محمود سنجری
محمود سنجری فرزند محمد در سال 1349 ه. ش در تهران دیده به جهان گشود. وی پس از دیپلم به منظور ادامهی تحصیل وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1376 شمسی به دریافت لیسانس مهندسی شیمی نائل آمد. هم اکنون در یکی از کارخانههای تهران، مشغول به کار است.
سنجری از شاعران غزلسرای معاصر است که غزلش حال و هوای امروزی را داراست. اشعارش به طور پراکنده در نشریات و مجموعههای گردآوری شده انتشار یافته است. آثار او عبارتند از «باغ اساطیر»، «مکاشفه هشت» و «گزیده ادبیات معاصر، شماره 13».
سقّای عشق:
داغت اگر چه بر جگر خاک میگذشت | نام تو بر مدارج افلاک میگذشت | |
مثل عبور عطر گل از کوچههای صبح | یاد تو از برابر ادراک میگذشت | |
سیراب چشمهسار خدا بودی و، فرات | در حسرت لب تو عطشناک میگذشت | |
زیر هجوم زخم، نگاه جهان هنوز | محو شجاعتیست که چالاک میگذشت | |
خود را به جا نهادم و بر پردههای اشک | دیدم که آب زخمی و غمناک میگذشت | |
آن گاه از میانهی میدان به سیر عرش | سقّای عشق، پاکتر از پاک میگذشت |
حماسهی پرپر:
تیغی پلید در شد و حنجر به خون نشست | خون جوش عاشقی زد و پیکر به خون نشست | |
برخاست آتش از دل گلها و غنچهها | وقتی که آن حماسهی پرپر به خون نشست | |
میخواستم قلم بزنم آن حماسه را | در ابتدای واقعه، دفتر به خون نشست | |
باور نداشت زینب و همشانهی دلش | ایمان به درد آمد و باور به خون نشست | |
برخاست مثل آه، قدم زد، نگاه کرد | و انگاه در کنار برادر به خون نشست | |
کمکم در امتداد افق مثل یک شهید | خورشید لحظههای مقدّر به خون نشست | |
و انگاه در غروب غریبی، سر حسین | یک ارتفاع نیزه فراتر به خون نشست |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1673.