توغ (توق)
توغ (توق)، شعار یا علمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی-مذهبی شیعیان ایران. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد میآیند و سینه میزنند و آن را با خود همراه علم و علامتهای دیگر در گذرها و محلهها میگردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه، حسینیه، قهوهخانه، یا خانه یکی از بزرگان محله نگه میدارند.
پیشینهویرایش
این شعار -که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده[۱]- در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربردی زیادی یافته است. توغ را واژهای ترکی و در لهجه اویغوری «توک» و برگرفته از «تو» چینی دانستهاند[۲]. در نوشتههای چینی کهن «تو» علمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان میکشیدند.[۳]
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتنی موسوم به یاگ بود که همچون طره بر سر نیزه و علم نصب میکردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم گونهاش در فارسی غژغاو (= کژ گاو: گاو ابریشم)، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی پاک و در ترکی قطاس مینامیدند.[۴]
کهنترین نشانه از کاربرد موی کژ گاو به مثابه علم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سده 6 م آمده است. او به آرایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدانهای جنگ با طرههایی از موی این حیوان اشاره میکند.[۵] گروهی از قبایل ترک که احتمالا به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و پرچم میساختند و بر سر علم یا نیزه یا به کلاهخودهای خود نصب میکردند و سر آنها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه میآراستند. این علامت بزرگترین نشان آنان بود که توغ نامیده میشد.[۶]
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان دهنده مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ مینامیدند.[۷] مثلا در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و 3 توغ، و وزیراعظم 5 توغ، و سلطان در زمان جنگ 7 یا و توغ داشتند.[۸] همچنین دریادار را توغ میرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال میگفتند.[۹]
در دیوان لغات الترک علم، غبار برخاسته از سُم اسبان، کوس و طبل و آب بند[۱۰]، در لغت جغتای و ترکی عثمانی ترک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بیرق، قیل (موی) و پشم[۱۱]؛ نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ[۱۲] به معنای توغ آمده است.
بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسدبن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیر ځلان در ۱۰۹ ق/۷۲۷ م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره میکند.[۱۳] توغ از بیرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیز خان (حک ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید ۹ پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو میکرد.[۱۴] توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل میکرد.[۱۵] در تشکیلات دولت قراقویونلو و آق قویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شماره توغهایش شناخته میشد.[۱۶]
در دوره صفوی (سل ۹۰۷- ۱۱۴۸ ق) حمل توغ به صورت علمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علمها را کسانی که به آنها توغچی[۱۷] میگفتند، در پیشاپیش سپاه حمل میکردند.[۱۸] بر سر این علمها معمولا ماهچهای نصب میکردند.[۱۹] در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر میشد، یک «طبل و علم» -که نشانه امیری بود- برای او میفرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفتهاند.[۲۰]
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سل ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایران، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبی-آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمره شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفت.[۲۱] کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزه پرچم دار و از علامات مخصوص این گروه معرفی میکند و در معنای آن مینویسد: توغ را در لشکرگاه میزدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکه گیریها هر جا که مداحان توغ نصب میکردند، هر معرکه گیر به واسطه آن به حد و مقام خود پی میبرد.[۲۲]
توغهایی از دوره صفوی باز مانده که کاربرد آیینی-مذهبی داشته است و وقف تکیهها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بودهاند؛ از جمله کهنترین آنها، توغ اهدایی شیخ حیدر، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسله صفویه به تکیه اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد.[۲۳] از توغهای کتیبه دار با تاریخ دوره صفوی، توغهای موجود در حسینیههای کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ محله سیغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ ق؛ توغ حسینیه محله توده بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ ق؛ و توغ حسینیه خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ ق.[۲۴]
شکل و ساختمانویرایش
توغ مذهبی معمولا یک تیغه فلزی با سر فولادی گلابی شکل یا سرو مانند با زبانهای بلند دارد که روی یک صندوقچه فلزی کوچک مشبک ضریح مانند و بر پایهای چوبی یا فلزی چلیپا شکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایه توغ معمولا دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچه مشبک، و روی دو زایده فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهان گشوده فلزی بر آمده است. تندیسهای طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعه شیعه ایران بوده است. تیغههای توغهای قدیمی دو بدنه گلابی شکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغه چهار پر منحنی شکل را میساختند.[۲۵]
پاتوغ و پاتوغداریویرایش
در قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوهخانه یا در خانه یکی از بزرگان و روحانیان یاسر محلهها نگهداری میکردند. مثلا شهر قم 5 توغ تاریخی داشت (ظاهرا هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از محلههای پنج گانه قدیمی شهر تعلق داشت.[۲۶] محلههای قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند.[۲۷] توغها علامت و نماد محلهها و جماعت ساکن در آنها بودند.
جاها و محلههایی را که توغ در آنها نگهداری میشد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) مینامیدند.[۲۸] در تهران پیش از دوره قاجار و در دوره شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محله یهودیها معروف بود.[۲۹] در دوره مظفرالدین شاه، شهر تهران را به 5 محله، و هر محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند.[۳۰] پاتوغداران از سرشناسان و گاهی ریش سفیدان و پهلوانان خوش نام محله انتخاب میشدند.[۳۱] هر پاتوغ به نام پاتوغدار آن محله شناخته میشد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس[۳۲].
قهوهخانههایی که در آنها توغ نگهداری میشد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه، و به اصطلاح پاتوغ آنها شد.[۳۳] کسانی را که در یکی از این قهوهخانهها و اطراف توغها گرد میآمدند، پاتوغی میخواندند.[۳۴] پاتوغداری، با پیشوایی و ریاست پاتوغهای هر قهوهخانه را مانند پاتوغداری در هر محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیش کسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیک رفتار برعهده داشت.[۳۵]
توغ گردانیویرایش
در ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محله خود را که نشان و امتیاز محله شان به شمار میرفت، حرکت میدادند و پیشاپیش دسته سینه زن در شهر میگرداندند.[۳۶] توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاق شال ترمه و چند قواره پارچه سبز بر روی محور افقی آن میآراستند.[۳۷]
توغ را در روزهای خاصی حرکت میدهند. مثلا در کاشان توغ را در شب و روز عاشورا، روز هفت امام (ع)، در روز رحلت پیامبر (ص) در ۲۸ صفر و روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در ۲۱ ماه رمضان از محلهای خود بیرون میآورند و در پای آن سینه میزنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار میگردانند.[۳۸] توغ کشان توغ را به نشانه کشته شدن حضرت ابوالفضل عباس علمدار امام حسین (ع) و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل میکنند.[۳۹]
در شاهرود هر ساله مراسم توغ بندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگزار میشود. در این روز معمران محله تکیه زنجیری بازار، توغها را از خانههای محلهها جمع میکنند و به مساجد و تکیههای محلههای خود میبرند. بعدا توغها را از آنجا به محله قلعه ولووا منتقل میکنند و در آنجا آنها را به یکدیگر وصل میکنند و دستههای «طوق بندان» (توغ بندان) تشکیل میدهند و با سینه زنی و نوحه خوانی آنها را به مزار کهنه میبرند و باز میگردانند.[۴۰]
پیوند به بیرونویرایش
منابعویرایش
- آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ ش.
- اسکندربیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
- اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ترجمه وهاب ولی، تحقیقات تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ ش، شد 8.
- او لغون، ابراهیم و جمشید درخشان، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
- بخاری، سلیمان، لغت جغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ ق.
- برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۷۶ ش.
- بلوکباشی، علی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ ش.
- همو، نخل گردانی، تهران، ۱۳۸۳ش.
- پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ ش.
- رشیدالدین فضل الله، تاریخ مبارک غارانی، به کوشش کارل پان، هارتفرد، ۱۳۵۸ ق/۱۹۴۰ م.
- همو، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
- رهر برن، ک. م، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ ش.
- ستوده، منوچهر، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ ش، س ۱۰ ، شه ۴ و ۱۵.
- شریعت زاده، علی اصغر، «احیای هسته فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعه مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ ش.
- طبری، تاریخ، فقیهی، علی اصغر، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ ش.
- قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ ش.
- کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۰ ق.
- کاشفی، حسین، فتوت نامه سلطانی، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ ش.
- گلریز، محمد علی، مینودر یا باب الجنه قزوین، تهران، ۱۳۳۷ ش.
- لغت نامه دهخدا
- معتمدی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ ش.
- ولادیمیر نسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمه شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.
پینوشتویرایش
- ↑ دورفر، ۶۲۲/II.
- ↑ پورداود، ۳۰۲؛ ۵۹۰/EI,X.
- ↑ پورداود، همانجا.
- ↑ همو، ۲۹۵؛ برهان...، ذیل پرچم و کژ گاو؛ دورفر، ۶۱۹/II، «فرهنگ...»، ۲۴۶۳/EI2 ;II همانجا.
- ↑ پورداود، ۳۰۰.
- ↑ همو، ۳۰۲؛ پاکالین، ۵۲۲/(۱) El ۱ , VIII/820 II نیز نک: EI۲ همانجا.
- ↑ اولغون، ۴۶۳؛ اوزون چار شیلی، ۵۶.
- ↑ EI۱ نیز پاکالین، همانجاها.
- ↑ او لغون، همانجا.
- ↑ کاشغری، ۹۲/۳.
- ↑ بخاری، ۱۲۰/۱.
- ↑ پاکالین، نیز E۱۲ همانجاها.
- ↑ ۱۱۶/۷،۱۲۳، نوغ۳۷۳-۱۳۷.
- ↑ رشیدالدین، جامع- ۱۲۷/۱، تاریخ، ۵۷.
- ↑ ولادیمیر تسف، ۲۹۱، حاشیه ۶.
- ↑ اوزون- چار شیلی، ۴۰.
- ↑ توغدار، بیرقدار و در ترکی عثمانی توغ بیکی یعنی سنجقدار، نک: بخاری، همانجا.
- ↑ بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۱-۱۰۲.
- ↑ اسکندربیک، ۵۹۵/۱.
- ↑ قاضی احمد ۹۰/۱ و ۹۴۴/۲؛ نیز نکـ: رهربرن، ۴۰.
- ↑ بلوکباشی، همان، ۱۰۲.
- ↑ ص ۲۸۶، ۲۸۸.
- ↑ گلریز، ۳۸۰-۳۸۱.
- ↑ معتمدی، ۱/ ۵۷۹-۵۸۰، ۵۸۳.
- ↑ بلوکباشی، همان، ۱۰۱، قهوهخانه ها..، ۱۷۳؛ برای وصفی دیگر از شکل و ساختمان و تزیینات توغ، نک: ستوده، ۳۲۸.
- ↑ فقیهی، ۲۷۸.
- ↑ نکـ: معتمدی ۵۷۶/۱ -۵۷۷.
- ↑ بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۲.
- ↑ ستوده، همانجا.
- ↑ آمار...، ۳۵۴.
- ↑ ستوده، ۳۲۹.
- ↑ برای شمار پاتوغهای هر محله و نام پاتوغداران، نک: آمار، ۳۵۹؛ ستوده، همانجا.
- ↑ بلوکباشی، قهوهخانه ها، ۸-۹.
- ↑ همو، نخل گردانی، نیز فقیهی، همانجاها.
- ↑ لغت نامه...، ذیل پاتوغ دار.
- ↑ معین، ذیل توغ؛ قس: علم کشی چینیهای باستان در پیشاپیش تابوت در همین مقاله؛ نیز نکـ: هـ د، تابوت گردانی.
- ↑ بلوکباشی، قهوهخانه ها، ۱۷۳.
- ↑ معتمدی، ۵۷۶/۱.
- ↑ همو، ۵۸۴/۱ -۵۸۵.
- ↑ برای شرح طوق بندان، نک: شریعت زاده، ۲۹۵-۲۹۲.