علیرضا شکرریز

علیرضا شکرریز (١٣٤٥ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

علیرضا شکرریز
علیرضا شکرریز.jpg
زادروز ١٣٤٥ه.ش
اهواز
کتاب‌ها دو مجموعه شعر آزاد «لعنتی‏‌ها برایم دعا کنید» و «بنویس، با قلب کوچک من»، «یک پیاله پنجه عباس»، مجموعه شعر آزاد آیینی، «این خودکار دارد قرمز می‌نویسد» مجموعه شعر آزاد عاشورایی، همچنین سه مجموعه شعر آماده چاپ به نام‏‌های «ترانه‌‏ای که با لب‌‏های تو حرف می‌‏زند»، «هستی» و «لطفا برای این یک لیوان آب کف بزنید»
مدرک تحصیلی لیسانس روان‌شناسی

زندگینامهویرایش

علیرضا شکرریز در سال ١٣٤٥ شمسی در اهواز به دنیا آمد و تحصیلاتش را تا مقطع لیسانس روان‌شناسی ادامه داده است. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

شکرریز عضویت در هیئت مدیره انجمن شعر اهواز و عضویت در هیئت داوران در جشنواره های مختلف را در کارنامه فعالیت خود دارد. وی در برخی از جشنواره‏‌های شعر و ادبیات داستانی مقام نخست را کسب کرده است. ‏‌‏‏‏[۱]

آثارویرایش

آثار علیرضا شکرریز عبارتند از:

دو مجموعه شعر آزاد «لعنتی‏‌ها برایم دعا کنید» و «بنویس، با قلب کوچک من»، «یک پیاله پنجه عباس»، مجموعه شعر آزاد آیینی، «این خودکار دارد قرمز می‌نویسد» مجموعه شعر آزاد عاشورایی

علیرضا شکرریز در اکثر روزنامه‌ها و نشریات خوزستان و برخی روزنامه‏‌های کشور آثار، نظریات و نقدهای خود را به چاپ رسانده است.


اشعارویرایش

کودکِ پا برهنه زنجیر می‏‌زنی!؟

مادرِ پیر از گریه می‏‌لرزی!؟

مرد معتاد سینه می‌‏زنی!؟

و این دستِ افتاده بر دفتر کلمه کلمه، زنجیر زنجیر

با این همه گریه، لابه‌لای خیابان چه باید کرد؟

نام دیگر این شهر شهید است

دیگر دو هزار علمدار

چند هزار پای کوچک پا برهنه

صدها مشکِ از هوش رفته

و زنجیر بر طبل‏‌های بمباران شده

در این همه باران با دلِ خیس، چه باید کرد؟

دریاها فراوان بودند و

هیچ شهری از آن پس آب نخورد.


رقصویرایش

در زیباترین رقصِ در تیر باران

پاره کردنِ پیراهنِ جان، در تیرباران

و نیفتاد

تیرها، بر سینه‌‏اش می‌‏مردند و

نیفتاد

با مشکِ سوراخ سوراخ اما

چکه

چکه

می‏‌افتاد

آرام آرام خداوند از زمین بلندش کرد

به فرشته‌‏ها نشان داد و گفت:

نامش عباس است

و دست‌هایش دست‌های من.


عصرویرایش

سیلی روی صورتش

زنده است

سینه‌‏زنی

قند

علم‌ها

آقا کنار، جنگ است!

این خودکار دارد قرمز می‌نویسد

تیر سه شعبه در شهر کجا می‌رود؟

گلویتان را تازه کنید، چای آوردم

عصر، عصر، عصر

آقا از صف زنجیرها خارج نشوید!

تیراندازها آماده آماده

این کاغذ لعنتی دارد آتش می‌‏گیرد

آب آب...


دستم به زبانم

سرم در باد

ببخشید آقا صدا از کدام نیزه

قرآن

این بلندگو دارد گریه می‌‏کند

اما من یک سابقه دارم

آخرین نیزه‌‏ای

که از سینه‌‏ام بیرون کشیدند

نام حسین بر آن نوشته بود.


سفینه نجاتویرایش

به بال‏‌های ذوالجناح

نمی‌دانم چرا شکسته‌ها را جمع می‌کنم

وسطِ شبیه خون

می‌‏ریزد

آسمان دارد حرف می‏‌زند

کم نمی‌‏آورد آب

گفتم جیب‏‌های بزرگی دارم

عکس‏‌های تو را دارم

عکسی که سینه‌‏ام را از توی پیراهنم پاره کرد!

کروکی خانه یا چشم توست

ریش‏ه‌ای سرخی که برای سجده کم آوردم

تنها من نه درختان هم همین‌طور

دیوانه‌‏ها را برای صدا کردن آفریدند

فرود شمشیر سجده می‏‌کند

بوسه می‌‏دهد

گریه می‏‌کند

روی ران اسبی که تیر

دارد، می‌‏میرد

می‌‏میرد


نام امام حسین (ع)ویرایش

چه شکستن

چه سرهایی، شکستن دارم

چه پاهایی، نیزه‌‏ای

به سفر رفتن

به آتش رفتن

جا پای هفتاد و دو برف

باران باریدن


دست بردار

شش ماهه ...

برای خوردن باران

تیر، باران می‌بارد

تمام شد

من خودم را نمی‏‌بخشم

به مادر به پدر

سر تمام دیوارها ریخته شکسته نیزه

درها

شیشه‌ها

به همین پیراهنی که از دستِ سینه‌ام کلافه است.

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. گفت‌وگوی مؤلف با شاعر.‏