جواد هاشمی

جواد‌ هاشمی (١٣٥٦ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

جواد‌ هاشمی
جواد‌ هاشمی.jpg
زادروز اردیبهشت ماه ١٣٥٦ ه.ش
تهران
پدر و مادر فریدون (حسین) هاشمی
آثار «دو آفتاب و دو ماه» سامرّا در آیینه شعر فارسی، «جرس فریاد می‌دارد» غزل عاشورایی، «که بربندید محمل‏‌ها» مثنوی‌های عاشورایی و «هشت بهشت» مجموعه کامل اشعار آیینی هشت شاعر اصفهانی
تخلص «تربت»

زندگینامهویرایش

جواد هاشمی فرزند فریدون (حسین) متخلّص به «تربت» در اردیبهشت ماه ١٣٥٦ شمسی در تهران در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. سرودن شعر را از سال ١٣٧٤ (اواخر تحصیل در دوره متوسطه) آغاز کرد.

ایشان در ادامه تحصیلات خود در رشته مهندسی صنایع در دانشگاه آزاد واحد جنوب تهران پذیرفته شد، ولی پس از مدتی درس را رها کرد و به دل‌مشغولی اصلی خود که تحقیق در کتب ادبی، دواوین متقدّمین و آثار متأخّرین است، پرداخت و به موازات آن به تدریس در مدارس ابتدایی و راهنمایی روی آورد.

جواد هاشمی مدیر مسئول «انتشارات محمل» و عضویت در انجمن ادبی فرات که با حضور شاعران تهران و قم تشکیل می‌شود، را در کارنامه فعالیت خود دارد.

آثارویرایش

آثار گرد آوری شده توسط جواد هاشمی عبارتند از:

«دو آفتاب و دو ماه» سامرّا در آیینه شعر فارسی، «جرس فریاد می‌دارد» غزل عاشورایی، «که بربندید محمل‏‌ها» مثنوی‌های عاشورایی و «هشت بهشت» مجموعه کامل اشعار آیینی هشت شاعر اصفهانی[۱]

اشعارویرایش

مخمّسویرایش

بلبل در قفسیم وز چمن می‌گوییم یا اویسیم و مدیحت ز قَرَن می‌گوییم
یا که مانند مسافر ز وطن می‌گوییم «گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی»
در دلم بود شوم زائر بین‌الحرمین مادرم بود مشوّق که ادا سازم دین
پدر آهسته مرا گفت که ای نور دو عین! «هر دری بسته بود جز در پرفیض حسین
این در خانه عشق است که باز است هنوز»
کیست آن کس که به نام تو عسل‌نوش نگشت؟ قصّه تو که شنیده است که مدهوش نگشت؟
یاد تو از دل تاریخ فراموش نگشت «دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست»
غرقه اشک غمت را هوس ساحل نیست کشته شوق تو را شکوه‌ای از قاتل نیست
هر دلی را که نشد لطف تو شامل، دل نیست «هر که از عشق تو دیوانه نشد، عاقل نیست
عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شود»
دست اگر هست همانا ید بیضا باشد لب اگر هست لب لعل مسیحا باشد
غم اگر هست غم یوسف زهرا باشد «دل اگر هست دل زینب کبری باشد
آفرین باد بر این همّت مردانه دل»
عرشیان پا به حریم تو به حرمت بزنند به مقامت به لب انگشت ز حیرت بزنند
خطبه‌ات خوانده، دم از اوج بلاغت بزنند «حوریان از غم تو لطمه به صورت بزنند
قدسیان ناله برآرند که جانم زینب»
در مدینه غم بی‌دستی سقا مبرید قصّه مادر و گهواره و یغما مبرید
خبر از دختر و طشت و سر بابا مبرید «نام اکبر به سر تربت لیلا مبرید
بگذارید جوان مرده قراری گیرد»

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. گفت‏‌وگوی مؤلف با شاعر.‏