محمد حسین صادقی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۳۹ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «محمد حسین صادقی متخلص به «غلام» در سال 1339 ه. ش در «زرقان» فارس به دنیا آمد. پس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

محمد حسین صادقی متخلص به «غلام» در سال 1339 ه. ش در «زرقان» فارس به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال 1362 وارد دانشگاه شیراز شد و در سال 1367 شمسی به دریافت مدرک کارشناسی زبان انگلیسی نائل آمد.

صادقی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آن نهاد پیوست و در سالهای 1361 و 1362 به عنوان مربی پرورشی به خدمت مشغول بود. وی سپس از خدمات دولتی کناره‌گیری کرد و به روزنامه‌نگاری پرداخت و هم اکنون مدیر انتشارات «هد هد» و صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفته نامه «هدهد» است.

صادقی در روزهای آغاز دفاع مقدس در نفت شهر جرقه‌هایی از شعر در ذهنش متجلی شد. شعرهای او تاکنون به صورت پراکنده در نشریات منتشر شده است. وی علاوه بر سرودن شعر در زمینه‌ی نوشتن داستان نیز فعال است.

از آثار منتشر شده‌ی او می‌توان: «زیباترین درخت»، «زیبا ولی شکستنی»، «ستاره‌ها و اشاره‌ها»، «جانباز کوچک» و «شب‌های آفتابی» را نام برد.


خورشیدهای مهاجر:

آه ای کهنه دیوار ویران‌ ای تو در کوفه تنها مسلمان
گوش کن! من غلام حسینم‌ بهر کوفه، سلام حسینم
من، نماینده‌ی نور نابم‌ ذره هستم، ولی آفتابم
آفتابی که در من نهان است‌ در تن خاکیم مثل جان است
گوش کن! حرف بسیار دارم‌ وقت تنگ‌ست، پیکار دارم
غربت من، مداوا ندارد ظرف دلتنگیم، جا ندارد
باید این رازها را بگویم‌ باید اندوه دل را بشویم
تیغ تنها، مرا چاره‌گر نیست‌ چون ز پیغام، برّنده‌تر نیست
گوش کن، گوش پیغام دارم‌ بر دلم داغ اسلام دارم
داغ آن آفتاب مسافر داغ خورشیدهای مهاجر
داغ آن کس که ثقلین ناب است‌ او که هم عترت و هم کتاب است
داغ میراث دار محمد (ص) وارث کوله بار محمد (ص)
داغ دارم، دلم بیقرار است‌ کوفه، اینگونه در انتظار است
گر نمیرم از این زخم بر پشت‌ داغ اسلام خواهد مرا کشت


گوش کن! گوش کن! درد دارم‌ ترس ازین خلق نامرد دارم
آه ای کهنه دیوار ویران‌ ای تو در کوفه تنها مسلمان
آه ای یاور سایه گستر ای به جا مانده از عهد حیدر
باش محکم چو ایمان مسلم‌ سر مپیچان ز پیمان مسلم
شیعه‌ام، دار بر پشت دارم‌ نامه‌ی عشق در مشت دارم
شیعه، مظلوم تاریخ دین‌ست‌ شیعه، فریاد سرخ زمین‌ست
شیعه، از مرگ پروا ندارد ترس از تیغ دنیا ندارد
شیعه در مرگ خود تولد شد مرگ، تاریخ میلاد او شد!
نیست بر تیغ‌ها اعتنایم‌ دست پرورده‌ی مرتضایم
باز هم جاهلیت هویداست‌ جهل این خفتگان جهل عظماست
با هزار آیه، شورا گرفتند قتل ما را به فتوی گرفتند!


کاش این‌ها مسلمان نبودند کاشکی ننگ قرآن نبودند
قلبشان، غیر خاکستری نیست‌ دینشان، غیر هم بستری نیست
کوفیان، مردگانی عمودند! کاش مثل تو دیوار بودند
حرف دارم ولی وقت تنگ است‌ بر سرم باز، بازار سنگ است
دردهای دلم بی‌شمار است‌ این که گفتم، یکی از هزارست
وقت جنگ‌ست و پیکار دارم‌ آخرین حرف با دار دارم
آنچه بردار، فردا عیان‌ست‌ بیرق شورش شیعیان‌ست
کوفه! تکرار تاریخ ننگی‌ ننگ تاریخ نیرنگ و رنگی
بر تو یک نام می‌زیبد و بس‌ شهر بوزینگان مقدس [۱]



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1551-1552.

پی نوشت

  1. کاروانی از شعرهای عاشورایی؛ ص 91- 95.