قیس‌ بن اشعث: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۷۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ مارس ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
قیس، منسوب به خاندان حارث بن معاویة بن کِنده، از قبیله بزرگ کِنده حَضرَمَوت در جنوب عربستان و یکی از رجال نظامی و سیاسی بنی‌امیه بود.  
قیس، منسوب به خاندان حارث بن معاویة بن کِنده، از قبیله بزرگ کِنده حَضرَمَوت در جنوب عربستان و یکی از رجال نظامی و سیاسی بنی‌امیه بود.  
پدرش اشعث بن قیس از خاندان بزرگ قبیله کنده بود. خاندان اشعث در میان قبیله کنده و دیگر قبایل مجاور عرب از اعتبار خاصی برخوردار بودند و از این‌روست که میمون بن قیس اعشی (دح.630 م)، شاعر عصر جاهلیت، قیس نیای بزرگ قیس بن اشعث را در قصیده‌ای ستوده است. قیس بن مَعدی در حدود 625 میلادی در یک نزاع قبیله‌ای به قتل رسید. از او فرزند و جانشینی مستعد و زیرک به نام اشعث بر جای ماند که در تاریخ سی ساله خلفای راشدین نقش‌هایی ایفا کرد و از آغاز مسلمانی تا هنگام مرگ در بسیاری حوادث نقش عمده داشت و می‌توان گفت که حضور او در پاره‌ای مواقع، خود حادثه‌ساز بود. در سال نهم هجری، سنةالوفود همراه تنی چند از بزرگان کنده به مدینه آمد و اسلام آورد،<ref>- السیرة النبویه ابن‌هشام، ج4، ص232؛ الطبقات الکبری، ج1، ص328.</ref> اما اسلام او و کندیان دیری نپایید و با رحلت پیامبر (ص) سرکشی آغاز کردند و مرتد شدند،<ref>- الرده، ص94.</ref> اما از سپاه اسلام شکست خوردند. اشعت و خاندانش اسیر شدند.<ref>- همان، ص116-117؛ الغزوات، ج1، ص138.</ref> ابوبکر او را آزاد کرد و حتی خواهر خود اُمّ‌فروه را به ازدواج او درآورد،<ref>- الرده، ص123-1024؛ الغزوات، ج1، ص139-140.</ref> اگر چه بعداً از این کار پشیمان شد. ابوبکر در هنگام مرگ گفت: کاش زمانی که اشعث را اسیر کردند، دستور قتل او را می‌دادم زیرا شنیده بودم هیچ شرّی نیست مگر اینکه وی آن را یاری دهد.<ref>- ر.ک : تاریخ یعقوبی، ج2، ص137. </ref>  
پدرش اشعث بن قیس از خاندان بزرگ قبیله کنده بود. خاندان اشعث در میان قبیله کنده و دیگر قبایل مجاور عرب از اعتبار خاصی برخوردار بودند و از این‌روست که میمون بن قیس اعشی (دح.630 م)، شاعر عصر جاهلیت، قیس نیای بزرگ قیس بن اشعث را در قصیده‌ای ستوده است. قیس بن مَعدی در حدود 625 میلادی در یک نزاع قبیله‌ای به قتل رسید. از او فرزند و جانشینی مستعد و زیرک به نام اشعث بر جای ماند که در تاریخ سی ساله خلفای راشدین نقش‌هایی ایفا کرد و از آغاز مسلمانی تا هنگام مرگ در بسیاری حوادث نقش عمده داشت و می‌توان گفت که حضور او در پاره‌ای مواقع، خود حادثه‌ساز بود. در سال نهم هجری، سنةالوفود همراه تنی چند از بزرگان کنده به مدینه آمد و اسلام آورد،<ref>- السیرة النبویه ابن‌هشام، ج4، ص232؛ الطبقات الکبری، ج1، ص328.</ref> اما اسلام او و کندیان دیری نپایید و با رحلت پیامبر (ص) سرکشی آغاز کردند و مرتد شدند،<ref>- الرده، ص94.</ref> اما از سپاه اسلام شکست خوردند. اشعت و خاندانش اسیر شدند.<ref>- همان، ص116-117؛ الغزوات، ج1، ص138.</ref> ابوبکر او را آزاد کرد و حتی خواهر خود اُمّ‌فروه را به ازدواج او درآورد،<ref>- الرده، ص123-1024؛ الغزوات، ج1، ص139-140.</ref> اگر چه بعداً از این کار پشیمان شد. ابوبکر در هنگام مرگ گفت: کاش زمانی که اشعث را اسیر کردند، دستور قتل او را می‌دادم زیرا شنیده بودم هیچ شرّی نیست مگر اینکه وی آن را یاری دهد.<ref>- ر.ک : تاریخ یعقوبی، ج2، ص137. </ref>  
 
==در زمان امام علی (ع)==
 
اشعث در زمان خلیفه دوم و به هنگام فتح عراق به یاری سعد بن ابی‌ وقّاص فرستاده شد.<ref>- فتوح البلدان، ص257. </ref> با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت به‌دست آورد. در قادسیه شرکت داشت و در یرموک یک چشم خود را از دست داد.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص122،120؛ المعارف، ص586؛ تاریخ طبری، ج3، ص487؛ بغیة الطلب، ج4، ص1890. </ref> اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای کوفه در آنجا اقامت گزید.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص129. </ref> در دوره عثمان عامل آذربایجان شد.<ref>- فتوح البلدان، ص273-274؛ الاخبار الطوال، ص156.</ref> چون امام علی (ع) به خلافت رسید بر ولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند.<ref>- فتوح البلدان، ص327،205. </ref> پس از واقعه جمل امام بدو امر فرمود تا اموال آذربایجان را تسلیم کند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص200؛ و نیز ر.ک : نهج البلاغه، نامه5. </ref> گویند از همان زمان با معاویه بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش رایزنی کرد، آنان پیوستن به شامیان را تقبیح کردند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ انساب الاشراف، ج2، ص296.  </ref> در صفین حضور داشت<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص296؛ تاریخ طبری، ج4، ص561.</ref> اما امام و پیروان صادق آن حضرت به وی اعتمادی نداشتند، با این وجود امام او را به فرماندهی بخشی از سپاه گماشت.<ref>- وقعة صفین، ص137؛ الاخبار الطوال، ص224.  </ref> اگر چه در این جنگ از خود رشادت نشان داد اما در شب ”لیلةالهریر“ که نزدیک بود سپاهیان امام کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان با لحنی مصلحت‌جویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد. بنابراین روایات تا این خبر به معاویه رسید، دستور داد تا قرآن‌ها را فراز نیزه‌ها کنند.<ref>- وقعة صفین، ص480-480؛ الاخبار الطوال، ص188-189.  </ref> در روایت یعقوبی صریحاً از مکاتبه و ارتباط اشعث و معاویه در این‌باره یاد شده است.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص188-189.  </ref> پس از این ماجرا اشعث از امیرالمؤمنین به تأکید خواست که پیشنهاد ”دعوت به کتاب‌الله“ را بپذیرد و گفته‌اند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار ترک مخاصمه بودند.<ref>- وقعة صفین، ص482-484.  </ref> همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از شام و یک حکم از عراق پسندید و همراه کندیان، ابوموسی اشعری را برگزید و با حکمیت ابن‌ عباس یا مالک اشتر به عنوان نماینده از سوی امام و عراقیان مخالفت کرد.<ref>- وقعة صفین، ص 499-500؛ انساب الاشراف، ج2، ص332؛ الفتوح، ج3، ص325، ج4، ص2-4؛ المعیار و الموازنه، ص172.  </ref> به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (ع) هنگام نوشتن صلح‌نامه میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالک اشتر سخت به او اعتراض کرد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص189.  </ref>
 
==خوارج==
 
با ظهور گرایش خوارج که امیرالمؤمنین تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان مدارا کند، اشعث از کسانی بود که اعتقاد داشتند باید پیش از آغاز دوباره جنگ با معاویه، نخست با خوارج نهروان جنگید.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص368؛ تاریخ طبری، ج5، ص82.  </ref> پس از نبرد نهروان، امام یاران را به جنگ با معاویه خواند، اما اشعث خستگی از جنگ را بهانه آورد و سخنان او نیز در سپاهیان تأثیر بسزایی داشت و امام راهی کوفه شد.<ref>- الاخبار الطوال، ص211؛ بغیة الطلب، ج4، ص1911؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص349.  </ref> امام علی (ع) به او اعتمادی نداشت حتی یک‌بار امام بر فراز منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت.<ref>- ر.ک : نهج البلاغه، خطبه 19؛ الاغانی، ج 8، ص159؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص297،291؛ الکامل مبرد، ج2، ص579.</ref> همچنین گفته‌اند یک‌بار اشعث، امام را تهدید به مرگ کرد.<ref>- ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص34؛ بغیة الطلب، ج4، ص1914؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص40-41. </ref>  
 
==ارتباط با عبدالرحمن بن ملجم مرادی==
 
واپسین نکته در زندگی اشعث، ارتباط او با عبدالرحمن بن ملجم مرادی و نقش او در توطئه شهادت امام علی (ع) است. ابن‌ ملجم چون از طرف مادر با قبیله کنده ارتباط داشت،<ref>- نسب معد و الیمن و الکبیر، ج1، ص121؛ انساب الاشراف، ج2، ص489،402؛ تاریخ طبری، ج6، ص346.  </ref> به همین سبب وقتی از مصر به کوفه آمد، در منزل اشعث سکنی گزید.<ref>- البلدان ابن‌فقیه، ص252؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص212.  </ref> در غالب روایات آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه، به ابن‌ ملجم جمله‌ای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این جمله را حجر بن عدی کندی که در مسجد حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه شهادت امام را به او نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد.<ref>- مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع)، ص94؛ الطبقات الکبری، ج3، ص36؛ انساب الاشراف، ج2، ص493-494؛ مقاتل الطالبیین، ص34؛ ارشاد، ج1، ص19؛ مروج الذهب، ج3، ص165-166.  </ref> بنا بر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رساله‌ای از یکی از اباضیان (خوارج) معاصر چندان تبلور یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت می‌دهد و به گمان او، ابن‌ ملجم، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبوده‌اند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص193 به بعد؛ و نیز ر.ک : تاریخ تحلیلی اسلام، ص134.</ref> او همچنین با توجه به پاره‌ای از روایت‌های تاریخی، کل ماجرای حکمیت را ساخته و پرداخته اشعث، معاویه و عمرو بن‌ عاص می‌داند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص81 به بعد.</ref>
اشعث در زمان خلیفه دوم و به هنگام فتح عراق به یاری سعد بن ابی‌ وقّاص فرستاده شد.<ref>- فتوح البلدان، ص257. </ref> با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت به‌دست آورد. در قادسیه شرکت داشت و در یرموک یک چشم خود را از دست داد.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص122،120؛ المعارف، ص586؛ تاریخ طبری، ج3، ص487؛ بغیة الطلب، ج4، ص1890. </ref> اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای کوفه در آنجا اقامت گزید.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص129. </ref> در دوره عثمان عامل آذربایجان شد.<ref>- فتوح البلدان، ص273-274؛ الاخبار الطوال، ص156.</ref> چون امام علی (ع) به خلافت رسید بر ولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند.<ref>- فتوح البلدان، ص327،205. </ref> پس از واقعه جمل امام بدو امر فرمود تا اموال آذربایجان را تسلیم کند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص200؛ و نیز ر.ک : نهج البلاغه، نامه5. </ref> گویند از همان زمان با معاویه بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش رایزنی کرد، آنان پیوستن به شامیان را تقبیح کردند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ انساب الاشراف، ج2، ص296.  </ref> در صفین حضور داشت<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص296؛ تاریخ طبری، ج4، ص561.</ref> اما امام و پیروان صادق آن حضرت به وی اعتمادی نداشتند، با این وجود امام او را به فرماندهی بخشی از سپاه گماشت.<ref>- وقعة صفین، ص137؛ الاخبار الطوال، ص224.  </ref> اگر چه در این جنگ از خود رشادت نشان داد اما در شب ”لیلةالهریر“ که نزدیک بود سپاهیان امام کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان با لحنی مصلحت‌جویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد. بنابراین روایات تا این خبر به معاویه رسید، دستور داد تا قرآن‌ها را فراز نیزه‌ها کنند.<ref>- وقعة صفین، ص480-480؛ الاخبار الطوال، ص188-189.  </ref> در روایت یعقوبی صریحاً از مکاتبه و ارتباط اشعث و معاویه در این‌باره یاد شده است.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص188-189.  </ref> پس از این ماجرا اشعث از امیرالمؤمنین به تأکید خواست که پیشنهاد ” دعوت به کتاب‌الله“ را بپذیرد. و گفته‌اند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار ترک مخاصمه بودند.<ref>- وقعة صفین، ص482-484.  </ref> همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از شام و یک حکم از عراق پسندید و همراه کندیان، ابوموسی اشعری را برگزید و با حکمیت ابن‌عباس یا مالک اشتر به عنوان نماینده از سوی امام و عراقیان مخالفت کرد.<ref>- وقعة صفین، ص 499-500؛ انساب الاشراف، ج2، ص332؛ الفتوح، ج3، ص325، ج4، ص2-4؛ المعیار و الموازنه، ص172.  </ref> به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (ع) هنگام نوشتن صلحنامه میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالک اشتر سخت به او اعتراض کرد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص189.  </ref>
==مرگ اشعث==
 
به هر حال زندگی اشعث پس از شهادت امام علی (ع) دیری نپایید و مرگ او اندکی پس از آن به فاصله چهل روز و در 63 سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی‌ الحجه سال40 درگذشت،<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص228؛ بغیة الطلب، ج4، ص1918-1919؛ تاریخ بغداد، ج1، ص197؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص42. </ref> اگر چه در برخی مآخذ از سال 42 هجری و پس از صلح امام حسن (ع) به عنوان تاریخ مرگ او یاد شده است.<ref>- ر.ک : فتوح البلدان، ص102؛ اسد الغابه، ج1، ص98؛ الاستیعاب، ج1، ص134. </ref>         
 
==روابط با امامان (ع)==
با ظهور گرایش خوارج که امیرالمؤمنین تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان مدارا کند، اشعث از کسانی بود که اعتقاد داشتند باید پیش از آغاز دوباره جنگ با معاویه، نخست با خوارج نهروان جنگید.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص368؛ تاریخ طبری، ج5، ص82.  </ref> پس از نبرد نهروان، امام یاران را به جنگ با معاویه خواند، اما اشعث خستگی از جنگ را بهانه آورد و سخنان او نیز در سپاهیان تأثیر بسزایی کرد و امام راهی کوفه شد.<ref>- الاخبار الطوال، ص211؛ بغیة الطلب، ج4، ص1911؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص349.  </ref> امام علی (ع) به او اعتمادی نداشت حتی یک‌بار امام بر فراز منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت.<ref>- ر.ک : نهج البلاغه، خطبه 19؛ الاغانی، ج 8، ص159؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص297،291؛ الکامل مبرد، ج2، ص579.</ref> همچنین گفته‌اند یک‌بار اشعث، امام را تهدید به مرگ کرد.<ref>- ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص34؛ بغیة الطلب، ج4، ص1914؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص40-41. </ref>  
 
 
واپسین نکته در زندگی اشعث، ارتباط او با عبدالرحمن بن ملجم مرادی و نقش او در توطئه شهادت امام علی (ع) است. ابن‌ملجم چون از طرف مادر با قبیله کنده ارتباط داشت،<ref>- نسب معد و الیمن و الکبیر، ج1، ص121؛ انساب الاشراف، ج2، ص489،402؛ تاریخ طبری، ج6، ص346.  </ref> به همین سبب وقتی از مصر به کوفه آمد، در منزل اشعث سکنی گزید.<ref>- البلدان ابن‌فقیه، ص252؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص212.  </ref> در غالب رویات آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه، به ابن‌ملجم جمله‌ای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این جمله را حجربن عدی کندی که در مسجد حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه شهادت امام را به او نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد.<ref>- مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)، ص94؛ الطبقات الکبری، ج3، ص36؛ انساب الاشراف، ج2، ص493-494؛ مقاتل الطالبیین، ص34؛ ارشاد، ج1، ص19؛ مروج الذهب، ج3، ص165-166.  </ref> بنا بر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رساله‌ای از یکی از اباضیان (خوارج) معاصر چندان تبلور یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت می‌دهد و به گمان او، ابن‌ملجم، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبوده‌اند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص193 به بعد؛ و نیز ر.ک : تاریخ تحلیلی اسلام، ص134.</ref> او همچنین با توجه به پاره‌ای از روایت‌های تاریخی، کل ماجرای حکمیت را ساخته و پرداخته اشعث، معاویه و عمروبن‌عاص می‌داند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص81 به بعد.</ref>
 
 
به هر حال زندگی اشعث پس از شهادت امام علی (ع) دیری نپایید و مرگ او اندکی پس از آن به فاصله چهل روز و در 63 سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی‌الحجه سال40 درگذشت،<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص228؛ بغیة الطلب، ج4، ص1918-1919؛ تاریخ بغداد، ج1، ص197؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص42. </ref> اگر چه در برخی مآخذ از سال 42 هجری و پس از صلح امام حسن (ع)به عنوان تاریخ مرگ او یاد شده است.<ref>- ر.ک : فتوح البلدان، ص102؛ اسد الغابه، ج1، ص98؛ الاستیعاب، ج1، ص134. </ref>         
روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان امام علی (ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به خصومت گرایید.
روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان امام علی (ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به خصومت گرایید.
خانواده اشعث حتی تا سده سوم هجری نیز در کوفه در حوادث سیاسی غالباً به نفع حاکمان نقش داشتند و همواره به نیرنگ‌بازی شهره بودند و چون یکی از ایشان خواست به خدمت امام جعفر صادق (ع) برسد، آن حضرت نپذیرفت.<ref>- اختیار معرفة الرجال، ص412-413.</ref>
خانواده اشعث حتی تا سده سوم هجری نیز در کوفه در حوادث سیاسی غالباً به نفع حاکمان نقش داشتند و همواره به نیرنگ‌بازی شهره بودند و چون یکی از ایشان خواست به خدمت امام جعفر صادق (ع) برسد، آن حضرت نپذیرفت.<ref>- اختیار معرفة الرجال، ص412-413.</ref>
نفوذ و ریاست اشعث بر قبیله کنده در کوفه از طریق خانواده‌اش که هر یک از آنان از بزرگان شهر محسوب می‌شدند، اعمال می‌گردید.
نفوذ و ریاست اشعث بر قبیله کنده در کوفه از طریق خانواده‌اش که هر یک از آنان از بزرگان شهر محسوب می‌شدند، اعمال می‌گردید.
 
==شهادت امام علی (ع)==
 
اولین بار که از قیس بن‌ اشعث‌ سخن به میان آمد، صبح روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجرت بود. پدرش اشعث او را فرستاد تا از حال امام علی (ع) که در شب قبل ضربت خورده بود، برای او خبر بیاورد و به او گفت بنگر که امیرالمؤمنین‌ در چه حالی است. او رفت و باز آمد و گفت دو چشم آن حضرت در کاسه سرش فرو رفته است. اشعث گفت این چشمانی است که مغز آن صدمه دیده است.<ref>-  الطبقات الکبری، ج3، ص27؛ انساب الاشراف، ج3، ص356؛ اسدالغابه، ج3، ص617. </ref>
اولین بار که از قیس بن‌ اشعث‌ سخن به میان آمد، صبح روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجرت بود. پدرش اشعث او را فرستاد تا از حال امام علی (ع) که در شب قبل ضربت خورده بود، برای او خبر بیاورد و به او گفت بنگر که امیرالمؤمنین‌ در چه حالی است. او رفت و باز آمد و گفت دو چشم آن حضرت در کاسه سرش فرو رفته است. اشعث گفت این چشمانی است که مغز آن صدمه دیده است.<ref>-  الطبقات الکبری، ج3، ص27؛ انساب الاشراف، ج3، ص356؛ اسدالغابه، ج3، ص617. </ref>
 
==در دوران حکومت یزید==
 
قیس بن‌ اشعث‌ سپس به معاویه پیوست. در دوران حکومت یزید، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام‌ حسین‌ (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید.<ref>-  الاخبار الطوال، ص 229؛ تاریخ طبری، ج5، ص353؛ الفتوح، ج5، ص30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص20-21. </ref> چون عبیدالله بر کوفه مسلط شد، به او پیوست و به فرمان او با چهار هزار سپاهی برای کمک به عمر بن سعد وارد کربلا شد.
قیس بن‌ اشعث‌ سپس به معاویه پیوست. در دوران حکومت یزید، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام‌ حسین‌ (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید.<ref>-  الاخبار الطوال، ص 229؛ تاریخ طبری، ج5، ص353؛ الفتوح، ج5، ص30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص20-21. </ref> چون عبیدالله بر کوفه مسلط شد، به او پیوست و به فرمان او با چهار هزار سپاهی برای کمک به عمربن سعد وارد کربلا شد.
==
 
عمر بن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ”یا خَیل‌َ الله اِرکبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ “<ref>- وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220. </ref> ای‌ لشکر خداوند سوار شوید که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، یاران ‌عمر بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌کرد که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. دشمنان ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‌‏ور شدند.<ref>- ارشاد، همانجا. </ref> امام‌ حسین‌ (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس (ع) جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد که‌ برای‌ خدای‌ خود نماز بگزاریم‌ و با او راز و نیاز کرده‌ و به‌ درگاهش‌ استغفار نماییم‌. خدا می‌داند که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نماز گزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ پیام ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.</ref> عمر بن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمرو بن حجاج گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‌‏خواستند، می‌‏پذیرفتی. قیس بن‌ اشعث‌ نیز گفت: آنچه را خواسته‌‏اند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو جنگ می‌کنند. عمر بن سعد گفت: به خدا اگر می‌‏دانستم چنین می‌‏کنند، امشب را مهلتشان نمی‌‏دادم.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57. </ref>
 
عمربن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ” یا خَیل‌َ الله اِرکبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ “<ref>- وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220. </ref> ای‌ لشکر خداوند سوار شوید که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، یاران ‌عمربن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌کرد که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. دشمنان ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‏ور شدند.<ref>- ارشاد، همانجا. </ref> امام‌ حسین‌ (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس (ع) جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد که‌ برای‌ خدای‌ خود نماز بگزاریم‌ و با او راز و نیاز کرده‌ و به‌ درگاهش‌ استغفار نماییم‌. خدا می‌داند که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نمازگزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ پیام ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.</ref> عمربن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمروبن حجاج گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‏خواستند، می‏پذیرفتی. قیس بن‌ اشعث‌ نیز گفت: آنچه را خواسته‏اند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو جنگ می‌کنند. عمربن سعد گفت: به خدا اگر می‏دانستم چنین می‏کنند، امشب را مهلتشان نمی‏دادم.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57. </ref>




۱۰٬۰۷۲

ویرایش