زندگینامه امام حسین (ع): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ مهٔ ۲۰۱۸
جز
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''زندگینامه امام حسین (ع)''' را در دوبخش پیش از امامت و پس از آن فراهم شده است تا...» ایجاد کرد)
 
خط ۴۷: خط ۴۷:
در کوفه، گام بعدی ابن زیاد، که نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف او داشت، نظارت دقیق بر راه های وصول به شهر بود، به نحوی که در واقع رفت و آمد به آسانی ممکن نمی‌شد.<ref>طبری، 5/392؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/377-378؛ دینوری، 243</ref> و بدین ترتیب، رابطه امام حسین (ع)، با یاران و دوستاران در کوفه قطع گردید. حتی فرستاده امام حسین (ع)، قیس بن مسهر در قادسیه، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد و چون در کوفه دلیرانه ایستاد و آشکارا در برابر مردم، از آمدن «خیر خلق الله»، به سوی کوفه سخن گفت و به ابن زیاد و پدرش نفرین فرستاد، به فرمان والی، او را از فراز به زیر افکندند.<ref>طبری، 5/395؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا؛ دینوری، 246؛ برای قتل دیگر فرستاده امام حسین (ع)، نکـ : بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5/398؛ مفید، 2/75؛ خوارزمی، 1/229</ref> از آنجا که مسیر کاروان امام حسین (ع) نیز می‌باید در اختیار و نظارت مزدوران ابن زیاد قرار می‌گرفت، فرمانده گماشتگان والی عراق، حصین تمیمی، حر بن یزید ریاحی را با شماری سوار، به سوی مسیر امام حسین (ع) گسیل داشت و به او فرمان داد تا آن حضرت را سخت تحت نظر گیرد و هرگز از ایشان جدا نشود.<ref>طبری، 5/401؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380؛ یعقوبی، همانجا</ref> حر و سپاهیانش در منزلگاه ذی حسم، نزدیک کوفه، با کاروان امام حسین (ع) رو به رو شدند و در برخورد نخست، حتی از لطف آن حضرت برخوردار گردیدند و به امامت ایشان نماز گزاردند. امام حسین (ع) پیش و پس از نماز، در خطابه‌ای نامه نگاری کوفیان را یادآوری فرمود و حر اظهار بی‌اطلاعی کرد.<ref>همانجا؛ طبری، 5/402</ref> سرانجام، چون امام حسین (ع) عزم بازگشت فرمود، حر مانع شد و چنان که خود تصریح کرد، او فرمان داشت آن حضرت را تحت نظر داشته باشد تا سرانجام، ایشان را به کوفه و نزد ابن زیاد ببرد.<ref>طبری، 5/401-402؛ نیز نکـ : مفید، 2/80</ref>، اما با پاسخ خشمگینانه امام حسین (ع) رو به رو شد.<ref>بلاذری، همانجا؛ دینوری، 249</ref> البته از گفتار و رفتار حر پیدا بود که مایل به درگیری نیست و با امام حسین (ع) با ادب تمام سخن می گفت.<ref>طبری، 5/402-403؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380-381؛ دینوری، همانجا</ref> در یکی از منزلگاه‌ها امام حسین (ع) بار دیگر به خطابه ایستاد و از جمله فرمود: من مرگ را جز شهادت، و زندگی با ستمگران را جز آزردگی و دشواری نمی بینم. پس از سخنان امام حسین (ع)، زهیر بن قین، با شور و شوق تمام از پایداری در نصرت آن حضرت سخن گفت.<ref>طبری، 5/403</ref> در منزلگاه دیگری، امام حسین (ع)، ضمن اعلام سبب مخالفت با حاکمان، به معرفی خود پرداخت و از بیعت شکنی کوفیان با پدر و برادر خویش به تلخی یاد کرد و از جمله فرمود: این قوم گردن به طاعت ازشیطان نهاده اند و طاعت خدای رحمان را رها کرده‌اند.<ref>همانجا؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 3/381</ref> در میانه راه، امام حسین (ع) پیشنهاد عزیمت به جایگاه قبیله طی را نپذیرفت و به پیمان خود با حر، مبنی بر عدم بازگشت اشاره فرمود.<ref>طبری، 5/406</ref> پس از عبور از منزلگاه قصر بنی مقاتل در کناره فرات، به روایت عقبة بن سمعان –که در کربلا حضور داشت، اما جان به سلامت برد<ref>نکـ : بلاذری، 3/410؛ طبری، 5/407</ref>- امام حسین (ع) بر اثر رؤیایی که در خوابی کوتاه مدت دیده بود، 2 یا 3 بار استرجاع و حمد خدای بر زبان آورد و علی بن حسین، اسب به سوی پدر راند و سبب پرسید. امام در پاسخ، از خوابی که دیده بود و به نحوی، از شهادت قریب الوقوع اصحاب خویش سخن گفت. در ادامه گفت و گو، چون علی بن حسین (ع)، از بر حق بودن چنین مرگی اطمینان یافت، به نحوی از آن استقبال کرد و امام حسین (ع) او را دعای خیر فرمود.<ref>همو، 5/407-408</ref>. در منزلگاهی نزدیک قریه نینوا، در شرق کوفه، نامه ای از ابن زیاد به حر رسید که به او فرمان میداد کاروان امام حسین (ع) را در جایی خشک و بی آب و پناه فرود آورد و نگاه دارد.<ref>همو، 5/404-405؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 251-252</ref> به نظر برخی از اصحاب امام حسین (ع) مانند زهیر بن قین، جنگ با سپاه حر، به سبب شمار اندک آنان، نتیجه مطلوب تری برای کاروان امام حسین (ع) داشت، تا سپاهیان بعدی؛ اما امام حسین (ع) تأکید فرمودکه آغازگر جنگ نخواهد بود.<ref>طبری، 5/409؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا</ref>
در کوفه، گام بعدی ابن زیاد، که نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف او داشت، نظارت دقیق بر راه های وصول به شهر بود، به نحوی که در واقع رفت و آمد به آسانی ممکن نمی‌شد.<ref>طبری، 5/392؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/377-378؛ دینوری، 243</ref> و بدین ترتیب، رابطه امام حسین (ع)، با یاران و دوستاران در کوفه قطع گردید. حتی فرستاده امام حسین (ع)، قیس بن مسهر در قادسیه، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد و چون در کوفه دلیرانه ایستاد و آشکارا در برابر مردم، از آمدن «خیر خلق الله»، به سوی کوفه سخن گفت و به ابن زیاد و پدرش نفرین فرستاد، به فرمان والی، او را از فراز به زیر افکندند.<ref>طبری، 5/395؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا؛ دینوری، 246؛ برای قتل دیگر فرستاده امام حسین (ع)، نکـ : بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5/398؛ مفید، 2/75؛ خوارزمی، 1/229</ref> از آنجا که مسیر کاروان امام حسین (ع) نیز می‌باید در اختیار و نظارت مزدوران ابن زیاد قرار می‌گرفت، فرمانده گماشتگان والی عراق، حصین تمیمی، حر بن یزید ریاحی را با شماری سوار، به سوی مسیر امام حسین (ع) گسیل داشت و به او فرمان داد تا آن حضرت را سخت تحت نظر گیرد و هرگز از ایشان جدا نشود.<ref>طبری، 5/401؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380؛ یعقوبی، همانجا</ref> حر و سپاهیانش در منزلگاه ذی حسم، نزدیک کوفه، با کاروان امام حسین (ع) رو به رو شدند و در برخورد نخست، حتی از لطف آن حضرت برخوردار گردیدند و به امامت ایشان نماز گزاردند. امام حسین (ع) پیش و پس از نماز، در خطابه‌ای نامه نگاری کوفیان را یادآوری فرمود و حر اظهار بی‌اطلاعی کرد.<ref>همانجا؛ طبری، 5/402</ref> سرانجام، چون امام حسین (ع) عزم بازگشت فرمود، حر مانع شد و چنان که خود تصریح کرد، او فرمان داشت آن حضرت را تحت نظر داشته باشد تا سرانجام، ایشان را به کوفه و نزد ابن زیاد ببرد.<ref>طبری، 5/401-402؛ نیز نکـ : مفید، 2/80</ref>، اما با پاسخ خشمگینانه امام حسین (ع) رو به رو شد.<ref>بلاذری، همانجا؛ دینوری، 249</ref> البته از گفتار و رفتار حر پیدا بود که مایل به درگیری نیست و با امام حسین (ع) با ادب تمام سخن می گفت.<ref>طبری، 5/402-403؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380-381؛ دینوری، همانجا</ref> در یکی از منزلگاه‌ها امام حسین (ع) بار دیگر به خطابه ایستاد و از جمله فرمود: من مرگ را جز شهادت، و زندگی با ستمگران را جز آزردگی و دشواری نمی بینم. پس از سخنان امام حسین (ع)، زهیر بن قین، با شور و شوق تمام از پایداری در نصرت آن حضرت سخن گفت.<ref>طبری، 5/403</ref> در منزلگاه دیگری، امام حسین (ع)، ضمن اعلام سبب مخالفت با حاکمان، به معرفی خود پرداخت و از بیعت شکنی کوفیان با پدر و برادر خویش به تلخی یاد کرد و از جمله فرمود: این قوم گردن به طاعت ازشیطان نهاده اند و طاعت خدای رحمان را رها کرده‌اند.<ref>همانجا؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 3/381</ref> در میانه راه، امام حسین (ع) پیشنهاد عزیمت به جایگاه قبیله طی را نپذیرفت و به پیمان خود با حر، مبنی بر عدم بازگشت اشاره فرمود.<ref>طبری، 5/406</ref> پس از عبور از منزلگاه قصر بنی مقاتل در کناره فرات، به روایت عقبة بن سمعان –که در کربلا حضور داشت، اما جان به سلامت برد<ref>نکـ : بلاذری، 3/410؛ طبری، 5/407</ref>- امام حسین (ع) بر اثر رؤیایی که در خوابی کوتاه مدت دیده بود، 2 یا 3 بار استرجاع و حمد خدای بر زبان آورد و علی بن حسین، اسب به سوی پدر راند و سبب پرسید. امام در پاسخ، از خوابی که دیده بود و به نحوی، از شهادت قریب الوقوع اصحاب خویش سخن گفت. در ادامه گفت و گو، چون علی بن حسین (ع)، از بر حق بودن چنین مرگی اطمینان یافت، به نحوی از آن استقبال کرد و امام حسین (ع) او را دعای خیر فرمود.<ref>همو، 5/407-408</ref>. در منزلگاهی نزدیک قریه نینوا، در شرق کوفه، نامه ای از ابن زیاد به حر رسید که به او فرمان میداد کاروان امام حسین (ع) را در جایی خشک و بی آب و پناه فرود آورد و نگاه دارد.<ref>همو، 5/404-405؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 251-252</ref> به نظر برخی از اصحاب امام حسین (ع) مانند زهیر بن قین، جنگ با سپاه حر، به سبب شمار اندک آنان، نتیجه مطلوب تری برای کاروان امام حسین (ع) داشت، تا سپاهیان بعدی؛ اما امام حسین (ع) تأکید فرمودکه آغازگر جنگ نخواهد بود.<ref>طبری، 5/409؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا</ref>
== واقعه‌ی کربلا در زندگینامه امام حسین (ع)==
== واقعه‌ی کربلا در زندگینامه امام حسین (ع)==
زندگینامه امام حسین (ع) و واقعه کربلا شخصیت پرجاذبه‌ی امام حسین (ع) را مورد توجه بسیاری قرار داده است. سرانجام، کاروان امام حسین (ع) در 2 محرم 61 ق / 2 اکتبر 680 م، در شرق کوفه، بر سر راه شام، در سرزمین کربلا فرود آمد.<ref>طبری، 5/408؛ نیز نکـ : دینوری، 251؛ مفید، 2/82</ref> پشت اردوگاه کاروان امام حسین (ع)، نیزار بود و گونه ای پوشش گیاهی داشت و بدین گونه، دسترسی به اردوگاه آن حضرت، تنها از رو به رو میسر بود و محاصره آنجا برای دشمنان عملاً ممکن نمیشد.<ref>طبری، 5/389،در روایتی به نقل از حضرت باقر (ع)</ref> از آن سوی در کوفه، ابن زیاد می‌دانست امام حسین (ع) نباید به کوفه برسد، در تدارک سپاهی برای مقابله با آن حضرت بود و این کار را نیز با ترفندی پیچیده ممکن کرد: می‌دانیم که ولایات ایران در آن عهد، زیر نظر والی کوفه و بصره قرار داشت؛ از تعیین حاکم گرفته تا هرگونه فعالیت دیگر، از آن جمله، برای هرگونه تحرک نظامی، مانند ادامه فتوح در مرزها و نگهداری و اداره سرزمین‌های به دست آمده، یا سرکوب شورش‌ها و از این قبیل، جنگجویان از مناطق عراق آن روزگار، به ویژه از کوفه به مناطقی از ایران مانند آذربایجان و ری و خراسان، گسیل می‌شدند.<ref>برای تفصیل، نکـ : علی، 118-125، 404</ref> و هر یک از جنگجویان، بنابر رسمی از زمان عمر، با مراتبی خاص، از سهم غنایم و خراج، حقوق و مقرری سالیانه که به آن «عطا» گفته می‌شد، دریافت میکردند.<ref>همو، 165، 192-193؛ نیز نکـ : خماش، 256</ref> ابن زیاد که می‌دانست تدارک سپاهی، تنها برای مقابله با امام حسین (ع) به زودی ممکن نیست و ضمناً پرداخت مزد به جنگجویان، دست کم در ظاهر باید بهانه ای مناسب داشته باشد، نخست عمر بن سعد بن ابی وقاص را بر ولایت ری و همدان گماشت<ref>ابن سعد، 6/435، 7/167؛ بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 253؛ ابوالفرج، 112؛ برای سابقه پدرش در نبرد با دیلم در 25 ق، نکـ : بلاذری، فتوح ... ، 319</ref>، تا با جنگجویان کوفی، شورشی را که گفته می‌شد در ناحیه دستبی –دشت وسیع حاصلخیزی میان ری و همدان<ref>نکـ : همان، 321</ref>- جریان داشت، سرکوب کنند.<ref>همو، انساب، همانجا؛ طبری، 5/409</ref>. شورش با خودداری از پرداخت خراج و مانند آن، در آن ناحیه پیش تر بارها روی داده بود و سابقه داشت <ref>بلاذری، فتوح، همانجا</ref> ابن سعد در بیرون کوفه اردو زده بود<ref>همانجا؛ ذهبی، همان، 2/576</ref> که ابن زیاد به او فرمان داد به نبرد با امام حسین (ع) رود<ref>ابوالفرج، همانجا</ref> و ابن سعد، گرچه نخست خود را مردد نشان داد، اما چون ابن زیاد خواست فرمان ولایت ری را از او پس گیرد<ref>بلاذری، انساب، همانجا</ref>، یا او را تهدید به تخریب منزل و حتی قتل کرد، سرانجام پذیرفت.<ref>ابن سعد، 6/435</ref> بعید نیست که عمر بن سعد پذیرش فرماندهی سپاهی برای مقابله و نبرد با حسین بن علی (ع) را همان زمان یا بعدها، از روی اکراه و اجبار جلوه داده باشد، اما او به هر حال، همه فرمان های ابن زیاد را بی کم و کاست و بدون آثار آشکاری از ناخشنودی اجرا کرد. گرچه شاید تمایل چندانی به درگیری با امام حسین (ع) نشان نمی ‌داد.<ref>نکـ : دنباله مقاله</ref> نکته قابل توجه اینجاست که به نظر می رسد، تشکیل این سپاه برای شورش در دستبی – صرف نظر از صحت و سقم خبر شورش در آنجا- از آغاز فریبی بیش نبود، زیرا ابن سعد و سپاهیان او، یک روز پس از واقعه کربلا، به کوفه بازگشتند<ref>نکـ : بلاذری، همان، 3/411؛ طبری، 5/455؛ دینوری، 259</ref> و از آن پس، از مأموریت ری و دستبی، در روایات موجود سخنی در میان نیست و این سپاه هرگز به آنجا نرفت. جالب است که در واقعه کربلا، نام «دیلم» را سران و اعضای سپاه کوفه به مناسبت‌های گوناگون، چندین بار بر زبان آوردند<ref>مثلاً نکـ : بلاذری، همان، 3/392؛ طبری، 5/417؛ ابوالفرج، 114</ref>، زیرا دستبی، ثغر<ref>=مرز</ref> دیلم بود و از دستبی به نواحی دیلم یورش برده می‌شد<ref>بلاذری، فتوح، 319</ref> و اشاره های مکرر به دیلم، در واقع تعریضی به دستاویز تشکیل این سپاه است.  
زندگینامه امام حسین (ع) و واقعه کربلا شخصیت پرجاذبه‌ی امام حسین (ع) را مورد توجه بسیاری قرار داده است. سرانجام، کاروان امام حسین (ع) در 2 محرم 61 ق / 2 اکتبر 680 م، در شرق کوفه، بر سر راه شام، در سرزمین کربلا فرود آمد.<ref>طبری، 5/408؛ نیز نکـ : دینوری، 251؛ مفید، 2/82</ref> پشت اردوگاه کاروان امام حسین (ع)، نیزار بود و گونه ای پوشش گیاهی داشت و بدین گونه، دسترسی به اردوگاه آن حضرت، تنها از رو به رو میسر بود و محاصره آنجا برای دشمنان عملاً ممکن نمیشد.<ref>طبری، 5/389،در روایتی به نقل از حضرت باقر (ع)</ref> از آن سوی در کوفه، ابن زیاد می‌دانست امام حسین (ع) نباید به کوفه برسد، در تدارک سپاهی برای مقابله با آن حضرت بود و این کار را نیز با ترفندی پیچیده ممکن کرد: می‌دانیم که ولایات ایران در آن عهد، زیر نظر والی کوفه و بصره قرار داشت؛ از تعیین حاکم گرفته تا هرگونه فعالیت دیگر، از آن جمله، برای هرگونه تحرک نظامی، مانند ادامه فتوح در مرزها و نگهداری و اداره سرزمین‌های به دست آمده، یا سرکوب شورش‌ها و از این قبیل، جنگجویان از مناطق عراق آن روزگار، به ویژه از کوفه به مناطقی از ایران مانند آذربایجان و ری و خراسان، گسیل می‌شدند.<ref>برای تفصیل، نکـ : علی، 118-125، 404</ref> و هر یک از جنگجویان، بنابر رسمی از زمان عمر، با مراتبی خاص، از سهم غنایم و خراج، حقوق و مقرری سالیانه که به آن «عطا» گفته می‌شد، دریافت میکردند.<ref>همو، 165، 192-193؛ نیز نکـ : خماش، 256</ref> ابن زیاد که می‌دانست تدارک سپاهی، تنها برای مقابله با امام حسین (ع) به زودی ممکن نیست و ضمناً پرداخت مزد به جنگجویان، دست کم در ظاهر باید بهانه ای مناسب داشته باشد، نخست عمر بن سعد بن ابی وقاص را بر ولایت ری و همدان گماشت<ref>ابن سعد، 6/435، 7/167؛ بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 253؛ ابوالفرج، 112؛ برای سابقه پدرش در نبرد با دیلم در 25 ق، نکـ : بلاذری، فتوح ... ، 319</ref>، تا با جنگجویان کوفی، شورشی را که گفته می‌شد در ناحیه دستبی –دشت وسیع حاصلخیزی میان ری و همدان<ref>نکـ : همان، 321</ref>- جریان داشت، سرکوب کنند.<ref>همو، انساب، همانجا؛ طبری، 5/409</ref>. شورش با خودداری از پرداخت خراج و مانند آن، در آن ناحیه پیش تر بارها روی داده بود و سابقه داشت <ref>بلاذری، فتوح، همانجا</ref> ابن سعد در بیرون کوفه اردو زده بود<ref>همانجا؛ ذهبی، همان، 2/576</ref> که ابن زیاد به او فرمان داد به نبرد با امام حسین (ع) رود<ref>ابوالفرج، همانجا</ref> و ابن سعد، گرچه نخست خود را مردد نشان داد، اما چون ابن زیاد خواست فرمان ولایت ری را از او پس گیرد<ref>بلاذری، انساب، همانجا</ref>، یا او را تهدید به تخریب منزل و حتی قتل کرد، سرانجام پذیرفت.<ref>ابن سعد، 6/435</ref> بعید نیست که عمر بن سعد پذیرش فرماندهی سپاهی برای مقابله و نبرد با حسین بن علی (ع) را همان زمان یا بعدها، از روی اکراه و اجبار جلوه داده باشد، اما او به هر حال، همه فرمان های ابن زیاد را بی کم و کاست و بدون آثار آشکاری از ناخشنودی اجرا کرد. گرچه شاید تمایل چندانی به درگیری با امام حسین (ع) نشان نمی ‌داد.<ref>نکـ : دنباله مقاله</ref> نکته قابل توجه اینجاست که به نظر می رسد، تشکیل این سپاه برای شورش در دستبی – صرف نظر از صحت و سقم خبر شورش در آنجا- از آغاز فریبی بیش نبود، زیرا ابن سعد و سپاهیان او، یک روز پس از واقعه کربلا، به کوفه بازگشتند<ref>نکـ : بلاذری، همان، 3/411؛ طبری، 5/455؛ دینوری، 259</ref> و از آن پس، از مأموریت ری و دستبی، در روایات موجود سخنی در میان نیست و این سپاه هرگز به آنجا نرفت. جالب است که در واقعه کربلا، نام «دیلم» را سران و اعضای سپاه کوفه به مناسبت‌های گوناگون، چندین بار بر زبان آوردند<ref>مثلاً نکـ : بلاذری، همان، 3/392؛ طبری، 5/417؛ ابوالفرج، 114</ref>، زیرا دستبی، ثغر<ref>=مرز</ref> دیلم بود و از دستبی به نواحی دیلم یورش برده می‌شد<ref>بلاذری، فتوح، 319</ref> و اشاره های مکرر به دیلم، در واقع تعریضی به دستاویز تشکیل این سپاه است.  
باری، پس از گرد آمدن سپاهی در نخلیه، بیرون کوفه به سمت شام <ref>یاقوت، 5/278</ref>، ابن زیاد به منبر رفت و در این روایت، بی آنکه نامی از امام حسین (ع) به میان آورد، نخست از نیکویی های معاویه سخن گفت و اینکه او «اعطیات» را منظم و پیوسته پرداخته می کرده است؛ سپس به ستایش از یزید پرداخت و گفت که او بر میزان عطا افزوده و با لحن تهدیدآمیزی افزود: هیچ کس نباید از پیوستن به این سپاه خودداری کند. آن گاه برای آنکه بر اوضاع نظارت کافی داشته باشد، خود به اردوگاه نخلیه رفت <ref>ابن سعد، 6/436</ref> و به مزدوران خویش، مانند محمد بن اشعث بن قیس و اسماء بن خارجه، دستور داد در کوفه، مردم را به «طاعت» بخوانند و آن ها را از عواقب «فتنه» بر حذر دارند و پیوستن به این سپاه را تشویق کنند.<ref>بلاذری، انساب، 3/386-387</ref> سپس دستور پرداخت «عطا» را به جنگجویان صادر کرد‏<ref>ابن‌سعد، 6/435؛ نیز نک : ذهبی، سیر، 2/471</ref> و البته باید دانست که عطا غالباً در ماه محرم پرداخت می‌شد<ref>علی، 200-201</ref>، یعنی آغاز سال که حداکثر یکی دو روز دیگر فرا می‌رسید. چنان‌که ملاحظه می‌شود، افزایش و پرداخت «عطا»، نقش مهمی در تشکیل این سپاه داشت و بعدها شماری از سپاهیان کوفه، آشکارا گفتند که از بیم قطع «عطا» به نبرد با امام حسین (ع) آمده‌اند <ref>ابن‌سعد، 6/436‏</ref>. بدین ترتیب در واقع، «عطا» که مزد نبرد جنگجویان «مسلمان» با سرکشان غالباً «‏نامسلمان» بود، برای جنگ و مقابله با امام حسین (ع) – نواده‌ی پیامبر (ص) - اختصاص یافت. البته چنین اقدامی بدون تبلیغ گسترده‌ی زمینه‌های فکری مناسب - که پایه‌های آن کمابیش از زمان معاویه نهاده شده بود - ممکن نمی‌شد: خروج بر «خلیفه» و «ترک طاعت»، از اجزاء اصطلاح «‏فتنه»، با «کفر» یکسان بود و با همین دستاویزها، مخالفان از سر راه برداشته می‌شدند؛ چنان که در دوره‌ی خلافت معاویه، با تمسک به همین الفاظ، حجر بن عدی و یارانش به قتل رسیدند<ref>برای تفصیل، نک : ﻫ د، حجر بن عدی؛ برای اطلاق «رؤساء فتنه» از سوی معاویه به حجر و یارانش، نک : دینوری، 224</ref> و در جای جای واقعه‌ی کربلا نیز، کارگزاران بنی‌امیه و همفکران ایشان، این قبیل الفاظ را گاه با ناسزاهای شگفت‌انگیز، به امام حسین (ع) و خاندان و یاران‌شان نسبت می‌دادند <ref>نک : دنباله‌ی مقاله</ref>.
باری، پس از گرد آمدن سپاهی در نخلیه، بیرون کوفه به سمت شام <ref>یاقوت، 5/278</ref>، ابن زیاد به منبر رفت و در این روایت، بی آنکه نامی از امام حسین (ع) به میان آورد، نخست از نیکویی های معاویه سخن گفت و اینکه او «اعطیات» را منظم و پیوسته پرداخته می کرده است؛ سپس به ستایش از یزید پرداخت و گفت که او بر میزان عطا افزوده و با لحن تهدیدآمیزی افزود: هیچ کس نباید از پیوستن به این سپاه خودداری کند. آن گاه برای آنکه بر اوضاع نظارت کافی داشته باشد، خود به اردوگاه نخلیه رفت <ref>ابن سعد، 6/436</ref> و به مزدوران خویش، مانند محمد بن اشعث بن قیس و اسماء بن خارجه، دستور داد در کوفه، مردم را به «طاعت» بخوانند و آن ها را از عواقب «فتنه» بر حذر دارند و پیوستن به این سپاه را تشویق کنند.<ref>بلاذری، انساب، 3/386-387</ref> سپس دستور پرداخت «عطا» را به جنگجویان صادر کرد‏<ref>ابن‌سعد، 6/435؛ نیز نک : ذهبی، سیر، 2/471</ref> و البته باید دانست که عطا غالباً در ماه محرم پرداخت می‌شد<ref>علی، 200-201</ref>، یعنی آغاز سال که حداکثر یکی دو روز دیگر فرا می‌رسید. چنان‌که ملاحظه می‌شود، افزایش و پرداخت «عطا»، نقش مهمی در تشکیل این سپاه داشت و بعدها شماری از سپاهیان کوفه، آشکارا گفتند که از بیم قطع «عطا» به نبرد با امام حسین (ع) آمده‌اند <ref>ابن‌سعد، 6/436‏</ref>. بدین ترتیب در واقع، «عطا» که مزد نبرد جنگجویان «مسلمان» با سرکشان غالباً «‏نامسلمان» بود، برای جنگ و مقابله با امام حسین (ع) – نواده‌ی پیامبر (ص) - اختصاص یافت. البته چنین اقدامی بدون تبلیغ گسترده‌ی زمینه‌های فکری مناسب - که پایه‌های آن کمابیش از زمان معاویه نهاده شده بود - ممکن نمی‌شد: خروج بر «خلیفه» و «ترک طاعت»، از اجزاء اصطلاح «‏فتنه»، با «کفر» یکسان بود و با همین دستاویزها، مخالفان از سر راه برداشته می‌شدند؛ چنان که در دوره‌ی خلافت معاویه، با تمسک به همین الفاظ، حجر بن عدی و یارانش به قتل رسیدند<ref>برای تفصیل، نک : ﻫ د، حجر بن عدی؛ برای اطلاق «رؤساء فتنه» از سوی معاویه به حجر و یارانش، نک : دینوری، 224</ref> و در جای جای واقعه‌ی کربلا نیز، کارگزاران بنی‌امیه و همفکران ایشان، این قبیل الفاظ را گاه با ناسزاهای شگفت‌انگیز، به امام حسین (ع) و خاندان و یاران‌شان نسبت می‌دادند <ref>نک : دنباله‌ی مقاله</ref>.
‏به هرحال، حتی پس از عزیمت عمر بن سعد نیز، ابن‌زیاد شبانه‌روز، هم‌چنان به گردآوری و فرستادن سپاهیان بیش-تر برای پیوستن به ابن‌سعد ادامه داد.<ref>بلاذری، همان، ‏3/387-388‏</ref>. احتمالاً پس از رفتن عمر بن سعد، کمابیش آشکار شده بود که مأموریت اصلی این سپاه، نبرد با حسین بن علی (ع) است، زیرا پرداخت و افزایش عطا هم در شماری از مردم برای پیوستن به سپاه و نبرد با حسین بن علی (ع) مؤثر نیفتاد و کسانی از دسته‌های سپاهیان جدا می‌شدند و به همین سبب، ابن‌زیاد به تهدید روی آورد و سپس برای عبرت متخلفان، از قتل بی‌گناهی نیز خودداری نکرد.<ref>همان، 3/387-388‏‏؛ دینوری، 254- 255‏</ref> او مزدورانی را هم به دیدبانی و مراقبت بر کوفه گماشته بود تا کسی از سپاهیان به اردوگاه امام حسین (ع) نپیوندد و سوارانی خاص هم مأموریت داشتند پیوسته اخبار وقایع را به ابن‌زیاد برسانند<ref>بلاذری، همان‌جا</ref>. مجموعه‌ی این اقدامات، که به سرعت روی داد، رابطه‌ی معدود یاران باقی‌مانده در کوفه را با امام حسین (ع) به کلی قطع کرد و از وضعیت آن‌ها اطلاعی در دست نیست. گرچه دست کم یکی دو تن یا بیش‌تر، سرانجام، خود را به اردوگاه امام حسین (ع) در کربلا رساندند <ref>ابن‌سعد، 6/436‏</ref>، مانند عمار بن ابی سلامه‌ی دالانی، از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع)، که گفته‌اند در نخیله درصدد قتل ابن‌زیاد برآمد، اما نتوانست<ref>بلاذری، همان، 3/388؛ درباره‌ی او، نک : کلبی، 2/519؛ نیز نک : طوسی، 103؛ برای سلام بر او در یکی از زیارات، نک : مجلسی، 45/73‏، 98/273</ref>؛ یا مسلم بن عوسجه‌ی اسدی که یکی از 4 ‏فرمانده جنگجویان مسلم بن عقیل بود.<ref>طبری، 5/369؛ برای حضور او در کربلا، نک : همو، 5/419‏، 424</ref> یکی از مشهورترین بیعت‌کنندگان با مسلم، مختار بن ابی عبید ثقفی، روز قیام مسلم بر سر زمین شخصی خود در بیرون کوفه به سر می‌برد و چون در هنگامه‌ی تشکیل سپاه به شهر بازگشت، گرچه سرانجام، از ضرب و جرح ابن‌زیاد بی‌نصیب نماند و به زندان افتاد، اما اشتیاقی هم برای پیوستن به امام حسین (ع) نشان نداد.<ref>برای تفصیل، نک : همو، 5/569-570</ref>
‏به هرحال، حتی پس از عزیمت عمر بن سعد نیز، ابن‌زیاد شبانه‌روز، هم‌چنان به گردآوری و فرستادن سپاهیان بیش-تر برای پیوستن به ابن‌سعد ادامه داد.<ref>بلاذری، همان، ‏3/387-388‏</ref>. احتمالاً پس از رفتن عمر بن سعد، کمابیش آشکار شده بود که مأموریت اصلی این سپاه، نبرد با حسین بن علی (ع) است، زیرا پرداخت و افزایش عطا هم در شماری از مردم برای پیوستن به سپاه و نبرد با حسین بن علی (ع) مؤثر نیفتاد و کسانی از دسته‌های سپاهیان جدا می‌شدند و به همین سبب، ابن‌زیاد به تهدید روی آورد و سپس برای عبرت متخلفان، از قتل بی‌گناهی نیز خودداری نکرد.<ref>همان، 3/387-388‏‏؛ دینوری، 254- 255‏</ref> او مزدورانی را هم به دیدبانی و مراقبت بر کوفه گماشته بود تا کسی از سپاهیان به اردوگاه امام حسین (ع) نپیوندد و سوارانی خاص هم مأموریت داشتند پیوسته اخبار وقایع را به ابن‌زیاد برسانند<ref>بلاذری، همان‌جا</ref>. مجموعه‌ی این اقدامات، که به سرعت روی داد، رابطه‌ی معدود یاران باقی‌مانده در کوفه را با امام حسین (ع) به کلی قطع کرد و از وضعیت آن‌ها اطلاعی در دست نیست. گرچه دست کم یکی دو تن یا بیش‌تر، سرانجام، خود را به اردوگاه امام حسین (ع) در کربلا رساندند <ref>ابن‌سعد، 6/436‏</ref>، مانند عمار بن ابی سلامه‌ی دالانی، از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع)، که گفته‌اند در نخیله درصدد قتل ابن‌زیاد برآمد، اما نتوانست<ref>بلاذری، همان، 3/388؛ درباره‌ی او، نک : کلبی، 2/519؛ نیز نک : طوسی، 103؛ برای سلام بر او در یکی از زیارات، نک : مجلسی، 45/73‏، 98/273</ref>؛ یا مسلم بن عوسجه‌ی اسدی که یکی از 4 ‏فرمانده جنگجویان مسلم بن عقیل بود.<ref>طبری، 5/369؛ برای حضور او در کربلا، نک : همو، 5/419‏، 424</ref> یکی از مشهورترین بیعت‌کنندگان با مسلم، مختار بن ابی عبید ثقفی، روز قیام مسلم بر سر زمین شخصی خود در بیرون کوفه به سر می‌برد و چون در هنگامه‌ی تشکیل سپاه به شهر بازگشت، گرچه سرانجام، از ضرب و جرح ابن‌زیاد بی‌نصیب نماند و به زندان افتاد، اما اشتیاقی هم برای پیوستن به امام حسین (ع) نشان نداد.<ref>برای تفصیل، نک : همو، 5/569-570</ref>
خط ۶۳: خط ۶۳:
‏دیگر برادران امام حسین (ع)، پیش از عباس بن علی (ع) به شهادت رسیدند<ref>طبری، 5/448-449؛ ابوالفرج، 81-86</ref> و ابوالفضل عباس (ع) که از سوی امام حسین (ع) مأموریت یافت تا از شریعه آب بیاورد، در همان‌جا در نبرد با نگهبانان شریعه، نخست دستان خود را از دست داد و سپس به شهادت رسید.<ref>برای تفصیل، نک: ﻫ د، عباس بن علی</ref> شماری از عموزادگان و دیگر اعضای خاندان امام حسین (ع) نیز که به احتمال بسیار همگی جوان و نوجوان بودند، مانند قاسم بن حسن (ع)، در یورش‌های سپاه کوفه یا در نبرد تن به تن به شهادت رسیدند و امام حسین (ع) خود پیکر ایشان را در برابر خیمه‌ها در کنار دیگر شهیدان قرار می‌دادند.<ref>طبری، 5/447، 448؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440، 442؛ دینوری، 256-257؛ ابوالفرج، 89-95</ref>
‏دیگر برادران امام حسین (ع)، پیش از عباس بن علی (ع) به شهادت رسیدند<ref>طبری، 5/448-449؛ ابوالفرج، 81-86</ref> و ابوالفضل عباس (ع) که از سوی امام حسین (ع) مأموریت یافت تا از شریعه آب بیاورد، در همان‌جا در نبرد با نگهبانان شریعه، نخست دستان خود را از دست داد و سپس به شهادت رسید.<ref>برای تفصیل، نک: ﻫ د، عباس بن علی</ref> شماری از عموزادگان و دیگر اعضای خاندان امام حسین (ع) نیز که به احتمال بسیار همگی جوان و نوجوان بودند، مانند قاسم بن حسن (ع)، در یورش‌های سپاه کوفه یا در نبرد تن به تن به شهادت رسیدند و امام حسین (ع) خود پیکر ایشان را در برابر خیمه‌ها در کنار دیگر شهیدان قرار می‌دادند.<ref>طبری، 5/447، 448؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440، 442؛ دینوری، 256-257؛ ابوالفرج، 89-95</ref>
‏اینک امام حسین (ع) تنها مانده بود، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. یک‌بار که امام حسین (ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفته‌اند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر ایشان بستند.<ref>بلاذری، همان، 3/407؛ طبری، 5/449-450؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440؛ دینوری، 258‏</ref> اندکی پس از شهادت اصحاب و خاندان، امام حسین (ع) جامه‌ی دیگری پوشید و به عمد چند جای آن را از هم گسیخت تا پیکر ایشان پس از شهادت، از دستبرد اوباش سپاه کوفه مصون ماند، گرچه همین جامه‌ها هم دست‌خوش غارت شد.<ref>بلاذری، همان، 3/409؛ طبری، 5/451-453‏</ref> نخستین ضربت را، مردی از قبیله‌ی کنده، بر سر امام حسین (ع) فرود آورد<ref>بلاذری، همان، 3/408؛ طبری، 5/448</ref>، آن‌گاه شمر بن ذی الجوشن با 10 ‏تن از پیادگان سپاه کوفه، به سوی خیمه‌های امام حسین (ع) یورش آورد، اما امام حسین (ع) با عتاب تمام به او فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، باری در کار دنیای خویش آزاده باشید».‏<ref>بلاذری، همان، 3/407؛ طبری، 5/450؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440؛ ابوالفرج، 118</ref> پیادگان تحت امر شمر، امام حسین (ع) را احاطه کردند و با آن‌که به احتمال بسیار برای چنین مرحله‌ای، گزینش شده بودند، هم‌چنان پیش نمی‌آمدند و شمر ناچار آن‌ها را تشویق می‌کرد <ref>بلاذری، همان، 3/407-408‏</ref> و عمر بن سعد بسیار نزدیک صحنه‌ی نبرد بود.<ref>طبری، 5/450، 453‏</ref> امام حسین (ع) با وجود زخم‌های بسیار، هم‌چنان چون روی به هر سو می‌کرد، پیادگان از برابرش می‌گریختند.<ref>بلاذری، همان، 3/408</ref> سرانجام، با فریاد شمر، نخست بر آن حضرت ضربه‌های تیغ فرود آمد و در حالی که هنوز سخت می‌جنگید، سنان بن انس نخعی، با ضربت نیزه به سینه‌ی ایشان، امام حسین (ع) را افکند و سپس در حالی که دیگران تیغ بر پیکر ایشان نهاده بودند، سنان بن انس سر آن حضرت را از بدن جدا کرد و به خولی بن یزید اصبحی سپرد.<ref>ابن‌سعد، 6/441‏، نیز 3/409؛ طبری، 5/453؛ ابوالفرج، همان‌جا؛ مسعودی، 3/258؛ قس: دینوری، 258‏</ref> اندکی پس از پایان نبرد، عمر بن سعد، در اجرای فرمان ابن‌زیاد، به 10 ‏تن داوطلب از سپاهیان، دستور داد تا بر پیکر امام حسین (ع) اسب بتازند، آن‌گاه بر جنازه‌های کشتگان لشگر خود که 88 تن بودند، نماز گزارد و ایشان را دفن کرد، اما پیکر امام حسین (ع) و اصحاب ایشان را فردای عاشورا، گروهی از بنی‌اسد، به خاک سپردند.<ref>بلاذری، 3/411؛ طبری، 5/455؛‏ مسعودی، 3/259؛ برای جزئیات بیش‌تر و حوادث بعدی، نک: ﻫ د، کربلا، واقعه</ref>
‏اینک امام حسین (ع) تنها مانده بود، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. یک‌بار که امام حسین (ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفته‌اند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر ایشان بستند.<ref>بلاذری، همان، 3/407؛ طبری، 5/449-450؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440؛ دینوری، 258‏</ref> اندکی پس از شهادت اصحاب و خاندان، امام حسین (ع) جامه‌ی دیگری پوشید و به عمد چند جای آن را از هم گسیخت تا پیکر ایشان پس از شهادت، از دستبرد اوباش سپاه کوفه مصون ماند، گرچه همین جامه‌ها هم دست‌خوش غارت شد.<ref>بلاذری، همان، 3/409؛ طبری، 5/451-453‏</ref> نخستین ضربت را، مردی از قبیله‌ی کنده، بر سر امام حسین (ع) فرود آورد<ref>بلاذری، همان، 3/408؛ طبری، 5/448</ref>، آن‌گاه شمر بن ذی الجوشن با 10 ‏تن از پیادگان سپاه کوفه، به سوی خیمه‌های امام حسین (ع) یورش آورد، اما امام حسین (ع) با عتاب تمام به او فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، باری در کار دنیای خویش آزاده باشید».‏<ref>بلاذری، همان، 3/407؛ طبری، 5/450؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440؛ ابوالفرج، 118</ref> پیادگان تحت امر شمر، امام حسین (ع) را احاطه کردند و با آن‌که به احتمال بسیار برای چنین مرحله‌ای، گزینش شده بودند، هم‌چنان پیش نمی‌آمدند و شمر ناچار آن‌ها را تشویق می‌کرد <ref>بلاذری، همان، 3/407-408‏</ref> و عمر بن سعد بسیار نزدیک صحنه‌ی نبرد بود.<ref>طبری، 5/450، 453‏</ref> امام حسین (ع) با وجود زخم‌های بسیار، هم‌چنان چون روی به هر سو می‌کرد، پیادگان از برابرش می‌گریختند.<ref>بلاذری، همان، 3/408</ref> سرانجام، با فریاد شمر، نخست بر آن حضرت ضربه‌های تیغ فرود آمد و در حالی که هنوز سخت می‌جنگید، سنان بن انس نخعی، با ضربت نیزه به سینه‌ی ایشان، امام حسین (ع) را افکند و سپس در حالی که دیگران تیغ بر پیکر ایشان نهاده بودند، سنان بن انس سر آن حضرت را از بدن جدا کرد و به خولی بن یزید اصبحی سپرد.<ref>ابن‌سعد، 6/441‏، نیز 3/409؛ طبری، 5/453؛ ابوالفرج، همان‌جا؛ مسعودی، 3/258؛ قس: دینوری، 258‏</ref> اندکی پس از پایان نبرد، عمر بن سعد، در اجرای فرمان ابن‌زیاد، به 10 ‏تن داوطلب از سپاهیان، دستور داد تا بر پیکر امام حسین (ع) اسب بتازند، آن‌گاه بر جنازه‌های کشتگان لشگر خود که 88 تن بودند، نماز گزارد و ایشان را دفن کرد، اما پیکر امام حسین (ع) و اصحاب ایشان را فردای عاشورا، گروهی از بنی‌اسد، به خاک سپردند.<ref>بلاذری، 3/411؛ طبری، 5/455؛‏ مسعودی، 3/259؛ برای جزئیات بیش‌تر و حوادث بعدی، نک: ﻫ د، کربلا، واقعه</ref>
==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
==منبع==
==منبع==
==پی نوشت==
==پی نوشت==