پاشا صمیمی خلخالی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ دسامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۱۷ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها)

پاشا صمیمی خلخالی یکی از شاعران معاصر است.

پاشا صمیمی خلخالی
پاشا صمیمی خلخالی.jpg
زادروز 1314 ه. ش









زندگینامه

پاشا صمیمی خلخالی فرزند درویش در سال 1314 ه. ش در «رضوان شهر» گیلان چشم به جهان گشود تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود گذراند و برای ادامه تحصیلات در مقطع کارشناسی در دانشگاه تهران و در رشته زبان و ادبیات فرانسه پذیرفته شد که توانست لیسانس خود را در این رشته اخذ نماید.

سرودن شعر را از ده سالگی آغاز نمود و در هنگامی که در دبیرستان درس می‌خواند تحت تأثیر تشویق‌های دبیر ادبیات خود علاقه وی به شعر و شاعری دو چندان گردید به طوری که توانسته است تاکنون بیش از ده هزار بیت از شعرای متقدم و متأخر را در حافظه خود نگهداری نماید. در سال 72 از شغل دولتی بازنشسته شد. وی می‌گوید: «در سال 79 بالغ بر دوازده هزار بیت از اشعارم که آماده چاپ بود به سرقت رفت ولی این امر مرا ناامید نساخت به طوریکه هم اکنون دیوان جدید اشعارم آماده چاپ می‌باشد».

صمیمی خلخالی هم اینک در بخش خصوصی مشغول به کار می‌باشد.

اشعار

داغ لاله‌ها

داغ صدها لاله بر دل کربلا دارد هنوز کربلا شوری گران زین داغها دارد هنوز
خاک پاک کربلا با خون مولا شد عجین‌ قصه‌ای خونین به دل زین ماجرا دارد هنوز
آسمان کربلا را جلوه‌ی مهتاب نیست‌ چون نوای غم فزای نینوا دارد هنوز
بانک یا رب یا رب مردان شبهای خدا هر طرف چون عطر گل آل عبا دارد هنوز
مهر ایزد روشنی بخش دل بیمار ماست‌ زان زمین و آسمان مهر خدا دارد هنوز
گشته جاری در دل شب نکهت خورشید عشق‌ شبچراغ دیده‌ها نور صفا دارد هنوز
در درون سینه‌ها عشق حسین بن علیست‌ زان دل و جان شکوه‌ها از اشقیا دارد هنوز
سوز آه زینب کبری به دشت کربلا چون فروغ ایزدی در سینه جا دارد هنوز
حرمت ماه محرم در ولای مرتضاست‌ چون محرم جلوه‌ای از مرتضی دارد هنوز
گریه کن ای دل برای کشته‌ی راه خدا گر دل شوریده‌ات عشق خدا دارد هنوز
تربت پاک حسین بن علی دار الشفاست‌ خوش بحال دیده‌ای کاین توتیا دارد هنوز
شافع روز جزا ما را حسین بن علیست‌ کشور ما زان عزایش را بپا دارد هنوز


روز عاشورا

گر به دنیا سوز آه زینب کبری نبود هیچگه ما را خبر از روز عاشورا نبود
آسمان خون گریه می‌کردی به روز رستخیز گر به باغ سینه‌ی ما لاله‌ی حمرا نبود
هر طرف بانگ غم و اندوه می‌آمد به گوش‌ جز نوای نینوایی در همه دلها نبود
کوفیان از ما بریدند و وفا بیگانه شد دشمنان در خیمه بودند و یکی با ما نبود
تشنه لب بودند طفلان عزیز فاطمه‌ چون به جز شرمندگی در مشک آن سقا نبود
ناله بانگ جرس از دور می‌آمد به گوش‌ یاوری از یاوران از بهر ما آنجا نبود
پیکر پاک حسین بن علی در خاک بود جز شرنگ تیر دشمن بر تن مولا نبود
آل طه جملگی در بند بودند و اسیر کاروان می‌رفت و ما را جز غم فردا نبود
آن سر از تن جدا می‌خواند آیات مبین‌ گرچه جز بانگ طرب در بزم آن رسوا نبود
ناگه از پشت حرم فریاد زینب شد بلند آنکه او را در گلو جز خشم بی‌پروا نبود
با یزید بی‌خرد داد سخن در داد و گفت: ای که شرمت از رسول آسمان پیما نبود
ما همه گلهای باغ مصطفی و حیدریم‌ ذات ناپاک تو را گویا خبر از ما نبود
چون تویی بی‌دادگر در وادی بیداد نیست‌ اف بر آن قومی که او را رهبر بینا نبود
شاف روز جزا را کی توانی دید باز چون ترا چشم بصیرت در دل اعمی نبود
باش تا فردای محشر رو سیه بینم ترا رو سیه‌تر چون تویی کس در جهان پیدا نبود



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1310-1311.

پی نوشت