وفائى شوشترى: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۱ بایت حذف‌شده ،  ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۹
خط ۵۵: خط ۵۵:
وفائى شوشترى طبع بسیار توانا و وقادى داشته و در انواع اوزان عروضى خصوصا اوزان مطنطن و دامنه‌دار آثار بسیار پرشور و بدیعى را به گنجینۀ شعر آیینى در زبان فارسى افزوده که جلوه‌هاى معرفتى در آن‌ها موج مى‌زند. وى در سبک عراقى و به سبک بزرگان سخن پارسى طبع‌آزمایى کرده و این شیوۀ بیانى را براى به تصویر کشیدن مفاهیمى که در ذهن خود داشته برگزیده است. مرحوم وفائى شوشترى داراى آثار ماتمى پرشورى در انواع قالب‌هاى شعرى است و ترکیب 23 بندى او نیز در میان مراثى منظوم وى داراى منزلت خاصى مى‌باشد. وى در اشعار خود از صنعت مبالغه فراوان بهره برده است. مثنوى عاشورایى وى، نمونۀ بارز مبالغه و حتى غلوّ است که نشان از علاقۀ فراوان وى به شهید کربلا دارد.
وفائى شوشترى طبع بسیار توانا و وقادى داشته و در انواع اوزان عروضى خصوصا اوزان مطنطن و دامنه‌دار آثار بسیار پرشور و بدیعى را به گنجینۀ شعر آیینى در زبان فارسى افزوده که جلوه‌هاى معرفتى در آن‌ها موج مى‌زند. وى در سبک عراقى و به سبک بزرگان سخن پارسى طبع‌آزمایى کرده و این شیوۀ بیانى را براى به تصویر کشیدن مفاهیمى که در ذهن خود داشته برگزیده است. مرحوم وفائى شوشترى داراى آثار ماتمى پرشورى در انواع قالب‌هاى شعرى است و ترکیب 23 بندى او نیز در میان مراثى منظوم وى داراى منزلت خاصى مى‌باشد. وى در اشعار خود از صنعت مبالغه فراوان بهره برده است. مثنوى عاشورایى وى، نمونۀ بارز مبالغه و حتى غلوّ است که نشان از علاقۀ فراوان وى به شهید کربلا دارد.
===تالیفات===
===تالیفات===
1.دیوان اشعار وفایى شوشترى
* دیوان اشعار وفایى شوشترى
2.سراج المحتاج در سیر و سلوک
 
3.الجبر و الاختیار
* سراج المحتاج در سیر و سلوک
4.اطباق الذهب
 
5.شهاب ثاقب<ref>در رد صوفیه به امر آیت اللّه حاج شیخ جعفر مجتهد شوشترى</ref>
* الجبر و الاختیار
 
* اطباق الذهب
 
* شهاب ثاقب<ref>در رد صوفیه به امر آیت اللّه حاج شیخ جعفر مجتهد شوشترى</ref>
=== اشعار ===
=== اشعار ===
====در حماسۀ شهادت حضرت عباس (ع)====
====در حماسۀ شهادت حضرت عباس (ع)====
خط ۷۳: خط ۷۷:
{{ب| از بس که هست چابک و چالاک و تند و تیز | شمشیر نارسیده به مغفر، به سر زند! }}
{{ب| از بس که هست چابک و چالاک و تند و تیز | شمشیر نارسیده به مغفر، به سر زند! }}


{{ب| سازد دو نیم پیکر او، بى‌زیاد و کم | از خشم هر کرا که به سر یا کمر زند... }}
{{ب| سازد دو نیم پیکر او، بى‌زیاد و کم | از خشم هر کرا که به سر یا کمر زند }}


{{ب| گر یک شرر ز شعلۀ تیغش رسد به خصم | تا روز حشر نعرۀ: هذا السَقَر زند... }}
{{ب| گر یک شرر ز شعلۀ تیغش رسد به خصم | تا روز حشر نعرۀ: هذا السَقَر زند }}


{{ب| ما را زبان به وصف تو قاصر بود، ولى | گنجشک قدر همت خود بال و پر زند }}
{{ب| ما را زبان به وصف تو قاصر بود، ولى | گنجشک قدر همت خود بال و پر زند }}
خط ۸۱: خط ۸۵:
{{ب| تا شد به مدحت تو «وفائى» سخن‌سراى | نطقش هزار طعنه به قند و شکر زند }}
{{ب| تا شد به مدحت تو «وفائى» سخن‌سراى | نطقش هزار طعنه به قند و شکر زند }}


{{ب| سقا ندیدم و نشنیدم به روزگار | از سوز تشنگى، شررش بر جگر زند <ref>''همان''، ص 77 و 78.</ref> }}
{{ب| سقا ندیدم و نشنیدم به روزگار | از سوز تشنگى، شررش بر جگر زند <ref>همان، ص 77 و 78.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


====در حماسۀ جانبازى حضرت على اکبر(ع)====
====در حماسۀ جانبازى حضرت على اکبر (ع)====
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| خواهد اگر به جلوه آن روى منور آورد | آینۀ جمال خورشید، مکدّر آورد }}
{{ب| خواهد اگر به جلوه آن روى منور آورد | آینۀ جمال خورشید، مکدّر آورد }}
خط ۱۰۲: خط ۱۰۶:
{{ب| الحذر! الحذر! به گردون رسد از نبرد او | بانگ امان و الامان، گوش جهان کر آورد }}
{{ب| الحذر! الحذر! به گردون رسد از نبرد او | بانگ امان و الامان، گوش جهان کر آورد }}


{{ب| العجل! العجل! ز تیغش به قتال دشمنان | قابض روح را در آن مرحله مضطر آورد... }}
{{ب| العجل! العجل! ز تیغش به قتال دشمنان | قابض روح را در آن مرحله مضطر آورد }}


{{ب| در صف کارزار با شوکت و سطوت نبى | بر همه ظاهر و عیان صولت حیدر آورد }}
{{ب| در صف کارزار با شوکت و سطوت نبى | بر همه ظاهر و عیان صولت حیدر آورد }}
خط ۱۲۴: خط ۱۲۸:
{{ب| آن ساقیان کوثر و آن شافعان حشر | گشتند تشنه، طعمۀ شمشیر آبدار }}
{{ب| آن ساقیان کوثر و آن شافعان حشر | گشتند تشنه، طعمۀ شمشیر آبدار }}


{{ب| آتش به خیمه‌گاه زدند، این روا نبود | کز دوزخى به کاخ بهشتى فتد شرار... }}
{{ب| آتش به خیمه‌گاه زدند، این روا نبود | کز دوزخى به کاخ بهشتى فتد شرار }}


{{ب| زینب چو دید پیکر صد پارۀ حسین | غلتان به خاک ماریه با قلب داغدار... }}
{{ب| زینب چو دید پیکر صد پارۀ حسین | غلتان به خاک ماریه با قلب داغدار }}


{{ب| از سوز دل به آن تن بى‌سر خطاب کرد | نوعى، که زد به خرمن هفت آسمان شرار }}
{{ب| از سوز دل به آن تن بى‌سر خطاب کرد | نوعى، که زد به خرمن هفت آسمان شرار }}


{{ب| گفتا: تویى برادر زینب، تویى حسین؟! | آیا تویى که از تو مرا بود اعتبار؟... }}
{{ب| گفتا: تویى برادر زینب، تویى حسین؟! | آیا تویى که از تو مرا بود اعتبار؟ }}


{{ب| پس روى خویش سوى نجف کرد و، باز گفت | کاى باب تاجدار من!اى شیر کردگار! }}
{{ب| پس روى خویش سوى نجف کرد و، باز گفت | کاى باب تاجدار من! اى شیر کردگار! }}


{{ب| آخر مگر نه ما همه، ذریۀ توایم | در چنگ خصم همچو اسیران زنگبار؟ }}
{{ب| آخر مگر نه ما همه، ذریۀ توایم | در چنگ خصم همچو اسیران زنگبار؟ }}
خط ۱۴۰: خط ۱۴۴:
{{ب| یک دم بزن به قایمۀ ذو الفقار دست | برکش پى تلافى، ازین قوم دون دمار }}
{{ب| یک دم بزن به قایمۀ ذو الفقار دست | برکش پى تلافى، ازین قوم دون دمار }}


{{ب| در نظم و نثر مرثیه‌ات گر مدد کنند | مزدت همین بس است «وفائى»! به روزگار <ref>این بند، فاقد بیت رابط است. ر ک:همان ، ص 129 و 130.</ref> }}
{{ب| در نظم و نثر مرثیه‌ات گر مدد کنند | مزدت همین بس است «وفائى»! به روزگار <ref>این بند، فاقد بیت رابط است. ر ک: همان ، ص 129 و 130.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۵۴: خط ۱۵۸:
{{ب| از تاب تشنه‌کامى اطفال شد چنان | کز تاب، پیچ و تاب به حبل المتین فتاد }}
{{ب| از تاب تشنه‌کامى اطفال شد چنان | کز تاب، پیچ و تاب به حبل المتین فتاد }}


{{ب| او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدند | از بهر سجده، شکرکنان بر زمین فتاد }}
{{ب| او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدند | از بهر سجده، شکر کنان بر زمین فتاد }}


{{ب| ساکن شد آسمان و، زمین گشت بى‌سکون | از زین چو بر زمین شه دنیا و دین فتاد... }}
{{ب| ساکن شد آسمان و، زمین گشت بى‌سکون | از زین چو بر زمین شه دنیا و دین فتاد }}


{{ب| از کینه گشت سر به سر نیزه‌اش بلند | عریان به خاک آن بدن نازنین فتاد }}
{{ب| از کینه گشت سر به سر نیزه‌اش بلند | عریان به خاک آن بدن نازنین فتاد }}


{{ب| خاتم برفت از کفش آن سان که جبرییل | برزد فغان: ز دست سلیمان، نگین فتاد... }}
{{ب| خاتم برفت از کفش آن سان که جبرییل | برزد فغان: ز دست سلیمان، نگین فتاد }}


{{ب| یک سر، حریم او چو اسیران زنگبار | هریک چو آفتاب به جمّازه‌اى سوار <ref>''همان''، ص 130.</ref> }}
{{ب| یک سر، حریم او چو اسیران زنگبار | هریک چو آفتاب به جمّازه‌اى سوار <ref>همان، ص 130.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۸۱: خط ۱۸۵:
{{ب| پیش مصیبت تو، مصیبات روزگار | بر ممکنات، جمله چو دریا و شبنم است }}
{{ب| پیش مصیبت تو، مصیبات روزگار | بر ممکنات، جمله چو دریا و شبنم است }}


{{ب| از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است | نام تو و شکسته دلى هردو با هم است... }}
{{ب| از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است | نام تو و شکسته دلى هردو با هم است }}


{{ب| شادى به ما همین نه محرم حرام کرد | هر مه به یاد روى تو ما را محرم است }}
{{ب| شادى به ما همین نه محرم حرام کرد | هر مه به یاد روى تو ما را محرم است }}
خط ۱۸۹: خط ۱۹۳:
{{ب| هر جا که ماتمت بود، آنجا بهشت ماست | جایى که نیست ماتمت، آنجا جهنم است }}
{{ب| هر جا که ماتمت بود، آنجا بهشت ماست | جایى که نیست ماتمت، آنجا جهنم است }}


{{ب| عهدى که با تو بسته(وفایى)به عهد خویش | صد شکر کز وفاى تو آن عهد، محکم است }}
{{ب| عهدى که با تو بسته «وفایی» به عهد خویش | صد شکر کز وفاى تو آن عهد، محکم است }}


{{ب| بر عهدۀ وفاى تو باشد امیدوار | کآیى ز لطف بر سر او، گاه احتضار }}
{{ب| بر عهدۀ وفاى تو باشد امیدوار | کآیى ز لطف بر سر او، گاه احتضار }}
خط ۲۰۶: خط ۲۱۰:
{{ب| ما خود به عهد، ثابت و بر وعده، صادقیم | با جان شتاب کن که زمان لقا رسید }}
{{ب| ما خود به عهد، ثابت و بر وعده، صادقیم | با جان شتاب کن که زمان لقا رسید }}


{{ب| سبقت گرفت عشق تو چون بر«بدا»ى ما | جان ده به کام دل، که نخواهد «بدا» رسید... }}
{{ب| سبقت گرفت عشق تو چون بر «بدا»ى ما | جان ده به کام دل، که نخواهد «بدا» رسید }}


{{ب| بشکفت غنچۀ دلش از شوق همچو گل | از گلشن وفا چو به وى این ندا رسید }}
{{ب| بشکفت غنچۀ دلش از شوق همچو گل | از گلشن وفا چو به وى این ندا رسید }}


{{ب| خون از زمین به جوش و، به گردون شدى خروش | بر روى خاک تیره چو خون خدا رسید... }}
{{ب| خون از زمین به جوش و، به گردون شدى خروش | بر روى خاک تیره چو خون خدا رسید }}


{{ب| دل‌هاى اهل بیت در آن سرزمین شکست | چون کشتى نجات به دریاى خون نشست <ref>''همان''، ص 135 و 136.</ref> }}
{{ب| دل‌هاى اهل بیت در آن سرزمین شکست | چون کشتى نجات به دریاى خون نشست <ref>همان، ص 135 و 136.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۳۹: خط ۲۴۳:
{{ب| بوى بهشت از تو رسد بر مشام جان | اى خاک تا به نکهت سیبش قرین شدى }}
{{ب| بوى بهشت از تو رسد بر مشام جان | اى خاک تا به نکهت سیبش قرین شدى }}


{{ب| از عرش چون فتاده به فرش تو گوشوار | زیبد اگر به چرخ زنى چتر افتخار <ref>''همان''، ص 138.</ref> }}
{{ب| از عرش چون فتاده به فرش تو گوشوار | زیبد اگر به چرخ زنى چتر افتخار <ref>همان، ص 138.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۴۶: خط ۲۵۰:
{{شعر}}
{{شعر}}


{{ب| آن کشته‌اى که نیست جزایى براى او | غیر از خداى او که بود خونب‌هاى او؟ }}
{{ب| آن کشته‌اى که نیست جزایى براى او | غیر از خداى او که بود خونبهاى او؟ }}


{{ب| آن کشته‌اى که حیدر و زهرا و مصطفى | دارند صبح و شام به جنت عزاى او }}
{{ب| آن کشته‌اى که حیدر و زهرا و مصطفى | دارند صبح و شام به جنت عزاى او }}
خط ۲۵۲: خط ۲۵۶:
{{ب| آن کشته‌اى که شمه‌اى از شرح ماتمش | خواند از براى موسى عمران، خداى او }}
{{ب| آن کشته‌اى که شمه‌اى از شرح ماتمش | خواند از براى موسى عمران، خداى او }}


{{ب| آن کشته‌اى که ساخت خداوند کردگار | سر تا به سر جهان همه ماتمسراى او }}
{{ب| آن کشته‌اى که ساخت خداوند کردگار | سر تا به سر جهان همه ماتم‌سراى او }}


{{ب| آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشته‌اى | هرگز نشد جدا سر او از قفاى او... }}
{{ب| آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشته‌اى | هرگز نشد جدا سر او از قفاى او }}


{{ب| از سر چو شد عمامه و، از دوش او ردا | گردید کبریاى خدا، رداى او }}
{{ب| از سر چو شد عمامه و، از دوش او ردا | گردید کبریاى خدا، رداى او }}


{{ب| کاش آن زمان که در ره جانان شد او فدا | جان جهانیان همه مى‌شد فداى او... }}
{{ب| کاش آن زمان که در ره جانان شد او فدا | جان جهانیان همه مى‌شد فداى او }}


{{ب| معراج اولش: سر دوش پیمبر است <ref>بندهاى: ششم، دهم، دوازدهم و سیزدهم این ترکیب‌بند عاشورایى داراى اوزان عروضى دیگرند و به نظر مى‌رسد که اصل این ترکیب، در نوزده بند بوده و بعدا به هنگام چاپ دیوان اشعار وفائى شوشترى این چهار بند را اشتباها جزئى از آن ترکیب‌بند به حساب آورده‌اند.</ref> | معراج آخرش:زِ هر اندیشه برتر است }}
{{ب| معراج اولش: سر دوش پیمبر است <ref>بندهاى: ششم، دهم، دوازدهم و سیزدهم این ترکیب‌بند عاشورایى داراى اوزان عروضى دیگرند و به نظر مى‌رسد که اصل این ترکیب، در نوزده بند بوده و بعدا به هنگام چاپ دیوان اشعار وفائى شوشترى این چهار بند را اشتباها جزئى از آن ترکیب‌بند به حساب آورده‌اند.</ref> | معراج آخرش: زِ هر اندیشه برتر است }}


{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
۳٬۴۸۸

ویرایش