ریاضی یزدی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۳۸ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «سید محمد علی ریاضی یزدی فرزند سید ابراهیم در سال 1290 ه. ش در شهر یزد متولد شد. ت...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سید محمد علی ریاضی یزدی فرزند سید ابراهیم در سال 1290 ه. ش در شهر یزد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و مقدمات ادبیات را در یزد و علوم دینی را در اصفهان و تحصیلات عالی را در دانشگاه تهران در رشته‌ی علوم تربیتی به پایان رسانید.

سپس به تحصیل در رشته‌ی معقول و منقول پرداخت و به دریافت لیسانس دیگری توفیق یافت.

ریاضی شاعری توانا و خوش قریحه بوده و در انواع شعر طبع آزمایی کرده است. وی در آغاز شاعری «قضایی» تخلص می‌کرد که بعد آن را به «ریاضی» تغییر داد.

منظومه‌ی «سلام بر آستان یزد» از سروده‌های اوست، او در مراثی و مناقب اهل بیت «ع» نیز اشعاری سروده است.

ریاضی یزدی در نوروز سال 1362 شمسی بر اثر مرض یرقان درگذشت. [۱]


منای دوست:

سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل‌ سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل
بدان نیابت عظمای سیّد الشّهدا بدان جلال خدایی بدان جمال جمیل
شهید عشق که سر در منای دوست نهاد به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل
بر آستان درش آفتاب سایه نشین‌ به بام بقعه‌ی او ماه آسمان قندیل
زهی مقام که فرش حریم حرمت او شکنج طُرّه‌ی حور است و بال میکائیل
سلام بر تو! که دارد زیارت حَرَمت‌ ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل
هوای گلشن مهرت نسیم پاک بهشت‌ شرار آتش قهرت حجاره‌ی سجّیل
تو بر حقّی و مرام تو حق، امام تو حق‌ به آیه آیه‌ی قرآن و مصحف و انجیل
ببین دنایت دنیا که از تو بیعت خواست‌ کسی که پیش جلال تو بنده‌ای است ذلیل
محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ‌ از آن به بام شدی کشته‌ای سلیل خلیل
فراز بام، سلام امامی گفتی و داد میان برکه‌ای از خون جواب، شاه قتیل
به پای دوست فکندی سر از بلندی بام‌ که نقد جان بَرِ جانان بود متاع قلیل
شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد به نطق زینت کبری به شام شد تکمیل [۲]


آن که بر سینه و بر دوش نبی جایش بود سینه‌ای روشن از او سینه‌ی سینا در طور
آن که موسی به طواف حرم حرمت او خلع نعلین کند تا ببرندش به حضور
به نگهبانی گهواره‌ی او روح امین‌ ز آسمان آید و لالایی او سوره‌ی نور
از سرآغاز ازل تا به سرانجام ابد هست جانبازی سالار شهیدان مشهور
با فداکاری شاه شهدا پیش ملک‌ بشریت شده لبریز مباهات و غرور
تا شفق سرخ بود، چهره‌ی خونین حسین‌ متجلّی‌ست در آیینه‌ی اعصار و دهور
آن که خواند سر او بر سر نی سوره‌ی کهف‌ خوشتر از نغمه‌ی داودی و آیات زبور
آفتابی که برآید ز دو مشرق شب و روز روز از اوج سنان، نیم شب از شرق تنور
سر تسلیم نهد پیش خداوند به خاک‌ آن سری را که گذارند به پای زر و زور
تربتش سرمه‌ی چشمان خدا بین ملک‌ فرش زّوار درش بال ملک، گیسوی حور
اشک چشمی که فشانند به یادش به بهشت‌ زیور تارک حوراست، چو تاجی زبلور
دشمنش کشت و ندانست که با کشتن او خویش را می‌کند آن خاک به سر، زنده به گور [۳]


خونبها:

بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو ای کشته بادجان دو عالم فدای تو
برخیز و باز بر سر نی آیه‌ای بخوان‌ ای من فدای آن سر از تن جدای تو
اندر منی ذبیح یکی بود و زنده رفت‌ ای صد ذبیح کشته شده در منای تو
رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبه‌ی حقیقی دل، کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست‌ ای مروه و صفا به فدای صفای تو
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق‌ شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو
با گفتن «رضاً بقَضائک» به قتلگاه‌ شد متّحد رضای خدا با رضای تو
تو هر چه داشتی به خدا دادی ای حسین‌ فردا خداست جلّ جلاله جزای تو
خون خداست خون تو و جز خدای نیست‌ ای کشته‌ی خدا، به خدا خون بهای تو
سائل چو دید کفّ کریم تو گریه کرد ای کائنات، بنده‌ی خوان عطای تو
ما را هم ای حسین گدایی حساب کن‌ آخر کجا رود به جز این در، گدای تو؟
آنجا که حدّ ممکن و واجب بود تویی‌ ای منتهای اوج بشر ابتدای تو



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1175-1176.

پی نوشت

  1. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 3، ص 1633.
  2. تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 108 و 109.
  3. همان؛ ص 111.