{ب|نورش ز دیده برد غم نور دیده‌اش| یعنى شبیه ختم رسل:اکبر آه آه!}}
{{ب|در خون تپیده دید تن قاسم اى دیغ| وز پا فتاده یافت قد جعفر آه آه!}}
{{ب|نه لشکر و سپاه نه یار و نه دادخواه| نه مونس و نه غمخور و نى یاور آه آه!}}
{{ب|از پشت سر خروش جگر تشنگان به گوش| وز پیش روش طعنه زنان لشکر آه آه!}}
{{ب|گاهى به ناله گفت که اى خواهر!اَلوداع| گاهى به گریه دید رخ دختر آه آه!...}}
{{ب|آمد به رزمگاه چو آن شاه بى‌سپاه| تنها به کام خشک و دو چشم تر آه آه!}}
{{ب|آن دم ز خیمه‌گاه خروش و فغان شنید| آهى کشید از دل چون اخگر آه آه!}}
{{ب|برگشت از مصاف و به نزدیک خیمه رفت| گفتا زِ روى درد که اى خواهر آه آه!}}
{{ب|برگو چه روى داده شما را درین زمانه؟| زینب به ناله گفت که اى سرور آه آه!}}
{{ب|از بهر شیر اصغر شیرین لقاى تو| بنموده تلخ زندگى مادر آه آه!}}
{{ب|اى شیرزاده شیر به پستان مادرش |گردیده خشک و مانده به چشم تر آه آه!}}
{{ب|آبى بیار و آبروى مادرش بخواه| دادش برس به داورى داور آه آه!}}
{{ب|آن طفل را گرفت ز زینب شه شهید| بردش به پیش روى صف لشکر آه آه!}}
{{ب|گفتا که اى سپاه اگر باشدم گناه| او را گناه چیست که درین برّ؟آه آه!}}
{{ب|از تشنگى کشیده چو سوسن زبان به کام| شد غنچه‌اش کبود چو نیلوفر آه آه!}}
{{ب|یک جرعه‌اى ز آب به این بى‌زبان دهید| یادآورید از عطش محشر آه آه!}}
{{ب|ناگه ز شست ظلم خدنگى که ناوکش| بوده‌ست تیز بر صف نشتر آه آه!}}
{{ب|بر حلق خشک تشنه آن نازنین رسید| جاگیر گشت بر گلویش تا پر آه آه!}}
{{ب|از حلق او گذشت و به بازوى شه نشست |یک تیر را نشانه دو آمد بر!آه آه!}}
{{ب|خم شد ز بار درد قد شاه چون کمان| کان تیر را کشید از آن حنجر آه آه!}}
{{ب|از کف فشاند خون گلویش به سوى چرخ| یک قطره برنگشت از آن دیگر،آه آه!...}}
{{ب|زنگ شفق به دامن گردون نیلگون| ز آن خون نشانه‌دان و نما باور آه آه!}}
{{ب|آن دم کشید اصغر لب تشنه از جگر| آهى که سوخت از تف آن،اختر آه آه!}}
{{ب|لختى نظر گشود به آن باب مهربان| رفت از کنار او به لب کوثر آه آه!}}
{{ب|طفل حسین ز ناقه صالح به نزد حق| نبوَد ز روى مرتبه خود کمتر آه آه!}}
{{ب|از بهر کشتن شترى،کرد حق غضب| بر قتل شیرخواره شیر نر،آه آه!}}
{{ب|خواهد غضب نمود به خوانخواهى‌اش که هست| خوانخواه شیر صف شکن صفدر آه آه!}}
{{م|آخر گر انتقام کشد اول است آن}}
{{م|سرِّ حدیث «یُمهِل و لا یمهل»<ref>صورت کامل این حدیث در روضة الشهدا هم آمده است:در ان اللّه یمهل و لا یهمل.ر.ک:به پاورقى،ص 120 دیوان فدایى مازندرانى.</ref> است آن<ref>همان،ص 117 تا 120.</ref> }}
{{پایان شعر}}'''بند نهم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|تا نیّر سپهر خلافت ز زین فتاد| گفتى که آفتاب به روى زمین فتاد}}
{{ب|گفتى طناب لنگر فُلک فَلک گسیخت| گفتى ستون خیمه چرخ برین فتاد }}
{{ب|گفتى:ز چرخ آمده روح الامین به خاک |گفتى:ز دار عیسى گردون نشین فتاد }}
{{ب|تا مهر چرخ جود به خاک بلا نشست| تا ماه آسمان سخا بر زمین فتاد }}
{{ب|برجیس مشتریش شد از منظر ششم| کیوان به خاک از فلک هفتمین فتاد...}}
{{ب|آیین کفر یافت ز اهریمنان رواج| وز دست حق‌پرست سلیمان نگین فتاد }}
{{ب|یأجوج فتنه،گشت عجب‌کاران به دهد| ز آن رخنه‌اى که در سدِ دین مبین فتاد}}
{{ب|از نو شکست گوهر دندان مصطفى| وز سر شکاف بر سر یعسوب دین فتاد }}
{{ب|هم پهلوى بتول ز آن صدمه درشکست| هم بر حسن شراره الماس کین فتاد}}
{{ب|بر تخت زر یزید پلید لعین نشست| بر روى خاک پیکر سلطان دین فتاد... }}
{{ب|هرگز به روى خاک نه شاهى چنان نشست| هرگز ز بام چرخ نه ماهى چنین فتاد... }}
{{ب|چون مرغ پرشکسته و چون صید زخمدار| بر روى خاک آن بدن نازنین فتاد...}}
{{ب|بى‌نور گشت چشمه خور تا که چشم| بر چشم نور چشم رسول امین فتاد }}
{{ب|بر سینه‌اش نشست که آن قرعه ازل| بر نام آن ستمگر شوم لعین فتاد }}
{{م|خنجر کشید بر گلوى شاه تشنه‌لب}}
{{م|شرم و حیا نکرد از آن خسرو عرب}}
{{پایان شعر}}'''بند هفدهم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|در حیرتم که لاله دلش داغدارِ کیست؟| سنبل گشوده گیسوى و آشفتۀ تارِ کیست؟...}}
{{ب|گل از براى چیست که بنموده جامه چاک؟| باد صبا به طرْف چمن بیقرارِ کیست؟}} 
{{ب|بگذر به دشت ماریه، اى باد صبحدم| آنجا سؤال کن که در آنجا مزارِ کیست؟}} 
{{ب|افغان‌کنان به دیده خونین نظر نما| کآن جا ز خون گل بدنان لاله‌زار کیست؟}} 
{{ب|از آهوان وحشى آن سرزمین بپرس| (کاین صید دست‌وپا زده در خون)<ref>وامى از محتشم کاشانى.</ref> شکار کیست؟...}} 
{{ب|و آن مرقدى که تربت او راست بوى سیب| در حیرتم که نفخه مشک تتار کیست؟}} 
{{م|خاکش مگر گل است؟نه!گل سینه چاک اوست}}
{{م|گُل پاى در گِلى است به جایى که خاک اوست<ref>همان،ص 170 و 171.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند سى و سوم از نظام دوم'''{{شعر}}
{{ب|در ماتمش کلیم و مسیحا گریستند| افزون از آن چه آدم و حوا گریستند}}
{{ب|تنها بر او نه جن و ملک نوحه‌گر شدند| مرغ هوا و ماهى دریا گریستند}} 
{{ب|از اوج چرخ تا به حضیض زمین هفت| وز سطح خاک تا به ثریا گریستند}} 
{{ب|زین غم به دیر و صومعه قسیّس و برهمن| با رشته صلیب و چلیپا گریستند}} 
{{ب|از محنتش چه عامى و عارف چه نیک و بد| در ماتمش چه پیر و چه برنا گریستند...}} 
{{ب|گرگ اجل چو اکبر یوسف‌ لقا درید| آن دم عزیز مصر و زلیخا گریستند}} 
{{ب|چون شد روانه شاه شهیدان سوى مصاف| اندر قفاش عترت طاها گریستند...}} 
{{ب|هم سوز ناله‌هاش دل چرخ پیر سوخت| هم چشم زخم‌هاش بر اعضا گریستند}} 
{{ب|چون ماند زیب دامن زهرا به روى خاک| آن دم رسول و حیدر و زهرا گریستند...}} 
{{ب|هم مهر منکسف شد و هم ماه منخسف| هم فرقدین و زهره و جوزا گریستند...}} 
{{ب|در قتلگه ز دیدن تنهاى کشتگان| سرها به روى نیزه اعدا گریستند}} 
{{ب|از استماع نوحه زینب گریست نوح| نوعى که هود و صالح و یحیى گریستند}} 
{{ب|در گریه خیل ماتم و در خنده کوفیان| اینها همى به خنده و آنها گریستند}} 
{{م|گر فاش مى‌گریست بر او چشم روزگار}}
{{م|توفان تازه‌اى به جهان گشتى آشکار<ref>همان،ص 146.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند بیست و دوم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|بى‌چاکِ سینه جامه دریدن چه فایده؟| بى‌آب دیده آه کشیدن چه فایده؟}}
{{ب|بى‌سوزسینه، سینه زدن را چه حاصلى است| بى‌درد دل به خاک تپیدن چه فایده؟...}}
{{ب|چون تیر از نشانه خطا کرد و درگذشت| اندر پى غزال دویدن چه فایده؟...}}
{{ب|گفتن که: شد بریده حسین را سر از ستم| و آن گه طمع ز سر نبریدن چه فایده؟}}
{{ب|گفتن که:راست گشته بر او از کمال خدنگ| اما کمان صفت نخمیدن چه فایده؟}}
{{ب|بى‌یاد چشم پرنَم او،خواب را چه سود؟| بى‌ذکرش آب سرد چشیدن چه فایده؟...}}
{{ب|اى لاله داغدار برون کن سر از زمین| بى‌داغ او ز خاک دمیدن چه فایده؟}}
{{ب|هر لحظه‌اى هزار!ز شاخ گلى به سرو| بى‌عشق او به هرزه پریدن چه فایده؟}}
{{م|بر گل،گر اى هزار!تو را ناله آرزوست}}
{{م|بر آن گلى بنال که گل سینه چاک اوست<ref>همان،ص 174.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند سى و ششم از نظام سوم'''{{شعر}}
{{ب|زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم| خون گشت قلب لعل و دل سنگ خاره هم}}
{{ب|بر سر زدند از الم زاده بتول| تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم}}
{{ب|بستند راه مهلت او از چهار سو| تنها نه راه مهلت او راه چاره هم}}
{{ب|کردند قتل عام به نوعى که شد قتیل| از کودکان آل نبى شیرخواره هم}}
{{ب|بر قتل شیرخواره نکردند اکتفا| تاراج برده‌اند ز کین گاهواره هم}}
{{ب|از کینه،استخوان بر و سینه‌اش شکست| تنها نه سنگ ظلم،که از سُمِّ باره هم}}
{{ب|بر خور نشست از اثر نعل میخ‌کوب |تنها نه نقش ماه که نقش ستاره هم}}
{{ب|بگذاشتند پیکر مجروح او به خاک| نگذاشته‌اند ز آن بدن پاره پاره هم}}
{{ب|آن پیکر شریف چو بر روى خاک ماند| بر روى او پیاده گذشت و سواره هم}}
{{ب|شد پاره، گوشِ پردگىِ گوشواره| عرش تاراج گشت زیور و خلخال و یاره هم}}
{{م|زین نظم شد گشوده به رویم درِ الم<ref>همان،ص 176.</ref>}}
{{م|بر قلب من نشست ز مَرْهَم هزار هم<ref>همّ به معناى غم که بنا به ضرورت شعرى باید بدون تشدید تلفظ شود.</ref>}}
{{پایان شعر}}'''بند سیزدهم از نظام چهارم'''{{شعر}}
{{ب|این بزم ماتم است و یا محشرست این؟| یا مجلس عزاى شه بى‌سرست این؟}}
{{ب|این قطره خون دلى است که لوح سینه است| یا این که عود سوخته در مجمرست این؟ }}
{{ب|اى دل!به سان شمع بسوز و به غم بساز بزم| عزاى خسرو دین‌پرورست این}}
{{ب|گر باور تو نیست درین داورى مرا| شاهد دو عادل‌اند:دو چشم ترست این }}
{{ب|دانى چه گفت آن شه لب‌تشنه زیر تیغ| بشنو حدیث راست که در خاطرست این... }}
{{ب|دادم ز صدق گر به سرِ وعده تو سر| در خجلتم که آه همین یک سرست این!... }}
{{ب|آمد نداى غیب که سر دادنت قبول| از لطف ما به فرق سران افسرست این }}
{{ب|چون شد گذار قافله غم به مقتلش| شد شورشى که گفت فلک محشرست این!}}
{{ب|زینب در آن میانه، به نعش برادرش| گفتا که اى اسیر ستم!خواهرست این }}
{{ب|زخم تنت چراست فزون از ستاره‌ها| جانا!مگر سپهر پر از اخترست این؟ }}
{{ب|این پیکرست یا مهِ بنهفته در شفق| یا مهر تابناک به خون اندرست این؟...}}
{{ب|سر نیست بر سنان ستم،گوییا کنون| طالع به چرخ نیزه خور خاورست این!...}}
{{ب|و آن گه به ناله گفت که:یا ایها الرسول!| غلتان به خاک نور دل حیدرست این }}
{{ب|بى‌تن به روى نیزه اعدا، سرست آن| بى‌سر به روى خاک بلا،پیکرست این}}
{{ب|آن قاسم بریده سر و پاى در حناست| وین اکبر شکسته بر و اصغرست،این!}}
{{ب|آن سرو سرنگون شده عباس باوفاست| وین عون خون تپیده تن و جعفرست این!...}}
{{ب|گردیده پاره پاره ز چنگال روبهان| فرزند شیر صف شکن صفدرست این...}}
{{ب|شد تشنه‌لب شهید حسین غریب تو |اندر لب فرات، کرا باورست این؟!...}}
{{م|پس دخت دختر نبى و،زاده ولى}}
{{م|رو کرد جانب نجف و گفت یا على<ref>همان،ص 193 و 194.</ref>!}}
{{پایان شعر}}'''بند بیست و ششم از نظام چهارم'''{{شعر}}
{{ب|احوال گل ز خار بپرس و ز من مپرس| نالیدن از هَزار بپرس و ز من مپرس }}
{{ب|پرسى براى چیست که پیچیده‌اى به خویش| ز آن زلف تابدار بپرس و ز من مپرس }}
{{ب|گویى خمار کیست که کردت خراب و مست| ز آن چشم پرخمار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|سوز درون تشنه‌لبان فرات را| از قلب داغدار بپرس و ز من مپرس }}
{{ب|از زخم آن تنى که چو گلى گشت چاک چاک| از تیغ و تیر و خار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|خواهى اگر حکایتى از زخم کارى‌اش| از دشت کارزار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|حال سرى که شد به سر نیزه سربلند| رو!رو!ز نیزه‌دار بپرس و ز من مپرس...}} 
{{ب|گفتم به گل که: ناله بلبل براى چیست؟| گفتا که از هزار بپرس و ز من مپرس... }}
{{ب|یا رب! سزاى فعل بدم را به روز حشر| از حُبّ هشت و چار بپرس و ز من مپرس }}
{{م|از لطف حق گناه(فدایى)شود ثواب}}
{{م|آرى شراب سرکه به آید به انقلاب<ref>همان،ص 206 و 207.</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۳٬۴۸۸

ویرایش