معروف عبدالمجید
معروف عبد المجید در سال 1952 میلادی در قاهره به دنیا آمد، فوق لیسانس خود را از دانشگاه الازهر در «زبان سامی» دریافت کرد و در رشته «نقوش سامی» از دانشگاه «روم» تخصص گرفت. همچنین موفق به اخذ لیسانس از دانشگاه سویس در زمینه «آثار یمنی و یونانی قدیم» گردید. او مدتی به تدریس در دانشگاههای تربیت معلم و امام صادق (ع) اشتغال داشت و هم اکنون در زمینه تبلیغات و روزنامهنگاری فعالیت دارد و با صداوسیمای جمهوری اسلامی همکاری میکند. برخی آثارش چنین است:
معروف عبدالمجید | |
---|---|
زادروز | 1952 میلادی قاهره |
پیشه | تدریس در دانشگاههای تربیت معلم و امام صادق (ع) اشتغال داشت و هم اکنون در زمینه تبلیغات و روزنامهنگاری فعالیت دارد و با صداوسیمای جمهوری اسلامی همکاری میکند. |
کتابها | «معلقة علی جدار الاهرام» «ینصبون عندها سقیفة» «أحجار لمن تهفو لها نفسی» |
دیوان سرودهها | شعر معروفش در رثای حسین (ع) «موتة المثال» مرگ آرمانی نام دارد. |
مدرک تحصیلی | فوق لیسانس از دانشگاه الازهر در «زبان سامی و لیسانس از دانشگاه سویس در زمینه «آثار یمنی و یونانی قدیم |
«معلقة علی جدار الاهرام» «ینصبون عندها سقیفة» «أحجار لمن تهفو لها نفسی» و شعر معروفش در رثای حسین (ع) «موتة المثال» مرگ آرمانی نام دارد.
مسموح أن تبکی «کلیوباترا» «أنطونیو» [۱] فوق ضفاف النّیل ... امّا «زینب» فعلیها الصّمت علیها أن تضحک للموت و أخوها فی «القدس» قتیل ...!! زینب ما ارتحلت من قلب «فلسطین» یوما ...! هی باقیة فی القدس تقابل دوما ...! هی تحلم للمئذنة المحترقة حلما ... هی تزرع فی صحن «الاقصی» ... [۲]
شاعر رموز افسانهای را به استهراء میگیرد:
چگونه اجازه داده میشود تا بر «کلئوپاترا» و «آنتونیو» بگریند!
زینب (س) که اسوهی پایداری و مقاومت است به چنین شخصی که تو بر آن میگریی میخندد:
زینب (س) در استمرار مبارزه و برای ماندن در فلسطین بذر امید را در دل قدس میکارد.
زینب (س) از قلب فلسطین برخاسته است! و در قدس باقیست و در مأذن آتشگرفتهی آن و در صحن مسجد الاقصی.
«موتة المثال»
اموت مثل شجرة ...! ممتدّة الجذور فی الخواء هاربة الأغصان فی الفضاء جامحة الصّهیل فی السّماء یتیمة الأوراق و الثّمار و النّباهة محرومة الرّجوع و البداء مفجوعة ... کآهة ...! ممطورة دهرا ... [۳]
این مرگ مانند درختی پرشاخ و برگ و پرباری است که ریشههای خویش را در نیستی و فقر استوار ساخته است و سر به آسمان میساید و در عین حال برگها و میوههایش یتیم و خودش چونان آه، مصیبتزده و داغدار است.
حلم، و وردة، و أغنیّة و هدأة، و حکمة، و أمسیّة و فضل أمنیّة لا حتفی بمقدم القمر و أنثر المیلاد فوق مأتم الشّجر و أکشف التّراب عن قلوب من حجر ...! من لی بضجّة من المطر ...؟! لأمسح الأستار عن عیون زاویة کنبتة الصّبار فی مقابر المجوس کسکتة الشّتاء تحت ظلّة الشّموس کموتة النّجوم فوق مخدع العروس؟! [۴]
ای زمانهی سنگدل فرصتی ده!
صبر گلی، ترنّم ترانهای، آرامشی، حکمتی، غروبی و آرزویی دراز تا آمدن ماه را جشن بگیرم و میلاد را بر مجلس عزای درخت نثار کنم.
من به دنبال برگرفتن غبار از دلهای چون سنگ هستم.
سیلابی از باران میطلبم تا پردهها را از چشمان بیفروغ بیبصیرتان برگیرم ...
آن جانهای بیعشق و حرارت به خارهایی میماند که در مقبرهی خلوت و بیروح مجوس میروید.
یا سکوت سرد زمستانی است که از شعاع پرفروغ خورشید حرکتی در آنها پدید نمیآید.
همهچیز و همهچیز سرد و بیروح و در خواب و خموش است حتی ستارگانی که بر بالش عروسان فرومیریزند، گویا مردهاند!
البحر فی خیالی ... و الموج باحتضار الأفق لا یبالی ... یا شاطیء المحال ...! أسیر نحوک الهوینا ... ... دونما وصول أموت کالکسیح ... کالشّهید کالخیول [۵]
شاعر در خیال خویش به دنبال دریا میگردد!
موج دریا در خیال من است و به احتضار افق بیتوجّه است.
ای کرانههای دور از دسترس! کشانکشان به سویت میآیم
بدون اینکه به تو برسم
همهی راهها بسته است. امید و عشق به وصال مرا بیقرار نموده است.
پس باید مرگی خونین را اختیار کرد. مرگی با نهایت تلاش
پس به مرگی خونین میمیرم، چون شهید و مانند جنگاور عرصهی پیکار!
اموت موتة المثال ...!! و توصد العیون و الآبار تصمت المیاه ...! و یرفع المفتاح کی یظلّ دائما رهین جعبة الإله ...! [۶]
من به مرگی آرمانی میمیرم
(مرگی ممتاز و یگانه و از سوی دیگر دردناک و برانگیزاننده!)
پس از چنین مرگ آرمانی و عطشناکی است که چشمهها و چاهها بسته میشوند و آبها از خجالت سکوت اختیار میکنند و کلید این شهادت ناب در گرو جعبه اله قرار میگیرد.
و انمحی انا ... کرصعة مضیئة ضلّت طریقها السّحریّ نحو وجنة اللّیالی ... [۷]
من مانند آن گودی درخشان که راه خویش را در گونههای شب گم کرده است، در شب ظلمانی ستم و در غوغا و هجوم او ناپدید گردیدهام!
(شاعر چنین مرگی را در تمثیلی رمزگونه، آن را سکوتی کوتاه و رفتنی موقّت میشمارد و آن را به محو گودی گونهها هنگامیکه لبها از خنده میایستد تشبیه میکند)
أموت مرّتین و الماء فی الأنهار ... فی دلال مشرک ینأی مع المدی المخیف ساحبا فی اثره الیدین ... اموت ... موتة «الحسین» ...!! [۸]
(مرگی که شاعر به خواننده مینمایاند، پر از درد و رنج ظاهری و سختی و مصیبت است. شهید دوبار میمیرد. یکبار مانند همهی موجودات است و بار دیگر از زندگی ذلّتبار دست میشوید تا مرگ احیاگر را انتخاب کرده باشد و سر فرود نیاورد.)
من دوبار میمیرم!
آب در جویها با عشوهگری مشرکانهی خویش مرا به خود میخواند و در همان حال در افقی هولناک دور میشود.
در حالیکه به دنبال خویش دستان تشنه را میکشاند.
من میمیرم! در اینجا مرگی چون مرگ حسین باید؛ این مرگ با تشنگی و بیقراری همراه است.
منابعویرایش
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص: 692-695.
پی نوشتویرایش
- ↑ «کلئوپاترا» دختر «بطلمیوس 12» و ملکه مصر بوده است که بعد از «اسکندر» بر مصر حکومت کرد، او با «بطلمیوس 13» که برادرش محسوب میشد ازدواج کرد. پس از چندی آنتونیوس فرمانده سپاه «بطلمیوس 12» دلباخته او شد. پس از جریانات که بین آن دو گذشت، «کلیوباترا» شایع کرد که خود را کشته است و آنتونیوس به محض شنیدن این خبر، خنجری در قلب خود فرو کرد. «کلیوپاترا» از این امر متأثر و بالاخره خود نیز قربانی این عشق گردید. شاعران مصری در این باب بسیار سرودهاند. نمایشنامه منظوم «احمد شوقی» به نام «مصرع کلیوباترا» در ادب عربی، شهرت فراوان یافته است.
- ↑ أحجار لمن تهفو لها نفسی؛ ص 90 و 91.
- ↑ بلون الغار ... بلون الغدیر؛ ص 79.
- ↑ همان؛ ص 80 و 81.
- ↑ همان؛ ص 82.
- ↑ همان؛ ص 82 و 83.
- ↑ همان؛ ص 83.
- ↑ همان؛ ص 84.