حبیب الله معلمی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۱۹ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها)

حبیب معلمی یکی از شاعران معاصر است.

حبیب معلمی
حبیب معلمی.jpg
زادروز 1305 ه. ش
کتاب‌ها «خونین نامه عاشقان حسین»







زندگینامه

حبیب معلمی فرزند نصیر به سال 1305 ه. ش در شهرستان رامهرمز دیده به جهان گشود. دروس ابتدایی را در مکتب خانه گذراند و ادامه آنرا تا سیکل قدیم پی گرفت و پدرش که معلم قرآن بود او را با این کتاب آسمانی آشنا کرد. ذوق و قریحه‌ی شاعری از اوان جوانی در وجود ایشان بود ولی تشویق‌های یکی از دوستان پدرش که خود شاعری توانا بود به نام حاجی بابا اشتری لرکی زمینه را برای شکوفایی استعدادهای وی فراهم ساخت.

معلمی شاعر نام آشنای جبهه‌های جنگ می‌باشد، که سروده‌های وی در طول جنگ ایران و عراق و پس از آن توسط مدّاح اهل بیت حاج صادق آهنگران خوانده می‌شد و شور و اشتیاق رزمندگان را دو چندان می‌نمود.

هنوز کتابی که در برگیرنده تمام اشعار این شاعر باشد به چاپ نرسیده است ولی بیشتر اشعارش در کتابی به نام «خونین نامه عاشقان حسین» در دو جلد و در زمان جنگ توسط انتشارات سپاه پاسداران چاپ و منتشر گردید، و سایر سروده‌های این شاعر در جزواتی در مناسبتهای مختلف مذهبی چاپ و در دست مداحان قرار می‌گرفته است. ضمن اینکه مجموعه اشعار این شاعر نیز آماده چاپ می‌باشد.

بیشتر آثار وی در قالب چهار پاره است گرچه در غزل و مثنوی نیز طبع آزمایی نموده است.

حبیب اللّه معلمی شغل حسابداری در بازار و تجارتخانه‌های خصوصی را داشته است.

اشعار

خیمه‌گاه عشق

در هر دلی که نوای حسین است، نینواست‌ هرجا به پا عزای حسین است، کربلاست
هر خیمه‌ای که خیزد از آن بانگِ یا حسین‌ گرد و غبار آن به همه دردها دواست
بوی بهشت می‌وزد از خیمه‌گاه عشق‌ خاکش به چشم اهل نظر همچو توتیاست
مردم به روی بال ملایک نشسته‌اند بنگر ببین شرافت این خیمه تا کجاست
با چشم دل نگر به عزا خانه‌ی حسین‌ مهدی، عزیز فاطمه خود صاحب عزاست


قربانگاه عشق

در منای دوست جان دادن خوش است‌ غرق خون در سجده افتادن خوش است
دادن سر بر سرِ پیمان عشق‌ خون‌چکان بر نیزه استادن خوش است
با تن بی‌سر به قربانگاه عشق‌ سینه را بر خاک بنهادن خوش است
با کمال شوق در یک نصف روز جان هفتاد و دو تن دادن خوش است
در بر تیر بلایِ عشقِ دوست‌ سینه را مردانه بگشادن خوش است
نوجوان مه جبین را تشنه‌کام‌ جانب مقتل فرستادن خوش است
شیرخواره کودکِ لب تشنه را آب با تیر بلا دادن خوش است
بی‌علم، بی‌دست و آب از صدر زین‌ روی صورت با سر افتادن خوش است



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1247.

پی نوشت