حائر

نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۱۵:۰۲ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «حائر و حایر،اصطلاحا به حرم سید الشهدا«ع»گفته مى‌شود و این هم ریشۀ لغوى دارد...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

حائر و حایر،اصطلاحا به حرم سید الشهدا«ع»گفته مى‌شود و این هم ریشۀ لغوى دارد،هم تاریخى.در لغت،«حائر»جاى مطمئنى است که آب در آن نگهدارى و جمع مى‌شود:«الموضع المطمئنّ الذی یحار فیه الماء». [۱] به معناى سرگردان هم آمده است،از ریشۀ حیران.در قدیم به کربلا«حیر»نیز گفته مى‌شده است.همچنین به معناى منطقۀ بلند و گسترده که از قدیم،محلّ سکونت اقوامى از عرب بوده است.

در اصطلاح فقهى و عبادى،به محدودۀ حرم حسینى و اطراف آن که شامل قبر مطهّر، صحن،رواقها و موزه و...است،چه قسمتهاى قدیم و چه جدید،حائر اطلاق مى‌شود.

اقامت در حائر و عبادت در آن فضیلت دارد و نیز از جمله مواردى که مسافر،مخیّر است نمازش را قصر یا تمام بخواند و میان علما محلّ بحث است،حائر ابا عبد اللّه«ع»است. [۲]

برخى هم حدّ حایر را همان محدودۀ حرم دانسته‌اند،نه بیشتر.حایر حسینى بسیار مقدّس است و دعا در آنجا مستجاب است.حتّى برخى ائمّه براى شفا به حایر حسینى متوسّل مى‌شدند،از جمله امام هادى«ع»که بیمار بود،کسى را به حایر امام حسین«ع»فرستاد،تا آن حضرت را آنجا دعا کند. [۳] به اهل کربلا و ساکنان حرم حسینى نیز«حائرى»گفته مى‌شود. تناسب تاریخى این نام براى حرم سید الشهدا آن است که وقتى در زمان متوکّل عباسى و به دستور او براى تخریب آثار قبر و متفرق ساختن شیعه از تجمّع پیرامون آن مرقد مطهّر و الهام‌بخش،که کانون خطرى براى خلافت جور شده بود،به آن منطقه آب بستند،آب به آن محلّ که مى‌رسید از پیشروى بازمى‌ماند و روى هم انباشته مى‌شد و بر مى‌گشت و مثل دیوارى،آب گرد قبر مى‌ایستاد و محوّطۀ قبر همچنان خشک بود. [۴] و چون محلّ جمع شدن آب را حایر گویند،محدودۀ قبر آن حضرت حائر نام گرفت.از شهید هم نقل شده است:«فى هذا الموضع حار الماء لمّا امر المتوکّل باطلاقه على قبر الحسین لیعفیه فکان لا یبلغه». [۵] چون متوکل دستور داد به قبر حسین«ع»آب ببندند تا آن را محو کند،آب که به این مکان مى‌رسید جمع مى‌شد و به قبر نمى‌رسید.طبق نقلهاى دیگرى وقتى به دستور او با گاوها مى‌خواستند زمین آنجا را شخم زنند،همۀ آن منطقه و قبور را شخم مى‌زدند،به قبور امام که مى‌رسیدند،متوقّف مى‌شدند. [۶]



جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، معارف، ج1، ص 139-140.

  1. لسان العرب،سفینة البحار،ج 1،ص 358.
  2. بحار الأنوار،ج 86،ص 88،المزار،شیخ مفید،ص 140.
  3. همان،ج 50،ص 225.
  4. الأعلام،زرکلى،ج 8،ص 30(پاورقى)؛بحار الأنوار،ج 50،ص 225؛سفینة البحار،ج 1،ص 358.
  5. بحار الأنوار،ج 86،ص 89.
  6. اثبات الهداة،ج 5،ص 183.