۶٬۰۷۷
ویرایش
جز (←زندگینامه) |
جز (←زندانی شدن) |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
===زندانی شدن=== | ===زندانی شدن=== | ||
عبیدالله بن زیاد ابتدا هانی بن عروه را طلبید و از او بازخواست کرد که چرا مسلم بن عقیل را به خانه خود راه داده است. هانی بن عروه ابتدا همه چیز را انکار کرد، ولی با روبهرو شدن با معقل، درماند. معقل پیش روی او ایستاد و گفت: هانی مرا میشناسی؟ گفت: آری، میشناسم. بزرگ منافقی که تویی! و چون دانست انکار بیفایده است، گفت: من مسلم بن عقیل را به خانهام نخواندهام. او به خانه من آمده است. عبید الله بن زیاد گفت: تا او را تسلیم نکنی، رها نخواهی شد. <ref>الاخبار الطوال، ص237؛ تاریخ طبری، ج5، ص366.</ref> پذیرفتن چنان تکلیفی برای هانی بن عروه غیرممکن بود. شیخی سرشناس و محترم، هرگز نمیتوانست مهمان خود را از سرسفره خویش بردارد و به دشمن او تسلیم کند و ننگی بزرگ را برای خود و بازماندگان و قبیله خود بخرد. گفتوگو بسیار شد، ولی هانی بن عروه نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی و ابرویش شکست و چهرهاش زخمی شد و صورتش آسیب دید. سپس او را زندانیکرد. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ تاریخ طبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref> | عبیدالله بن زیاد ابتدا هانی بن عروه را طلبید و از او بازخواست کرد که چرا مسلم بن عقیل را به خانه خود راه داده است. هانی بن عروه ابتدا همه چیز را انکار کرد، ولی با روبهرو شدن با معقل، درماند. معقل پیش روی او ایستاد و گفت: هانی مرا میشناسی؟ گفت: آری، میشناسم. بزرگ منافقی که تویی! و چون دانست انکار بیفایده است، گفت: من مسلم بن عقیل را به خانهام نخواندهام. او به خانه من آمده است. عبید الله بن زیاد گفت: تا او را تسلیم نکنی، رها نخواهی شد. <ref>الاخبار الطوال، ص237؛ تاریخ طبری، ج5، ص366.</ref> پذیرفتن چنان تکلیفی برای هانی بن عروه غیرممکن بود. شیخی سرشناس و محترم، هرگز نمیتوانست مهمان خود را از سرسفره خویش بردارد و به دشمن او تسلیم کند و ننگی بزرگ را برای خود و بازماندگان و قبیله خود بخرد. گفتوگو بسیار شد، ولی هانی بن عروه نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی و ابرویش شکست و چهرهاش زخمی شد و صورتش آسیب دید. سپس او را زندانیکرد. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ تاریخ طبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref> | ||
شیخ مفید مینویسد: چون عمرو بن حجاج دید که با هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد. <ref>ارشاد، ج2، ص47.</ref> گروهی از قبیله مذحج با دریافت خبر قتل هانی بن عروه بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند. <ref>الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.</ref> عبیدالله بن زیاد، شریح قاضی را طلبید و گفت: برو و هانی را ببین که زنده است، سپس ماجرا را به این مردم بگو! شریح قاضی به زندان رفت و هانی را مجروح و خونآلود دید. ولی وقتی که با مردم روبهرو شد، به آنان گفت هانی بن عروه زنده است. به خانههای خود برگردید. آنان نیز متفرق شدند. <ref>الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.</ref> بدین ترتیب با شهادت ناقصی که قاضی داد، فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم بن عقیل و هانی بن عروه رفت. آن روز که این مردم اطراف قصر را گرفته بودند، جز تنی چند از مأموران | شیخ مفید مینویسد: چون عمرو بن حجاج دید که با هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد. <ref>ارشاد، ج2، ص47.</ref> گروهی از قبیله مذحج با دریافت خبر قتل هانی بن عروه بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند. <ref>الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.</ref> عبیدالله بن زیاد، شریح قاضی را طلبید و گفت: برو و هانی را ببین که زنده است، سپس ماجرا را به این مردم بگو! شریح قاضی به زندان رفت و هانی را مجروح و خونآلود دید. ولی وقتی که با مردم روبهرو شد، به آنان گفت هانی بن عروه زنده است. به خانههای خود برگردید. آنان نیز متفرق شدند. <ref>الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.</ref> بدین ترتیب با شهادت ناقصی که قاضی داد، فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم بن عقیل و هانی بن عروه رفت. آن روز که این مردم اطراف قصر را گرفته بودند، جز تنی چند از مأموران عبیدالله بن زیاد، کسی با او نبود. اگر مختصر تدبیری داشتند کار عبیدالله بن زیاد به پایان میرسید. | ||
==شهادت== | ==شهادت== | ||
همین که خبر دستگیری و زندانی شدن هانی بن عروه در شهر منتشر شد، مسلم دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید. <ref>ر.ک : مسلم بن عقیل.</ref> پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبیدالله بن زیاد دستور داد که هانی بن عروه را دست بسته به بازار قصابان برند تا بدین وسیله در دل مردم ترس افکندند. هانی بن عروه پیوسته فریاد میزد و افراد قبیله مذحج را به کمک میطلبید که: آل مراد کجایند؟ افراد قبیله مذحج کجایند؟ چرا به یاری من نمیآیند؟ <ref>تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص48؛ اعلام الوری، ج1، ص444.</ref> | همین که خبر دستگیری و زندانی شدن هانی بن عروه در شهر منتشر شد، مسلم دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید. <ref>ر.ک : مسلم بن عقیل.</ref> پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبیدالله بن زیاد دستور داد که هانی بن عروه را دست بسته به بازار قصابان برند تا بدین وسیله در دل مردم ترس افکندند. هانی بن عروه پیوسته فریاد میزد و افراد قبیله مذحج را به کمک میطلبید که: آل مراد کجایند؟ افراد قبیله مذحج کجایند؟ چرا به یاری من نمیآیند؟ <ref>تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص48؛ اعلام الوری، ج1، ص444.</ref> |